ماجرای نیمروز در فراخنای ۳۸ سال!
امشب با خانواده خود راهی سینما ساحل اهواز شدیم تا دومین تجربهی سینمایی محمدحسین مهدویان، پس از ایستاده در غبار را تماشا کنیم. ساعت ۱۹ و ترافیک زیادی که دوروبر سینما ساحل، مرا بهاجبار برای یافتن جایی برای پارک خودرو، آواره خیابانهای ۲۴ متری کرد و پس از پیچوخمهای زیاد سر از کوچه نظام وفا […]
امشب با خانواده خود راهی سینما ساحل اهواز شدیم تا دومین تجربهی سینمایی محمدحسین مهدویان، پس از ایستاده در غبار را تماشا کنیم. ساعت ۱۹ و ترافیک زیادی که دوروبر سینما ساحل، مرا بهاجبار برای یافتن جایی برای پارک خودرو، آواره خیابانهای ۲۴ متری کرد و پس از پیچوخمهای زیاد سر از کوچه نظام وفا درآوردم که سالها پیش ساختمان حزب جمهوری اسلامی در آن بود. اولِ انقلاب اسلامی با عزمی راسخ و امیدی شکوهمند، از ملاثانی برای شرکت در کلاسهای تشکیلاتی به این محل میآمدیم و چه شور و شوقی داشتیم. خاطراتی که مرا به «ماجرای نیمروز» پیوند داد؛ اما دقیقاً نمیدانم مهدویان توانسته است داماد، دخترم و پسرم که آن سالها را ندیدند، به «ماجرای نیمروز» پیوست کند یا خیر؟ از این زاویه شاید نقدی بر این فیلم باشد.
در جامعهشناسی سینما، من به دنبال رابطهی میان جامعه و سینما هستم. سینما را بهعنوان محملی که بهواسطهی آن میتوان به شناختی از جامعه رسید، تلقی می کنم. من «ماجرای نیم روز» را از بُعد اصول فنی و زیباشناختی نگاه نمیکنم، چراکه تخصص من نیست؛ اما رابطهی میان جامعه و فیلم موردعلاقه من هست. این تحلیل جامعهشناختی است که ظرفیت این فیلم را نهتنها برای «ماجرای نیم روز» بلکه برای «ماجرای ۳۸ سال» عمر انقلاب اسلامی بررسی کند. مهدویان در مستند – داستانی ماجرای نیمروز از ساختن «تیپ» احتراز کرده است. نمونههای نوعی یا تیپ افرادی هستند که نشاندهندهی یک طبقه یا قشر از جامعه به شمار میروند و ویژگیها و خصوصیات کلی آن طبقه را با خوددارند، مثل یک مالک، یک دهاتی، یک مدیرکل بوروکرات، یک انقلابی و … اما «شخصیت» ویژگیهای فردی، منحصر به فرد و جداکنندهی اشخاص است. در این فیلم در جبههی قهرمانان سه شخصیت روشنفکر، معتدل و خشن و عملیاتی در کنار همدیگر کار میکنند. مهدویان این شخصیتها را بهصورت عمدی در کنار هم نچیده است. اینیک روایت مستند از تاریخ انقلاب اسلامی است. تاریخی که گواه روشنی از همیاریها و همدلیها و مشارکتهای اقشار و طبقات گوناگون مردم برای به ثمر نشستن نهال انقلاب اسلامی بود.
اما باگذشت زمان و در طول ۳۸ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی شخصیتهای تبدیل به تیپ شدند. مدیران، نظامیان، قاضیان، روحانیان، استادان، معلمان و … امروز جامعه ما بهشدت صنفی گرا شده است. یا با تسامح جامعهشناختی از بهکارگیری اصطلاح «طبقه اجتماعی» نام میبرم. گروههای که سعی میکنند از همدیگر متمایز شوند با اشتراکاتی که با همدیگر دارند و افتراقاتی که از دیگران پیداکردهاند. ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه ما تیپ ساز شدهاند؛ شخصیت ساز نیستند. شخصیتها در کشور ما هرز میروند. شخصیتها برای اینکه بمانند باید نَسَب خود را با تیپها تعیین کنند. این خسارت فرهنگی بزرگی است. این شبیهسازیها جامعه را از پا درمیآورد. این همرنگ جماعتها شدند ما را زمینگیر کرده است. ماجرای نیم روزبه خاطر جزئیات مستندی که از حوادث دههی ۶۰ انقلاب اسلامی نشان میدهد و داستانی که این مستند را یدک میکشد. تماشایی است. امشب بار دیگر یک فیلم خوب را از یک جوان دیدیم. فیلم «۲۱ روز بعد» اولین تجربهی سینمای بلند محمدرضا خردمندان و فیلم «ماجرای نیمروز» دومین اثر سینمایی محمدحسین مهدویان نشان دادند که اگر به بدون شعار و ریاکاری از جوانان حمایت شود بلکه به آنها اعتماد کرد. ثابت خواهند کرد که سینمای ایران را از این رهاشدگی و بدقوارگی نجات خواهند داد.
اهواز – لفته منصوری
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