نوزادان پشت چراغ قرمز!( دمل های ناشی از بکارگیری مدیران غیر حرفه ای)

در پیام های محیط های مجازی و حتی شبکه های رادیو و تلویزیونی داخلی کمتر اخبار خوشایند، و امیدوار کننده به جامعه تزریق میشود، زمستان با ریزگرد و سقوط هواپیما و غرق شدن کشتی به پایان میرسد، و شروع بهار بادغدغه افزایش دلار و گرانی ناشی از آن و بی برنامه گی صدا و سیما […]

در پیام های محیط های مجازی و حتی شبکه های رادیو و تلویزیونی داخلی کمتر اخبار خوشایند، و امیدوار کننده به جامعه تزریق میشود، زمستان با ریزگرد و سقوط هواپیما و غرق شدن کشتی به پایان میرسد، و شروع بهار بادغدغه افزایش دلار و گرانی ناشی از آن و بی برنامه گی صدا و سیما در یکسان دیدن اقوام مختلف و خشکسالی و اینکه در تابستان قطعی برق قطعی است، آغاز می گردد،طوری شده که هنوز از یک بحرانی خارج نشده وارد بحران دیگر میشویم، اینقدر این تراکم اخبار ناخوشایند زیاد شده اند، که انباشت اینهمه حوادث خود تبدیل به یک ابر بحران شده است؛

هر چند برخی از این اتفاقات منفی بدلیل عادی شدن از حالت پدیده بحران خارج شده اند، اما باید دانست در شرایط نرمال؛ پایین بودن احساس خوشایندی، آمار بالای طلاق و اعتیاد، پایین بودن بهره وری انسانی و.. هر کدام یک بحران و چالش تلقی شده که برای درمان و حل آنها بودجه های خاص و برنامه های خاص را طلب می کند،از روزی که بشر زندگی مدنی و قانونمداری را در روند معیشت خود نهادینه کرد، مدیران جامعه نقش اساسی در بهبود و یا شکست جوامع را عهده دار شدند، اصلی ترین وظیفه حاکمیت پیاده نمودن و اجرای قوانینی است، که عدالت و سعادت مردم را تضمین می نماید،

و ابزار اجرای این منشور که تقریبا در همه جای جهان و در تمامی مکتب ها شبیه هم است، مدیران و کارگزارانی است، که اولا : خویش به این دستورات پایبند و معتقد باشند و دیگری سواد و تخصص کافی و ادراکی را در نحوه اجرا این قوانین داشته باشند، افراد غیر متخصصی که بنا به رانت ها و بر خلاف شایستگی عمومی و اختصاصی بکارگیری میشوند، بخودی خود نوعی از بحران تلقی میشوند، که خروجی آنها عواقب منفی و آسیب رسانی است، که شاید دهها سال به اجتماع زیان برساند، مدیری که نتواند راهبرد طولانی مدت احداث سد و مدیریت آب را پیش بینی کند و تحت تصمیم های احساسی قرار بگیرد، طبعا برای یک اجتماع فاجعه آفرین خواهد بود، از سویی دیگر کارگزاری که سواد و بینش جامعه شناختی درست نداشته باشدو با اعمال غیر کارشناسی خود جامعه را از یک دستی به چند دسته گی و اختلاف پیش ببرد، حضورو وجودش حتی برای تمامیت ارضی نیز مشکل آفرین خواهد بود،

ایجاد اشتغال، افزایش بهره وری، ارتقا مناسبات فرهنگی ایجاد جو دوستانه و مودت آمیز، امنیت، احساس خوش آیند بودن و چسبندگی اجتماعی و…، خواسته های ماورا طبیعی نیستند، که نیاز به افراد مافوق بشری داشته باشند، این عوامل از افرادی بر میآید، که در این زمینه تخصص داشته و بر آن معتقدند، و به خلاصه کلام مدیر حرفه ای هستند.نباید اجتماع هزینه ناکارمدی برخی افراد را که در برخی مناصب حتی فسیل شده و داشته های آنان مربوط به نیم قرن پیش است برداخت کند، اگر امروز نام مدرسه ای از روی بیسوادی و تعصب کور بدون پیوست اجتماعی و جامعه شناسی انتخاب میشود و اگر در ندیده انگاری به عمد یا به سهو، فرهنگ و قومی دیده نمیشود، و اگر در سریالی دیگر به مردم خاص یک منطقه توهین میشود و اگر لهجه ای به تمسخر گرفته شود و اگر مناطق به یک نسبت منطقی توسعه نیابند، بدانیم پشت این قضا مدیرانی هستند، که کارشان مدیر بودن نیست، آنها این جایگاه را حال با فریب یا ابزار دیگر غضب کرده و جامعه را به این روز انداخته اند.

متاسفانه مبنا قرار گرفتن احساسات در بحرانها باعث میشود، تمام حواشی بحران، خود بحران دیده شده و از علل و عوامل ایجاد آن غافل شویم. زیرا این احساسات باعث افزایش همدلی گروهی شده و رفتارها را انفعالی خواهند کرد، لذا باید در رابطه با پدیده های اینچنینی، هوشیاری و عاقلانه رفتار کردن را مد نظر قرار داد. زیرا بحران آفرینی و دستاوردهای آن از عوامل پنهان ماندن ناکارآمدی برخی مدیران بشمار میآید.یقین بدانیم، شکست در برنامه های مدیریتی شکست ‘مدیر’ است، و دیگر عوامل، پایین ترین نقش را بعهده دارند.

فاضل خمیسی