لوچ 1 نگری سازمانی / لفته منصوری کارشناس ارشد جامعه شناسی

مطلب «درد سازمانی» بسیاری از دوستان را بر آن داشت که مصداق هایی از اینگونه دردها را برای من ارسال کنند. به راستی چرا سازمان ها از وظایف اصلی خود منحرف شده و به کارهایی جزئی و فرعی می چسبند؟ حضرت علی (ع) در عهد نامه مالک اشتر فرمودند: « يَستَدلُّ عَلي ادبار ِالدُّول بِأَربع: […]

مطلب «درد سازمانی» بسیاری از دوستان را بر آن داشت که مصداق هایی از اینگونه دردها را برای من ارسال کنند. به راستی چرا سازمان ها از وظایف اصلی خود منحرف شده و به کارهایی جزئی و فرعی می چسبند؟ حضرت علی (ع) در عهد نامه مالک اشتر فرمودند: « يَستَدلُّ عَلي ادبار ِالدُّول بِأَربع: تَضييع الأُصول ِوَ التَمسُّك بِالفُروع وَ وَ تَقديم الأراذِل وَ تأخير الاَفاضِل». فرآیندی که در سازمان ها منجر به انحراف از اهداف و برنامه ها می شود و سازمان را دچار روزمرگی می کند، چگونه اتفاق می افتد؟ به نظر می رسد ما در شناخت «واقعیت اجتماعی» دچار اختلال بينائي ، دوبيني يا اشتباه در درك عمق تصاوير شده ایم. دقیقا این عوارض و علائم انحراف چشم، لوچی یا استرابيسم است!.در این خصوص یکی از دوستان مطلبی برای من ارسال کرد که دو مثال جالب در آن دیده می شود که علاقمندم در این مطلب استفاده کنم:

سالها پیش وقتی هند مستعمره انگلیسی ها بود، تعداد مارهای کبری در سطح شهر دهلی زیاد شده بود و این یک خطر جدی محسوب می شد. دولت احساس کرد به تنهایی نمی تواند از عهده مدیریت این وضعیت بر بیاید. به همین دلیل تصمیم گرفته شد که شهروندان به مشارکت دعوت شوند. برای هر مار مرده ای که تحویل می شد، جایزه ای نقدی در نظر گرفته شد. این استراتژی ابتدا بسیار موفقیت آمیز بود و مارهای مرده زیادی تحویل شد. به نظر می آمد که در طول زمان باید تعداد مارهای مرده کم و کمتر می شد. اما با کمال تعجب دیده شد که تعداد مارهای مرده تحویلی هر روز در حال افزایش است! احتمالاً می توانید دلیلش را حدس بزنید. مردم احساس کردند این کار درآمد خوبی دارد و بسیاری از آنها به پرورش مارهای کبرا پرداختند تا درآمد خوبی به دست بیاورند. ماجرا در همین جا تمام نشد. دولت اعلام کرد که دیگر برای مارهای کبرای مرده جایزه نمی دهد! حالا مردم که می دیدند این کسب و کار دیگر رونق ندارد، مارهای خود را در گوشه و کنار شهر رها کردند. هر کس مارهای خود را به دورترین نقطه از خانه اش می برد و رها می کرد و می توانید حدس بزنید که همان زمان که یک نفر در سمت دیگر شهر، مارهایش را رها می کرد، کسی هم بود که از آن سمت شهر به این طرف آمده بود تا مارهای خود را رها کند!

اجازه بدهید مثال دیگری را هم بررسی کنیم.

