جنگ من با کرونا ویروس
معصومه تمیمی: صبح روز چهارشنبه دوم مهر طبق معمول روزهاى زوج با زنگ هشدار گوشی از خواب بیدار شدم که خود را آماده رفتن به کلاس آموزش قرآن ویژه کودکان کنم.تب ودرد تمام بدنم را تحت تأثیر قرار داده بود طورى که قدرت حرکت را از من سلب مى کرد.با مادر شاگردانم تماس گرفتم و […]
معصومه تمیمی: صبح روز چهارشنبه دوم مهر طبق معمول روزهاى زوج با زنگ هشدار گوشی از خواب بیدار شدم که خود را آماده رفتن به کلاس آموزش قرآن ویژه کودکان کنم.تب ودرد تمام بدنم را تحت تأثیر قرار داده بود طورى که قدرت حرکت را از من سلب مى کرد.با مادر شاگردانم تماس گرفتم و آنها را از عدم آمادگى خود جهت حضور در کلاس آگاه کردم که با جواب عجیب مادر یکی از شاگردان مواجه شدم. ایشان نیز دچار همین علایم بیماری شده بود. قرار شد که تا اطلاع ثانوی کلاس را تعطیل کنیم.
همان روز به دکتر مراجعه کردم از ایشان پرسیدم که فکر مى کنید این علایم کرونا ویروس است؟ دکتر گفت: یقین دارم که کروناست.به توصیه پزشک، بعد از بازگشت به منزل خودم را در اتاق جداگانه قرنطینه کردم و از خانواده ام خواستم که فاصله اجتماعى را رعایت کنند.تمام روزهاى قرنطینه در منزل، به هنگام خروج از از اتاق،صورتم را با ماسک پارچهای مى پوشاندم و دستکش دستم میکردم. مرتباً براى تمیز کردن سینک و ظروف از مایع ضدعفونی استفاده کرده و بدون دستکش به هیچ جا دست نمیزدم مبادا که این ویروس را به خانوادهام منتقل کنم.
دنبال اطلاعات بیشتری درباره چگونگى تقویت سیستم ایمنى بدن در زمان ابتلا به بیمارى کرونا بودم که پیامى از دوست بهیارم دریافت کردم. ۶ توصیه مهم کووید-۱۹٫پاییز امسال می تواند یکی از مرگبارترین فصلهای تاریخ معاصر باشد زیرا طبق محاسبات، ویروس آنفولانزا به دوره پیک ۱۰ ساله خود می رسد و از طرفی فصل سرما شیوع ویروس کووید-۱۹ را تشدید می کند. خطر همزمانی کرونا و آنفولانزا و شبیه بودن علائم این دو بیماری کار را سخت تر میکند. از ایشان تشکر کردم بهشدت نیازمند این گونه توصیه ها بودم.اخبار نیز وضعیت را قرمز پرخطر اعلام کرد. حالا سفر تفریحی که قرار بود اوایل مهر با دوستانم به شمال بروم نیز کنسل شد و من در دام کرونا ویروس افتادم.روزم با تب و ضعف عمومى بدن شروع مىشد و با تعرق شدید پایان مى یافت. شبها نیز بدندرد و حرارت بالا خواب را از من سلب میکرد.
طبق توصیهها، روزانه مقدار زیادى مایعات مىنوشیدم. دمنوش آویشن و عسل جان تازه اى به من مىبخشید همچنین مخلوط سیاهدانه و عسل، دمنوش زنجبیل و دم نوش دارچین هم سیستم ایمنی بدنم را تقویت میکردند و هم آب رفته از بدن بر اثر تب و تعرق را جبران میکردند. سعی کردم در تمام این نوشیدنى ها عسل را جایگزین قند و شکر کنم این هن از توصیههای طب سنتی بود.همچنین مخلوط بسیار مقوى شیره و ارده را مرتباً استفاده میکردم. خرمایی که از محصول نخلستان خواهرم به دستم رسیده بود هم در بهبود اوضاع عمومى بدنم نقش مؤثری داشت.دم نوش ها حکم آرامبخش داشتند. گاهى بعد از مصرف آنها در حالى که کتاب صوتی گوش میدادم بى اختیار خوابم میبرد.
در روز پنجم، حس بویایی و چشایى را بطور کامل از دست دادم. بهطورىکه طعم تلخ و تند کندر و زنجببل با غذاى خوشمزه خروس محلى شکم پر که مادرم برایم تدارک دیده بود در دهانم برابر بود.حس بویایی را هم تا حدی از دست دادم که یک شب، لوبیا را جهت آب پز کردن روی گاز گذاشتم و به اتاق بازگشتم و مشغول خواندن کتاب شدم. در حالی که من غرق در متن کتاب “نساء على اجنحه الحلم” نوشته “فاطمه مرنیسی” بودم آب لوبیا تمام شده و دود تمام فضاى خانه را فرا گرفته بود و خانوادهام که خواب بودند و نزدیک بود از شدت دود خفه شوند بیدار شدند اما من نمى توانستم بویی حس کنم.
