سفر به سرزمین رافدین – قسمت اول

در واقع این‌اولین‌سفر خارجی یا بقولی برون مرزی اینجانب بود ، ساعت ۴ونیم‌به مرز شلمچه رسیدیم ،امیر چندمین بار بود که به عراق وجهت زیارت عتبات مشرف میشد و بقولی راه بلد بود وعند الله هم‌همین طور بود .به محل ثبت خروجی رسیدیم ،متصدی که یک افسر نیروی انتظامی بود بعد از اینکه پاسپورتم‌را ورق […]

در واقع این‌اولین‌سفر خارجی یا بقولی برون مرزی اینجانب بود ، ساعت ۴ونیم‌به مرز شلمچه رسیدیم ،امیر چندمین بار بود که به عراق وجهت زیارت عتبات مشرف میشد و بقولی راه بلد بود وعند الله هم‌همین طور بود .به محل ثبت خروجی رسیدیم ،متصدی که یک افسر نیروی انتظامی بود بعد از اینکه پاسپورتم‌را ورق زد و درسیستم‌ثبت کرد پرسید ؟ برگ‌عوارض؟

علی الظاهر منطقه ازاد اروند مبلغی را بابت عوارض خروج از مرز شلمچه به جیب میزند گفتم‌ حالا پاسپورت خدمتتان باشد تا برویم‌ (از عابر بانک) عوارض بگیرم اما قبول نکرد ،نمیدانم ولی فکر می کردم اگر تعلل کنم اتفاقی می افتد ومن دیگر قادر به خروج نخواهم بود ، خلاصه رفتم عابر بانک و پس از تعارف بسیار بالاخره امیر اجاز داد که من‌عوارض را پرداخت کنم ،فورا پرداخت کردم و به اتفاق دوباره نزد متصدی ثبت خروج رفتیم سالن خیلی خلوت بود ،با اینکه جشنواره مناطق ازاده اروند بوده وکلی تبلیغات کرده بودند که عراقیها باخودروی شخصی خود وبدون ویزا میتوانند به منطقه ازاد اروند بیایند اما قسمت ورودی نیز خلوت بود و گه گاهی سه چهار نفری از ان‌سمت وارد میشدند .بعد دلیلش را متوجه شدم .

افسر ثبت خروجی گفت : پاسپورت ،جیبهای کت وشلوارم گشتم‌اما خبری از پاسپورت نبود خداییش بدجوری اعصابم‌خورد شده بود الان که فکر میکنم‌خنده ام‌میگیره اخه بدجوری به این‌طرف وان طرف سالن می دویدم ،ازخانمی که پشت میزی در وسط سالن‌نشسته بود پرسیدم خبری از پاسپورت نبود صدای یکی از مسافران متوجه من بود،به زبان عربی ولهجه ی عراقی به من گفت : فد سیده کان بیده جواز وتدور علی صاحب الجواز،امیدوار شدم حالا باید دنبال خانم‌ می گشتم‌ حالا نکته جالب اینجاست که توی این سالن خلوت من‌این‌خانم را پیدا نمیکردم علی الظاهر ایشان‌که از پیدا کردن من ناامید شده بود پاسپورتم‌را به متصدی خروجی داده بودوافسر ثبت خروجی که قیافه ام را بخوبی بخاطر داشت از دور مراصدا زد به طرف ایشان‌رفتم ….

مهر خروج را برای اولین بار در پاسپورتم‌ثبت کرد وبه انسوی مرز حرکت کردیم امیر از من‌پرسید میگم اگر گفتی به این قسمت چه میگویند. منظورش فاصله ی میان دو ورودی من هم بشوخی گفتم‌برزخ…ساکت شد انگار جواب خودش را گرفت! به سمت ورودی عراق رسیدیم باید اعتراف کنم که توقع ونظم وانضباط و دیسپلین‌بیشتری را داشتم‌ اما واقعا وضع درهم‌ریخته ای در این سمت مرز (عراق ) قابل مشاهده بود . از زباله های انباشته شده، زمین خاکی محوطه وحتی لباس نامرتب مامورین بخوبی میشد به این نکته (بی نظمی)پی برد.مامور خروجی بدون اینکه پاسپورت مارا درسیستم ثبت کند فقط به نگاهی اکتفا کرد و مهر ورود را در پاسپورت هایمان زد الان من در خاک عراق هستم‌ سرزمین رافدین…

سیدنشعان آلبوشوکه