حکایت یک مدرسه،حکایت فراموشی!

می خواهم اندکی تلخی ماجرا را کم کنم، اما نمی دانم سر کدام لطیفه را از تنش جدا کنم تا شاید اندکی از تلخی واقعه بکاهم! لابد می پرسید کدام واقعه؟ و این پرسش البته حق شماست، همانگونه که من نیز حق دارم پاسخی ندهم خاصه که مراتب پاسخگویی از منظری قانونی مشخص شده و […]

می خواهم اندکی تلخی ماجرا را کم کنم، اما نمی دانم سر کدام لطیفه را از تنش جدا کنم تا شاید اندکی از تلخی واقعه بکاهم! لابد می پرسید کدام واقعه؟ و این پرسش البته حق شماست، همانگونه که من نیز حق دارم پاسخی ندهم خاصه که مراتب پاسخگویی از منظری قانونی مشخص شده و در این مراتب، قانونی برای الزام نویسنده ای یک لاقبا دیده نشده، هر چند همانانی که قانون ملزم به پاسخگویی شان کرده، اغلب همه کاری می کنند الا پاسخگویی.

گذشته از همه اینها، اگر پرسشتان را بدون پاسخ بگذارم در واقع منطق نوشته را به هم ریخته ام، چرا که تمام این نوشته همان جریان پاسخی است که میخواهم به پاسختان بدهم.ماجرا از جایی آغاز شد که خبر غریبی فضای مجازی و غیرمجازی را درنوردید، یک هو صبحی بیدار شدیم و خبر تغییر کاربری مدرسه ای به یک پاسگاه، در چند روز مانده به آغاز مهر و مدارس، حیرت و تعجب را روانه مغزهای رو به هنگی مان کرد! اصلا مگر می شود؟ مگر ممکن است؟ چگونه می توان مدرسه ای که میگویند وقف آموزش است را به مصرف کاری دیگر درآورد؟ خبر منتشره اما پاسخ تلخی میداد که آری همه اینها ممکن است.

اگر به طبیعت زندگی شهری مراجعه کنیم، خواهیم دید که امنیت از نوع انتظامی اش، امری است لابد و نمی توان به سادگی از کنارش رد شد، اما امنیت وجوه دیگری نیز دارد که کم از آن نوع سابق نیست که گاه حتی مهم تر است، امنیت محصول آموزش در حوزه زیست شهری همان وجه مهم امنیت اجتماعی است که می باید در همه تصمیم گیریها ملاک عمل باشد، اما پرسش این است که چگونه مجموعه مدیران شهر به صرافت تبدیل کاربری مدرسه افتاده اند؟

هر چند گفتن از این بخش، ممکن است برخی از دوستان را بیازارد اما چاره ای نیست به جز پرسش از حقیقت و بیان واقعیت امور، اینکه مدرسه ای نزدیک به سه یا چهار سال تعطیل باشد و منتظر نوسازی، اتفاقی است که هر سازمان نیازمند فضایی اداری را به تغییر کاربریش دلالت میکند، بلطبع اگر به چنین فضایی نیاز باشد، که حتما هست، می باید مدرسه مذکور به سرعت در مسیر خدمتگذاری به مردم و تقویت فضای آموزشی منطقه قرار می گرفت که البته چنین نشده بود! اینکه چرا چنین نشده و چرا مدیران محترم آموزش و پرورش از ناحیه گرفته تا خود وزارت خانه ، در وقتی که از نبود فضای مکفی آموزشی سخن پراکنی میکنند و هر از چندگاهی نوید تغییر مدارس کانتینری و … را میدهند و در همان لحظه مدرسه ای را این چنین به حال خود وامیگذارند، که سازمان دیگری در اثر نیاز به فضای اداری گمان بی مصرف بودنش در حوزه کاربری اصلی اش را میکند و تقاضای تحویل مدرسه را به مدیران ارشد شهرستان و استان میدهد، موضوعی است که بیش از سازمان مذکور و حتی مدیران شهر، پاسخگویی از طرف مدیران آموزش و پرورش را می طلبد

به راستی اگر این فضا مورد نیاز بوده، که با توجه به کمبود فضاهای استاندارد آموزشی حتما مورد نیاز بوده، پس چرا نزدیک به چندسال رها شده؟ و در نتیجه این رها شدگی چندین نفر از بچه های محل به دلیل نبود فضای آموزشی در محیط محله اشان و در اثر فقر وفاقه ای تحمیلی به خانواده های اهوازی، ناگزیر از ترک مدرسه شده اند؟ به راستی چگونه است که مدیران آموزش و پرورش به جای اینکه بخواهند بقیه سازمانها چشم شان را نسبت به مدارس، درویش کنند، چرا این مدارس را به حال خود رها می کنند؟

همه ماجرا و تلخی آنرا گفتم، من پاسخ پرسشهای مقدر مخاطب گرامی را دادم، هر چند که قانونی در این باب نگاشته نشده اما آیا مدیران محترم آموزش و پرورش پاسخ این پرسشها را میدهند، پرسش مخاطب و نگارنده ای که در نگاه به جریان مدرسه کوی علوی، نبود اراده معطوف به توسعه آموزش و پرورش را در کنار نامهای گاه برجسته و گاه گم این سازمان عریض و طویل مشاهده گراست، این نگارنده البته دعا میکند که چنین نتیجه ای غلط باشد و مدیران محترم مذکور حداقل پاسخی برای چهار سال ول کردن محیط مدرسه داشته باشند.

غلامرضا جعفری