رگه های پدیدار شناسی در شعر “حمزه کوتی”

حمزه کوتی شاعر و مترجم ادبیات عرب خوزستانی، به زبان عربی شعر می گوید. من با شناختی که در طی مدت نه چندان طولانی از او و سبک شعری اش به دست آوردم این بوده، که نگاهش به ساحت شعری برگرفته از روحیات ووجود خودش بوده است؛ و باور دارد که شعر سرودن تنها و […]

حمزه کوتی شاعر و مترجم ادبیات عرب خوزستانی، به زبان عربی شعر می گوید. من با شناختی که در طی مدت نه چندان طولانی از او و سبک شعری اش به دست آوردم این بوده، که نگاهش به ساحت شعری برگرفته از روحیات ووجود خودش بوده است؛ و باور دارد که شعر سرودن تنها و تنها آرامش بخش کردن بار هستی بوده است (بارالها ای شنونده ی صدایم در انزوای غروب/ شعر غوک- شاعر) پس در برابر این شاعر مفهومی بنام بار هستی وهمچنین ناامیدی وجود دارد، و تا آنجا که توانسته با زبان وادبیات غنی خویش از زبان شعری به دنبال برجسته کردن بار معنایی بوده است.

همانگونه که در شعرهای قورباغه، عنکبوت و … خواسته از زبان موجودات رمزگونه ومرموز معنا یا بارهستی را نمایان سازد؛ و حتی در اشعار او حضور آدمی کمرنگ است؛ و بنا به باور او، هنگامی که دیالوگ با انسان ها قطع شود، رابطه با سایر موجودات در شعر هویدا می شود؛ که آینه ي تمام نمای روان آدمی ( شاعر ) خواهند بود. همچنین شاعر سعی دارد جهان های تاریک در روان آدمی را با تمثیل و استعاره از زبان موجودات نمایان سازد. او علاوه بر برجسته کردن معنا و بارهستی خواسته یا ناخواسته به یکی از فلسفه های مهم قرن بیستم در شعر خود رو آورده است، که همان پدیدار شناسی است. در اینجا لازم می دانم فلسفه پدیدارشناسی را تا اندازه ای توضیح دهم. واژه phenomena به معنای« پدیده» از ریشه ي یونانی به معنای« نمود» مشتق شده است، که توسط ادموند هوسرل در ساحت فلسفی باب روز شد.

نکته مهم در پدیدارشناسی کاوش در چیستی پیش انگاشت های علوم طبیعی و نیز سایر ادعاهای مربوط به دانش، و نیز کاوش در آن چیزی است که این ادعاها را امکان پذیر می سازد. بدین ترتیب که پدیدارشناس می کوشد تا نحوه ي نمود جهان در چشم ناظر ابتدایی را رها از تمام پیش فرض ها و انتظارات تحمیلی فرهنگ توصیف کند، که این نکته در شعار این فلسفه آشکار می شود: بازگشت به «خود چیزها» فارغ از هرگونه پیش داوری، خوب یا که بد. بدین صورت که ما در تجربه ي روزمره مان بسیاری از فرضیات را بدیهی می دانیم، و خصوصا مسلم می انگاریم که چیزی واقعی در دنیای بیرون برای تجربه کردن یا شدن وجود دارد(مانند قورباغه، خفاش) و ما در مقام «من هایی» یکپارچه آن را تجربه کرده ایم.

وانگهی این فرضیات از راه تجربه به دست نیامده اند. این نکته با قبول این ادعای هوسرل روشن می شود که آگاهی به تمامی، وجهی التفاتی دارد؛ یعنی ما همواره از چیزی آگاه هستیم( واین آگاهی هرگز آگاهی ناب ومحض نیست) مثلا یک واحه را می بینیم یا قورباغه ای را و… به یاد داشته باشیم که لزومی ندارد اشیایی که موضوع آگاهی ما هستند، در عالم خارج وواقع وجود داشته باشند( واحه ممکن است سراب باشد ) حرف هوسرل این است که شرح تجربه را نمی توان بر پایه ي علیت ابژه ی مادی ( قورباغه واقعی ) استوار ساخت؛ بلکه این امر به واسطه ي رابطه ي معنادار ناظر ( شاعر ) با ابژه ( قورباغه ذهنی )_ ابژه آن سان که هست، محقق می شود.

از نظر هوسرل ابژه (قورباغه ذهنی) انتظارات ناظر (شاعر) را برآورده می کند، و ما در مواجهه با ابژه، انبوهی از انتظارات خواهیم داشت، که به رابطه ي ما در نسبت با ابژه نظم وساخت می دهند. رومن اینگاردن اثر ادبی را ابژه ای یکسر التفاتی می داند. بدین معنا که یکی دانستن اثر(قورباغه ذهنی) با شالوده مادی (قورباغه واقعی) را رد می کند. اثر مستقل از تفاسیر متعدد آن، حامل هویتی پایدار می گردد. بنابراین موضوع اصلی فهم، محتوای اثر هنری و ادبی و شعری شاعر است و خواننده در این محتوا به واسطه ي بازسازی خلاقانه ي آنچه مولف یا شاعر نامتعین باقی گذاشته بود، اثر را تجسم می بخشد؛ که در این اشعار شاعر با خلق فضای محیطی برای اثر خویش، معنایی را که خود درک کرده است، هم روایت می کند.نمونه شعری عربی از حمزه کوتی :

يا إلهي

أنا، يا إلهي، ضِفدَع ٌفي بركةٍ، تَجَمّعتْ حولها اليَرَعات. بعضُهم يَهربُ من هيئتي، وبعضٌ يخافُ مِنَ الثآليلِ التي أتركُ على جُلودِهِم؛ حَياتي تخضرّ في نَقيقِها المُتواصِل. كنتُ أنشدُ للّيل مزاميرَك، وللنهار أتلوكَ يا إلهي. هل أنت َقريبٌ مِنّي، أنا الّذي تَجَرّحت ْحُنجُرتي. يا إلهي، يا سامع َنقيقي في عُزلة ِالغروب. 23/4/2012

بارالها بارالها

من غوکی در برکه ای هستم که پیرامونش را حشراتی فراگرفته اند. کسانی از شکل من می گریزند و کسانی از زگیل هایی که بر پوست شان به جا می گذارم. زندگی ام در قورقور پیوسته اش سبز می شود. شبانه مزامیر تو را می سرودم و برای روز تو را می خواندم خدای من! آیا تو به نزدیک هستی؛ منی که گلویم زخمی شده است. بارالها ای شنونده ی صدای من در انزوای غروب.

هادی حرباوی

 

• منابع:

1- فرهنگ فلسفی نوشته دکتر جمیل صلیبا، ترجمه منوچهر دره بیدی

2- مفاهیم بنیادی نظریه فرهنگی نوشته اندرو ادگار و ترجمه مهران مهاجر وم حمد نبوی.

3: شعر “یا الهی” را از شاعر گرفته ام. *:کارشناس ارشد علوم سیاسی و روابط بین الملل و مترجم