مجلس،قند مکرر 3 ؛ گعده بله برونی!!! / دکتر غلامرضا جعفری

انتخابات در واقع شبیه مراسم خواستگاری است، در یک خواستگاری مناسب که پایانش زندگی مشترک موفقی است، امر شناخت از آلبوم عکس خانواده عروس و داماد آغاز نمی شود اما دو طرف حتما در باره ماهیت خانوادگی همدیگر صحبت خواهند کرد و پس از شناخت اولیه به آرزوها و برنامه های خود نگاه می کنند، […]

انتخابات در واقع شبیه مراسم خواستگاری است، در یک خواستگاری مناسب که پایانش زندگی مشترک موفقی است، امر شناخت از آلبوم عکس خانواده عروس و داماد آغاز نمی شود اما دو طرف حتما در باره ماهیت خانوادگی همدیگر صحبت خواهند کرد و پس از شناخت اولیه به آرزوها و برنامه های خود نگاه می کنند، و این چنین دامنه شناخت خود را همراه با تعمیق، گسترش می دهند، تا هیچ کدام ایندو آرزوها را به نام برنامه به خورد همدیگر ندهند.

مثلا مردی که فرض کنیم حقوقش در ماه یک میلیون تومان است بلافاصله قول خرید یک بنز آخرین سیستم را به عروس نمی دهد که اگر چنین کند و عروس و خانواده عروس عاقل باشند و مضطر برای ازدواج هم نه، قطعا چنین خواستگار کذابی را از خانه بیرون می کنند، مگر اضطراری در کار باشد؛ فی المثل عروس خانم مجموعه ای از چند کیلو گوشت زمخت باشد؛ چندانکه پدرش ناگزیر از ندیدن و نشنیدن دروغ های خواستگار، البته با وجود چنین فرضی، پرسشی که باقی می ماند این است که خواستگار محترم از چنین عروس انکر الاصوات و الجسم چه می خواهد که چنین بلوف سنگینی، همان خرید بنز اخرین سیستم با حقوق یک میلیون تومانی را در گوش عروس وز وز می کند؟! احتمالا پاسخ این پرسش را باید در حساب بانکی و اجتماعی پدر عروس جستجو کرد.

حالا همین حکایت را با روایت امر انتخابات این همانی کنیم، چه به دست خواهد آمد؟!

در این مراسم نیز یک سوی ماجرا نامزد انتخابات است و یک سوی دیگر جماعتی که عروسشان، همان برگه رای، گل پسر دامادی سوار بر اسبی سپید و گاه ایستاده در اتوبوس واحد را منتظر است! نامزدی که معمولا به تنهایی سراغ این عروس بی بدیل نمی آید، چرا که ما در اینجا با عروسی مواجهیم که نامزدانش بیش از تعریف و تمجید، مسابقه انتقاد و بدگویی اش را دارند!

نامزدانی که تلاش می کنند خود را شیفته عروس نشان ندهند، نامزدانی که معمولا بدون اندکی شرم حضور، موضوع خواستگاری خود را به درخواست پدر عروس،بخوانید تکلیف اجتماعی، نسبت می دهند و عموما گله این را دارند که پدر عروس بر کشیدن باری لایطاق را بر دوش شان گذاشته و اگر علاقه مفرطشان به این بابای محترم نبود عطای چنین عروسی را به لقایش می بخشیدند؛ که تحمل چنین باری بس سنگین و سهمگین است، البته در هیچ جای عالم نمی توان چنین نامزدان از جان گذشته ای یافت که با اطمینان از وزن سنگین عروس، تنها به دلیل ارادت به پدر عروس، باری چنین را وبال گذشته و آینده خود کنند! در اینجا باید پاسخ این پرسش مقدر را آماده کنیم که با فرض وجود چنین عروس سیاه بختی، همان برگه رای لخت، آنچه نامزدانش را متعدد و جان بر کف می کند چیست؟!

احتمالا در اینجا باز هم ما با پدری متمکن مواجهیم، پدری که مرده و زنده اش مفید است و می تواند خواستگار محترمی که با حقوق یک میلیون تومانی وعده خرید بنزی آنچنانی می دهد را یک شبه بر سریر بخت بنشاند؛ خاصه که این بختیاری شامل هر خواستگاری نمی شود و این عروس ،برگه رای، با همه زحمات و مصائبش نسیمی خنک از سرزمین بهارستان را به همراه دارد، پس نامزدان محترم اگر بیش از حقوق خود لاف خرید مایحتاج عروس را می دهند باکی نیست، این پدر عروس،اجتماع، است که باید تاوان انتخاب چنین دامادهایی را بدهد که سالهاست در حال پرداخت هزینه های متعدد این گل پسرهاست، یادمان نرود که این دامادهای خوشبخت سرخانه ای، راه های متعددی برای چلاندن اهل و عیال عروس می یابند حتی اگر لازم باشد بخشی از جهیزیه عروس خانم، مثلا جسد تکیده رودخانه کارون را در بهشت آبادی سپاهانی فی المجلس و زنده! دفن کنند، چنین خواهند کرد؛ پس لطفا برگه رای خود را در تیررس نگاه نامحرم نگذاریم و نامزدها را بر اساس خوشتیپی و بلوف های سنگین انتخاب نکنیم.