همسفری باشوتی ها / غریب واحدی پور

غروب یکی از روزهای گرم تابستان درحالیکه از فرط خستگی توان ایستادن نداشتم، برای برگشتن از اهواز سر میدان” چهاراسب”آمدم.طبق معمول پس از انتظاری چند دقیقه ای پژوی405 نه چندان مرتبی از راه رسید و پس از توقف و احوال پرسی با اجازه راننده بر روی صندلی کنار او نشستم،اما بلافاصله متوجه شدم که صندلی‌های […]

غروب یکی از روزهای گرم تابستان درحالیکه از فرط خستگی توان ایستادن نداشتم، برای برگشتن از اهواز سر میدان” چهاراسب”آمدم.طبق معمول پس از انتظاری چند دقیقه ای پژوی405 نه چندان مرتبی از راه رسید و پس از توقف و احوال پرسی با اجازه راننده بر روی صندلی کنار او نشستم،اما بلافاصله متوجه شدم که صندلی‌های عقب فاقد روکش می باشند،سرصحبت را باز کردم و به مزاح گفتم، قاچاقچی هستی؟لبخندی زد و جواب داد، بله، شوتی هستم! مدتی نگذشت که فرد دیگری که از روش های مختلف و گاهی هم از طریق قاچاق پارچه تهیه و در بازار شهر به قول خودش بساط می کند، با باری از پارچه نه بر روی صندلی بلکه با نشستن بر روی کف عقب ماشین با ما همسفر شد.اشتراک مسافر و راننده در برخی زمینه ها موجب شد که در تمام طول مسیر بیش از یک ساعته با گرمی و حرارت خاصی از خاطرات خود در حوزه قاچاق اجناس بگویند و بشنوند، که برخی از آن خاطرات واقعا قابل تامل وانسان را به اندیشه و تفکر وامی داشتند.ازاینرو، تصمیم گرفتم به چند مورد بشرح زیر اشاره کنم:
IMG-20150831-WA0005
1-راننده در سازمانی بصورت پیمانی و با حقوق ناچیزی که کفاف دخل و خرج خانواده را نمی داد، کار می کرد. برای کمک خرج به خرید و فروش املاک مشغول بوده است که بعلت کمبود سرمایه و رکود در بازار ناچار تغییر حرفه داده و اکنون پس از سپری کردن ساعات موظفی به قاچاق کردن انواع کولرهای دو تیکه با طی مسافت روزانه حداقل 600کیلومتر وبه هزینه اعمال استرس به خود و خانواده می پردازد،مسافر هم که حرفه خود را تنها راه امرار معاش خانواده می دانست.
ناگفته نماند که هر دو آگاه، با احساس، دلسوز نسبت به هم نوع و از تاثیر قاچاق بر اقتصاد ملی هم بی اطلاع نبودند، اما اظهار می داشتند، در دنیایی که سیر تقاضای خانواده‌ها رو به افزایش است، برای رفع نیاز خانواده چاره دیگری نداریم وانگهی راننده افزود که حتی دو نفر از بستگان نزدیکش فوق لیسانس هستند، اما ناچار اینگونه امورات می گذرانند.
2-دربین راه گوشی راننده به صدا درآمد، جواب داد و بلافاصله با فرد دیگری تماس گرفت و بصورت رمزی گفت، “از منطقه…تا… پلمپ است.” بلافاصله توضیح داد که عده زیادی هستیم، به این طریق همدیگر را از خطرات احتمالی مطلع می کنیم. علاوه بر آن در طول مسیر یکدیگر را می شناختند و از طریق عملکردهای مختلف سیستم خودرو که اقدام به هر کدام معنای ویژه ای دارد به همدیگر علامت می دهیم ، به عبارتی فرهنگ خاص خودشان را دارند.
3-درتوجیه علت فرار می گفت، برای سود اندک جنسی با قیمت هنگفتی را حمل می کنیم، در صورت به دام افتادن با برآورد تقریبی سه برابر قیمت جریمه می شویم. درنتیجه حتی مرگ بهتر ازماندن برای جبران چنین جرایمی است. بعنوان مثال یکی از دوستان با حدود700میلیون تومان گوشی همراه دستگیر و بیش از دو میلیارد جریمه شد.این مقدار پول را چگونه تهیه کند!
4-در توصیف پاسگاههای پلیس و مامورین از عناوینی همانند خوب و بد استفاده می کردند، هنگام سخن گفتن از پاسگاه خوب خودشان می خندیدند، چون در نظر آنها به معنای رشوه گرفتن و چشم پوشی کردن از محموله بود.صدالبته ، ضمن نام بردن از مامورینی که شرف و وجدان کاری خود را با هیچ چیزی معامله نمی کنند، از اصطلاح”حل عشایری مشکل “هنگام به دام افتادن به مفهوم رشوه دادن برای رهایی هم سخن گفتند. راننده می گفت، همواره هنگام بازرسی در مدارک خود متناسب با نوع خطر مقداری پول می گذارم، اگر مامور بازرسی کننده تمایل به گرفتن رشوه داشته باشد، آن را برمی دارد، در غیراین صورت می گویم،” ببخشید،متوجه وجود این پول در مدارک نبوده ام. “
5-درتوضیح خطرناک و استرس زا بودن کار خودافزودند ،” مدتی قبل بدن یکی از همکارمان بطور کامل مملو از دانه های عجیب و غریبی شد، در مراجعه به دکتر و تشریح فرآیند کارمشخص گردید، که علت استرس ناشی از کار بوده است. “حوادث منجر به مرگ را هم فراموش نکردند،نقل کردند که همانند ما خیلی از افراد بالاجبار تن به چنین کاری داده اند و جنس خطرناک هم حمل نمی کنند، مدتی قبل جوانی به فاصله خیلی اندکی از عروسی با فروش طلاهای نوعروس خود و خرید لوازم آرایشی به امید دست یافتن به سرمایه ای برای تغییر زندگی بواسطه بی توجهی به فرمان ایست مامور پلیس مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در حادثه ای دلخراش جان خود را از دست داد.
…بگذارم و با واگذاری قضاوت به مخاطبان بگذرم، فقط با آن امید که “رونق ملک و میهن” واتخاذ سیاست های مناسب منجر به کاهش تردد ماشین های با عقبی غیر معمول، فاقدروکش صندلی عقب، تبادل علایم ویژه و سرعتی سرسام آور و به عبارتی “شوتی ها” در جاده های منتهی به بنادر کشورمان گردد.
غریب واحدی پور