در همان روزها برادرم از کشور آلمان تماس گرفت او به واسطه اینکه در رشته فیزیوتراپى تحصیل میکند کموبیش اطلاعات خوبی درباره بیماری کرونا داشت. به من اطمینان داد که این علایمی که دارم کروناى خفیف است و جاى نگرانی نیست مهم فقط وضعیت تنفس و ریه است که اگر به اکسپیراسیون تبدیل شود به عفونت ریه میرسد و تا آخر عمر با شخص مبتلا همراه خواهد بود.مادرم هم هر روز تماس مى گرفت و من وقتی در بدترین حالت بودم جهت عادى جلوه دادن بیماریام خبر ابتلای ترامپ و همسرش ملانیا به کووید-۱۹ را به او دادم. از شدت خوشحالى حال بد من را بهکلى فراموش کرد و براى ترامپ آرزوى مرگ کرد! مادرم معتقد است که ترامپ عامل گرانى دلار و پیاز است.
من در همه حال از مطالعه و پیگیرى مباحث مختلف در گروههای مجازى دست برنداشتم جز مواردى که استرس آور باشند چون دختر خاله بهیارم سهام، که روزانه توصیه هاى سلامتى را به من یادآور مىشد گفته بود که استرس از مهمترین عوامل تضعیف سیستم ایمنی بدن است.یک روز صبح که از خواب بیدار شدم ضعف شدید امانم را بریده بود آن روز قصد داشتم در مورد سهمیه ها و تبعیض سیستماتیک جنسیتی در آزمون استخدامی دستگاههاى اجرایى که فکرم را به شدت مشغول کرده بود بنویسم ولى آنقدر بیحال بودم که جمع کردن مدرک و دلیل جهت اثبات این موضوع خارج از توان جسمى و وضعیت روانىام بود.
روزها میگذشت و من همچنان تب و ضعف شدید داشتم روز هشتم یا نهم یکی از برادرانم از کشور استرالیا تماس گرفت و کلی به من روحیه داد. او گفت که در شهر سیدنی وضعیت کرونا نرمال است و رعایت پروتکلهای بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی سپری ایمن برابر این ویروس براى مردم ایجاد کرده است. من هم به او گفتم که مردم اینجا در صورت ابتلا به کرونا ویروس، قضیه را از دیگران مخفى مى کنند و کمتر کسى به توصیه هاى ایمنى و قرنطینه شدن پایبند است لذا این بیمارى بصورت گسترده و به سرعت در بین افراد جامعه در حال انتشار است.
طی روزهای قرنطینه، علیرغم بیحالی و کمحوصلگی سعی میکردم از فرصت تنهایی و بیکاری استفاده کنم و کتاب بخوانم. به تازگی کتاب “خاطرات یک زن پزشک”، اثر “نوال السعداوى” به دستم رسیده بود. آن را برداشتم و شروع به خواندن کردم. درباره نوال السعداوى همین بس که بسیاری از صاحبنظران، او را سیمون دوبوارِ جهان عرب میدانند. او از جسورترین زنان عربی است که دربارهی مسائل دیالکتیک زنان مینویسد. این اثر، جدیدترین کتاب ترجمه شده توسط خانم “آزاده پورصدامی” است. خواندن این کتاب ۱۰۰صفحه اى را در عرض دو روز تمام کردم.
در روزهای بیماری، گاهی سعی میکردم با نرمش و قدم زدن به بهبود وضعیت جسمى خود کمک کنم اما بعضی اوقات عوارض بیماری، توان حرکت را از من مى گرفت و حالت نیمه فلج برایم پیش میآمد. کمکم تماس های تلفنى با من زیاد شد.دایی ابوعزیز مهربان که تازه از این بیمارى جان سالم بهدر برده بود طى تماسى داروى سنتى امام کاظم (ع) را برایم تجویز کرد. خاله فرات هم گفت: نذرکرده که در صورت شفا یافتنم یک مرغ محلى به خانواده فقیر هدیه کند.در تمام روزهاى قرنطینه، از طریق شبکههاى اجتماعی با جهان بیرون رابطه برقرار مىکردم. یک شب گفتگوى انلاین بخش علمى أدبى دانشگاه تهران که به موضوع أهمیت ترجمه آثار عربى به زبان فارسى مى پرداخت توجه ام را به خود جلب کرد و گزارش مشروحی از آن تهیه و منتشر کردم.
یکبار پیامى شبیه توئیت از دوستم ندا طراح لباس که امروز به خاطر وضعیت کرونایى به طراح ماسک تبدیل شده، دریافت کردم. او معتقد بود عدم خلاقیت و هنر در طراحى ماسک باعث شده که مردم از ماسک استفاده نکنند و سلامتى خود و دیگران را به خطر بیاندازند. ندا از من درخواست همفکرى برای طراحى ماسک متناسب با فرهنگ بومى داشت.گاهى از پنجره اتاقم با حسرت گذر پاییز را تماشا مىکردم. شانزده روز تمام، با این ویروس خطرناک در جنگ بودم.کمکم وضعیت جسمىام بهبود پیدا کرد ولى ترس از عود علائم بیمارى و نگرانى از تسرى آن به دیگران جرأت شروع دوباره را از من مى گرفت بالاخره با رعایت پروتکلهاى بهداشتى زندگى را از نو آغاز کردم و توانستم در برابر این ویروس مهلک پیروز شوم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