شهرداری؛ قتلگاه انگیزه ها! / علی عبدالخانی

گاهی اوقات این احساس نزد ما آدمها خود نمایی می کند که می توانیم کاری رابکنیم،فایده ای داشته باشیم،دست به ابتکار و خلاقیت بزنیم، از آنچه هستیم بهتر ظاهر شویم…اما نمی توانیم، موانعی وجود دارد که مارا ناتوان میکند،موانعی که خلاقیت ونبوغ را در نطفه خفه می کند،احساسی که انسان رابه سمت دلسردی و دلزدگی […]

گاهی اوقات این احساس نزد ما آدمها خود نمایی می کند که می توانیم کاری رابکنیم،فایده ای داشته باشیم،دست به ابتکار و خلاقیت بزنیم، از آنچه هستیم بهتر ظاهر شویم…اما نمی توانیم، موانعی وجود دارد که مارا ناتوان میکند،موانعی که خلاقیت ونبوغ را در نطفه خفه می کند،احساسی که انسان رابه سمت دلسردی و دلزدگی سوق می دهد و… میخواهیم این تضاد و دو گانگی درون انسانی رابعنوان محوراین نوشتارقراردهیم ،شایدبرای چرایی شکل گیری آن پاسخی بیابیم.برای تسهیل و تقریب معنی بسراغ واقعیتهای فراوان پیرامون خود در زمینه های مختلف میرویم. براین اساس محور این گفتار رابه نقش عنصر انگیزه در روابط شغلی حاکم برادارات وموسسات بخش دولتی و عمومی همچون شهرداریها که بیشترین اعمال سلیقه در آنها دیده می شود ،اختصاص می دهیم.

بدلایل مختلف وبدون ذره ای تردید می توان این قبیل موسسات به اصطلاح عمومی رانه تنها متضاد بامفهوم انگیزه تلقی بلکه ازچنین فضاهایی بعنوان قتلگاه خلاقیت و انگیزه تعبیرکرد.چه بسا اشخاص باامیدهای رنگارنگ و با وجود نبوغ و تمایل شدید به خدمت صادقانه و پیشرفت وترقی و ظهور تواناییها و تجلی داشته های خود و…وارداین باصطلاح موسسات میشوند،اما پس از مدت زمان کوتاهی ،ابتداء با احساسات اولیه خودبیگانه (یعنی دلسردمی شوند) و سپس همه آرزوهای پیش گفته خود را غیرقابل تحقق ودرنهایت خود رابه رنگ جماعت بی تفاوت دور و بر خود درمی آورند.فرایند و روند قتل انگیزه ها درنظام سلیقه ای ،شبه عشایری وپر تبعیض حاکم بر موسسه ای بنام شهرداری به همین راحتی است. وقتی نظام لیاقت و شایستگی بجز درقالب ادعایی و شعاری آن وجودخارجی نداشته باشد، وقتی پستها و عناوین بدور ازمعیارهای تخصصی-قانونی توزیع می شود، وقتی تملق وچاپلوسی برای مدیران درحد واندازه های دوران قرون مستهلک شده وجود دارد و رو به تزاید است، وقتی شرط ارتقای اداری و دستیابی به استحقاق گذر از کانال روابط و ورود منصفانه یا غیر منصفانه این یا آن امین وامان دهی وامان گیری نزد سایه روشنهای براق کوی وساطت باشد،وقتی کارکنان کم ترین حالت از وصفی بنام انصاف را در شخصیت مقام مافوقشان نمی بینند و مقام مافوق از ابتدایی ترین مفاهیم مربوط به لزوم رعایت استحقاقهای کارکنان تهی باشد، وقتی ضعیف ترین اشخاص مجموعه، مقربترین افرادبه مقام مسول باشند…بدون ذره ای تردید در چنین حالت و وضعی (نیروهای موصوف) دچار بی انگیزگی و دلسردی وحتی نفرت از نظام اداری-مدیریتی حاکم می شوند و ناخودآگاه به نیروهایی رها از دایره ترقی و ارتقاء تبدیل می شوند.

شیوع گسترده چنین ناهنجاریهایی صرفنظرازقتل انگیزه ها،موجبات انزواء و ناکاری نیروهای توانمند میشود، زیرا سکانداران و هدایتگران چنین فضاهای اداری وکاری ،صفات تملق وچاپلوسی،نفاق وریاکاری را در چنین نیروهایی نمی بینند،بنابراین آنها را برنمی تابند و خواسته یا ناخواسته حلقه فشارهای مختلف رابر آنها تنگ می کنند.آنچه گفته شد را نباید زاییده خیال یا ساخته ای ازجنس توهم ویا پرداخته ای بدبینانه وحتی تعمیم حالتهای خاص (مربوط به راقم) پنداشت، بلکه این واقعیت تلخ ،جزیی لاینفک ازحقیقت تلخ تری است که اصحاب دغدغه وانصاف نه تنها آن را می بینند بلکه درکمال درماندگی از نزدیک حس و لمس می کنند.

آری شیوع چنین فرهنگی آثار مخرب فراوانی را در زمینه های مختلف اجتماعی و اقتصادی برجای گذاشته ،که تکثیر و تکاثر روز افزون جرایم مربوط به مفاسد مالی -اقتصادی و اداری تنها یکی از آن آثار است.مایه تاسف است که قشر برخوردار ازبصیرت و التزام بویژه بخشی که داعیه روشنفکری دارد ،حساسیتی به این قبیل انحرافات از خود نشان نمی دهد. این بی اعتنایی و عدم احساس مسولیت دست کمی از اصل انحراف پیش گفته ندارد.در پایان باید گفت وهشدار داد که مشکلات و تبعیض درون موسساتی وبی اعتنایی سیستماتیک نسبت به استحقاقهای پیش گفته به حد اعلای خود رسیده وتوپ ناکارآمدی،سوءمدیریت وباندبازی نیز به بالاترین حجم خود رسیده و دیر یا زود به نهایتی بنام توقف یا توقیف خواهد رسید ،چرا که بی مبالاتی مستمر و ممتد نمی تواند سرنوشتی بهتر را برای مصادیق مذکور در پی داشته باشد.

علی عبدالخانی
روزنامه سرآغاز
دوشنبه 30 شهریور