در ویتنام زمانی که مستعمره فرانسوی ها بود، به دلیل زیاد شدن موشها، دولت برنامه ای برای مشارکت شهروندان تدوین کرد. طبق این برنامه، شهروندان موشها را می کشتند و دفن می کردند و دم موش را می بریدند و برای دولت می آوردند تا پاداش خود را بگیرند. بعد از مدتی تعداد زیادی موش های دم بریده در شهر دیده می شد! مردم ضمن حمایت از موشها و کمک به رشد و تکثیر و زندگی آنها، دم های آنها را می بریدند و به دولت تحویل می دادند و دوباره موش ها را رها می کردند تا موش ها زاد و ولد کنند و درآمد بیشتری را به ارمغان بیاورند.همواره «واقعیت اجتماعی» همراه با پیچیدگی، درهم تنیدگی و وارونگی است. در هر دو مثالی که دیدیم، یک ویژگی مشترک وجود داشت و آن اینکه فقط به «نخستین تاثیر یک تصمیم» توجه شده بود. در حالی که اگر افق دید خود را گسترش دهیم و عمیق تر کنیم می توان دید که هر تصمیمی، زنجیره ای از اتفاقات را رقم می زند و بدون در نظر گرفتن این زنجیره نمی توان اثرات ناشی از یک تصمیم را تحلیل کرد.

یکی از خطاهای بزرگ ما در بررسی «واقعیت اجتماعی» نگاه به موضوع از فاصله ی خیلی نزدیک و از نظر مکانی از یک محدده کوچک و از نظر زمانی در مقطع کوتاه بُرد است. یکی دیگر از مشکلات انحراف نگرش سازمانی ما؛ «جزء نگری» است. تکیه صرف بر جزء نگری امکان فهم الگوهای حاکم بر پدیده و سیستم را از بین می برد! شما عملکرد سازمان های مسئول در مدیریت شبکه ی معروف به سیدها در استان خوزستان را به یاد آورید. آن پدیده ی نامیمون اقتصادی که در مناطق فقیر نشین اهواز و دیگر شهرها به وقوع پیوست چه زیان های جبران ناپذیری بر پیکره ی جامعه ما وارد کرد؟ آیا سازمان ها در فرآیند پیش بینی، مدیریت و کنترل این پدیده موفق عمل کردند؟ قطعا پاسخ شما منفی است!

تفکر قالبی (کلیشه ای)، توجه به علائم و غفلت از علل و فرافکنی از دیگر مشکلات ما در تجزیه و تحلیل و ترکیب «واقعیت اجتماعی» است.واقعیت های اجتماعی را می توان به یک زنجیر تشبیه کرد که اجزای آن همانند حلقه های زنجیر در کنار یکدیگر تشکیل یک سیستم را داده اند. توان هر زنجیر برابر توان ضعیف ترین حلقه ی آن است.اگر هر کدام از حلقه های بیکاری، فساد، اعتیاد، جرم، فقر و … در زنجیر جامعه قرار گرفت. پارگی زنجیر از همین حلقه خواهد بود.ما برای اداره جامعه نیاز به تفکر سیستمی داریم. نگرشی که قادر باشد عناصر تشکیل دهنده پدیده های اجتماعی را بشناسد! روابط علی و معلولی بین آنها را بفهمد! میزان تاثیرگذاری هر عنصر بر پیکره ی جامعه را محاسبه کند! از صفر و یک و سیاه و سفید دیدن پدیده ها پرهیز کند!تنها این نوع تفکر است که قادر است سازمان ها را بر فعالیت های اصلی خود متمرکز کند و از حاشیه روی و روزمرگی نجات بخشد.

لفته منصوری

—————–

[1]- لوچي اصطلاح فرانسوي انحراف چشم است كه در انگليسي به آن استرابيسم مي گويند و براي تعريف چشم هايي به كار مي رود كه در يك راستا نمي توانند متمركز شوند. لوچي ممكن است در يك چشم يا هر دو چشم به طور متناوب وجود داشته باشد؛ همچنين ممكن است هميشه يا فقط گاهي ظاهر شود. لوچی باعث انحراف چشم ها مي شود كه اين انحراف مي تواند به سمت داخل، خارج، بالا يا پايين باشد. همچنين مانع از كاركردن توام چشم ها مي شود. در ابتدا اختلال بينائي ، دوبيني يا اشتباه در درك عمق تصاوير ايجاد مي شود.