و باز هم فرهنگ شهروند درجه دو!!!! / دکتر غلامرضا جعفری

شاید آنچه که می گویم مورد پسند برخی نباشد، شاید گفتنی چنین را در دایره بسته ذهن خود تاویل کنند و نتیجه نه آن باشد که می خواهم و شاید تفسیر خود خواسته متن مقدم بر اصل ماجرا قرار گیرد اما چه باک که به قول مولانا: خُنُک آن قمار بازی که بباخت هر چه […]

شاید آنچه که می گویم مورد پسند برخی نباشد، شاید گفتنی چنین را در دایره بسته ذهن خود تاویل کنند و نتیجه نه آن باشد که می خواهم و شاید تفسیر خود خواسته متن مقدم بر اصل ماجرا قرار گیرد اما چه باک که به قول مولانا: خُنُک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش/و نماند هیچش الا هوس قمار دیگر. امروز چنانچه از بستر آشفته واتساپها و گروههای مجازی به دست می آید

مسابقه فوتبالی در این دیار تفتیده برقرار بود و آنچنان که می دانید و خبرش آشوب به جهان مجازی زده تیم خوزستانی از رقیب سپاهیانیش پیشی گرفته، البته ما نیز از دایره شادمانی رفیقان مان بیرون نیستیم و علیرغم دوری از جنجال فوتبال و جهان فوتبال، از بردن تیم همشهری خاصه در برابر تیمی از دیار اصفهان بی نصیب از شادی و خوشی نبودیم و آنگونه که پیداست بسیاری از دوستان و آشنایانمان از همین نقطه- بردن از سپاهانی که آتش به جان گندم و نخل مان زده و تشنگی را نصیب خاکمان_ شادمانی را رفیق راه خود کرده اند،

شاید اگر نبود داستان آب و کارون و کرخه و کشاورزهای دست بسته ای که همزمان گندم و گوسفند و گاو و گاومیش و بز و حتی خودشان در مذبح تشنگی می سوزند، پیروزی این تیم برای من و برخی مثل پیروزی ها و شکست های سابق تیم های فوتبال چندان جلوه و جلایی نداشت، خاصه که اینک سوگوار شاعری هستیم که روحش را در همین نخل ها به ودیعه نهاد، شیخ ابراهیم الدیراوی را می گویم. همگی میدانیم چه خوش مان بیاید چه نه، جهان فوتبال جهان پر جذبه و جاذبه ای است که با چرخش عضله ها، دلارهای نفتی را به زمین سبز می کشد، تیم هایی که دریغ از تولید کلمه ای، کلامی، جانی و جهانی که راهبر روحی به سمت کمال باشد، از چرخه معیوب بودجه های بی هدف نصیبی طلایی می برند و آنکه میدان دار فرهنگ است باید در خانه خود بماند و پس رفتنش جهان، عقیم از زادن کلامی و کلمه ای چون کلمات وی باشد، اما دریغ که این همه گویای شهروندی است که در طبقات اجتماعی درجه دو خوانده می شود. امروز تیم خوزستانی از رقیب خود پیشی گرفت،

البته مبارک است،البته که این پیروزی بیانیه های رنگارنگ می خواهد، البته که نمایندگان قدیم و مدیران امروز و دیروز و حتی سال ها پیش باید در اهدای بیانیه با همدیگر مسابقه بگذارند اما از منتتخبین جدید اهواز انتظار دیگری بود. پرسش من پرسشی بسیار ساده است؛ آیا مرگ شاعری چون دیراوی به اندازه یک عظله که توپی را به دروازه ای نشانده لایق بیانیه ای، نامی و تسلیتی برای این خیل سوگوارانش نبود؟! به راستی که فرهنگ هنوز هم شهروندی درجه دوست، در این میان پرسش من تنها از دونماینده عرب نیست بلکه این پرسش جناب یوسفی را نیز نشانه می رود، چرا که فرهنگ ثروتی ملی است و شاعر جانی برای جهان، جانی که اینک ما سوگوار خفتنش هستیم، ابراهیم دیراوی که مثل همه اهالی فرهنگ، گویا شهروندی درجه دو بوده است، حتی کمتر از یک عظله، متاسفم.