اهواز و کتانباف و برخی منتقدان!

کل بودجه شهرداری اهواز به اندازه یکی از سازمانهای نفت و آب و برق و … نیست اما چرا شهرداری محمل نظر است؟ چرا منتقدین بانام و بی نام فقط دروازه شهرداری را می شناسند؟ در این همه نقد چه خوابیده است و چرا این منتقدین مکرر در مکرر از شهرداری قصه می سازند؟ بیاییم […]

کل بودجه شهرداری اهواز به اندازه یکی از سازمانهای نفت و آب و برق و … نیست اما چرا شهرداری محمل نظر است؟ چرا منتقدین بانام و بی نام فقط دروازه شهرداری را می شناسند؟ در این همه نقد چه خوابیده است و چرا این منتقدین مکرر در مکرر از شهرداری قصه می سازند؟ بیاییم فقط به یکی از وظایف عمومی سازمانها نگاه کنیم و ببینیم چرا این منتقدین اشاره نمی کنند که حیاتی ترین پروژه اهواز در جهت نفس کشیدن مطلوب شهروندان، فراموش شده و کسی خبری نمی گیرد!

کمربند فضای سبز پروژه ای است که چند سالی از آغاز آن میگذرد، اجرای این پروژه از طریق مدیریت ارشد استان میان چند سازمان از جمله شهرداری اهواز تقسیم شده، مناطق نفت خیز، حفاری و برخی سازمانهای دیگر موظف شدند در کاری مشترک و با تقسیم پروژه، هر کدام چند صد هکتار را با  کمر بندی گیاهی پوشش دهند، پوششی که قرار است تمام اطراف شهر اهواز را شامل شود، تا ریزگردها و طوفان خاک و شن آسیبی کمتر به شهروندان بزنند، همان شهروندانی که برخی منتقدان مدعی اند از دایه برای‌شان مهربانترند، همان شهروندانی که پروژه زیستشان با ورود ریزگردها به پروژه ای شکست خورده شبیه شده و برخیشان ناگزیر از فرار شده اند،

همان شهروندانی که هر روزشان با نگرانی هجوم ریزگردها میگذرد و حالا اضافه بر ریزگردها، طوفان گرما به قصه اضافه شده، و کمربند فضای سبز از اتفاق حتی می توانست تا حدودی در برابر جبهه داغ و طوفان گرما بایستد، شوالیه سبزی که در نبرد با گرما و ریزگرد، اندکی شاید اندکی حال شهروند اسیر در برابر لشکر خون ریز ریزگردها و گرما را بهتر سازد، اما حال و روز شهروندان برای منتقدان چندان مهم نیست که اگر مهم بود به مردم می گفتند تنها سازمانی که علیرغم بسیاری مشکلات، تعهد خود را عملی کرده و بیش از هفتصد هکتار را کاشته و اکنون نگهداری می‌کند؛ فقط شهرداری اهواز است، می گفتند هیچ کدام از سازمانهای چاق و چله ای که از ثروتهای زیرزمینی و روی زمینی استان و اهواز بهره می برند، تعهدات خود را نه تنها انجام نداده بلکه به تمامی از یاد برده‌اند؛ سازمانهایی که عین حکومت افریقای جنوبی در دوران آپارتاید، میان خود و خانه های سازمانی‌شان با شهروندان معمولی،یعنی همه ما اهوازیها،  دیواری از بتن و سیم خاردار و … کشیده اند؛ اما برایشان مهم نبود که اجرای بخشی از پروژه مهم و زیست محیطی کمربند سبز اهواز، به عهده آنان است! و این حقایق تلخ را منتقدان مذکور به شما نخواهند گفت همچنانکه تاکنون نگفته اند، چرا که برای آنها مهم جان شما نیست، بلکه مهم باندهایی است که خواهان تغییر حکم در شهرداریند، تغییری تا شخص شخیص منتقد با ورود به باشگاه قدرت،بتواند نصیبی ببرد!

شهرداری مشکل دارد؟ البته که مشکل دارد، اما این مشکلات سهم آورده کیست؟ اگر از همان منتقدان بپرسید خواهند گفت، شهردار! خواهند گفت کتانباف اول و آخر مشکلات است و اگر ایشان برود؛ عالم گل و بلبل خواهد شد؛ اما به شما نخواهند گفت از اتفاق آن جاهایی که شهرداری مشکل دارد همانجایی است که دست شهرداران را بسته اند، نه فقط کتانباف بلکه در رویه ای یکسان؛ همه شهرداران سابق و اهواز و شهرداریش؛ درست از همین نقطه آسیب دیده اند، جایی که لابی گری آقای قصه است، جایی که می توان احدی را از آن گوشه شهری حتی دیگر و سازمانی کاملا بی‌ربط با دانش شهر-داشتن، به شهرداری آورد و او را در منصبی درست بی ارتباط با همه گذشته و سابقه اش نشاند! اگر مشکلی هست درست در همین جاست و منتقدان می خواهند این قسمت ماجرا همچنان پس پرده بماند! چرا که در هزارتویی بی سر وته، انگشت اشاره معمولا به خود ((برخی)) منتقدان میرسد،  و این تنها یک بخش از قصه مشکلات شهرداری است؛ و هر شهردار دیگری که بیاید، فرقی نمی کند نامش چه باشد؛ سلیمانی،شمسایی، موسوی و یا کتانباف.

غلامرضا جعفری