عدالت توتالیتر و انسان فرو کاسته ! (برداشتی آزاد از رمان میرا اثر کریستوفر فرانک) / لفته منصوری
اشاره : میرا (عنوان فرانسوی: Mortelle) داستان بلندی است از کریستوفر فرانک نویسنده فرانسوی، که لیلی گلستان آن را به فارسی برگردانده است. از تجدید چاپ این کتاب در ایران جلوگیری میشود.این کتاب یک پادآرمانشهر را به تصویر میکشد و افرادی تک و توک که سعی میکنند مقاومت کنند. . میرا را میتوان داستانی علمی […]
اشاره : میرا (عنوان فرانسوی: Mortelle) داستان بلندی است از کریستوفر فرانک نویسنده فرانسوی، که لیلی گلستان آن را به فارسی برگردانده است. از تجدید چاپ این کتاب در ایران جلوگیری میشود.این کتاب یک پادآرمانشهر را به تصویر میکشد و افرادی تک و توک که سعی میکنند مقاومت کنند. . میرا را میتوان داستانی علمی تخیلی دانست ولی در عین حال داستانی سوررئالیستی نیز به شمار میرود. داستان میرا در جامعهای رخ میدهد که در آن ارزشها، ضدارزش شدهاند.در این جامعه همه باید به هم لبخند بزنند و اگر کسی از این کار طفره برود او را جراحی میکنند. سپس نقابی بر چهرهاش میگذارند که قابل برداشتن نیست و بعد از مدتی جذب صورتش میشود و به همان حال میماند. در این جامعه زوج وجود ندارد، یعنی مفهوم زوجیت معنا ندارد و همه به صورت گروهی به تفریح میروند. جامعه بر فرد مقدم است و حقوق دیگر انسانها محترمتر.سیستم حاکم نیز سیستمی کاملاً توتالیتر است. چیزی که جالب است این است که همه مردم چه اصلاح شدگان (آنها که دارای نقاب هستند) و چه سایرین باید برای هم داستانهای بامزه تعریف کنند و دیگران را بخندانند. اما کسانی که داستانهای غمانگیز تعریف کنند فوراً برای اصلاح و عمل فرستاده میشوند.زمانی که این داستان در آن رخ میدهد مشخص نیست اما جغرافیای آن به خوبی ترسیم شدهاست: یک دشت بیکران که سراسر آن با قیر پوشانده شدهاست و روزهایی که هوا گرم است ابری سیاهی سطح آن را میپوشاند. خانههای داستان تماماً دیوارهای شیشهای دارند و سرتاسر شهر با چراغهایی روشن شدهاست چرا که بدی در تاریکی خفتهاست.باهم نقد جناب آقای منصوری کارشناس ارشد جامعه شناسی و مدیرکل سابق نهاد امور کتابخانه های عمومی خوزستان بر کتاب فوق را مطالعه می کنیم
***********************************************************
کتاب شناسی : نام کتاب: میرا (عنوان فرانسوی: Mortelle) 1967؛ نویسنده: کریستوفر فرانک (1942)؛ مترجم: لیلی گلستان؛ ناشر: تهران، بازتاب نگار؛ نوبت چاپ: اول- 1383؛ نوع کتاب: داستان های فرانسوی قرن 20 م؛ تعداد صفحات: 91 صفحه.
* این کتاب در کتابخانه های عمومی شهید شرافت شوشتر و شهدای ابوحمیظه سوسنگرد یافت می شود.
شخصیت های اصلی رمان:
1- راوی [بی نام]– قهرمان داستان.
2- بوئینه (Boegner) – همسر مادر راوی.
3- دئیردر (Deirdre) – مادر راوی.
4- میرا (Mortelle) – خواهر راوی.
5- تویا (Toye) – همکلاسی و معشوقه راوی، در دوران تحصیل.
6- رودک (Rodec) – جانشین بوئینه؛ برای همبستر شدن با دئیردر برای فرزند زایی.
7- زس (Zes) – همکار جاسوس در کارگاه؛ که کارگری را به خاطر تعریف داستان غمناک لو داد.
خلاصه داستان: راوی با میرا که همزاد اوست و دئیردر که از او زاده شده و بوئینه که جفت دئیردر است، زندگی میکند. « ما در مربع 837-333-4 شرق زندگی می کنیم. مربع ها، با مرز هایی از خطوط زرد که زمین سیاه رنگ را تقسیم می کنند. ما یک خانه معمولی داریم، با دیوار های شفاف ، تا چهار نفر ساکنان آن هیچ گاه نتوانند خود را از چشم دیگری پنهان کنند.»(ص22). این نشان دهی جغرافیایی، شوک وحشتناک است که کریستوفر فرانک در اول رمان به شما وارد می کند. روابط چهار نفر ساکنان این خانه بر اساس معیارهای انسانی و خانوادگی شکل نگرفته و صرفا یک همنشینی و هم جوارگی تهی از عواطف و مهر انسانی است. به همین جهت راوی، میرا را همزاد خود و نه خواهر! و دئیردر را زنی که از او زاده شده و نه مادر! و بوئینه را همسر زائوش! معرفی می کند. تا خواننده را به حضیض ساحت انسانی تنزل دهد و نفرت را دلش مشتعل سازد؛ که در این شهر از روابط عاطفی و خانوادگی خبری نیست. در این داستان، زمان مشخص نیست اما مکان دشت بیکرانی است که سراسر آن با قیر پوشیده شده و روزهایی که هوا گرم است ابر سیاهی سطح آن را میپوشاند. خانههای دشت تماماً دیوارهای شیشهای دارند و سرتاسر شهر با چراغهایی روشن شده است، در این سرزمین تنهایی گناه است، چون بدی در تنهایی خفته است. به همین جهت تمام دیوارهای این سرزمین شفاف هستند. هیچ کاری از نگاه سربازان پوشیده نیست. توصیف دهشتناک جغرافیای داستان و روابط 4 نفر ساکنان این خانه، تعلقات انسانی و عاطفی را له و لورده می کند و انسان عریان و فروکاسته را به معرض نمایش می گذارد.
در این شهر همه باید دوستانی داشته باشند و موظفند در لیستی حداقل نام دوازده نفر از دوستانشان را بنویسند و با خود به همراه داشته باشند، تا اگر مأمورانی که دائم در شهر میگردند لیست را طلب کردند، آن را تحویل دهند. این لیست به مثابه شناسنامه هر فرد است! هویتی در اشتراک با دیگران! و نه مستقل! و نه متمایز! بلکه هر 12 نفر یک مجموعه انسانی همسطح که در نهایت جمعیتی همسان را تشکیل می دهند! در این دشت بیکران تنهایی گناه است، و با وجود این، قهرمان داستان که همان راوی است؛ میگوید که تنهاست. او در لیست اش نام کسی را ندارد. و همین گناه او را بس است که متمایز شود! گویی در این سرزمین عشق گناه است. همه با همند به حکم همنشینی، نه به حکم دوست داشتن و عشق ورزیدن! قهرمان داستان برای نوشتن قصهاش باید چیزی نزدیک به دروغ سر هم کند و هر بار تعدادی کاغذ از جایی بنام «وزارت تبلیغات» میگیرد.
میرا همزاد اوست؛ یعنی او هم از دئیردر زاییده شده است. و آنچه مهم است این است که قهرمان داستان فقط او را دوست خود که شاید حتی بتوان گفت معشوق خود میداند. اما نمیتواند عشقش را ابراز کند. مردم باید دستجمعی و نه جفت جفت حرکت کنند، و برای همدیگر داستان های بامزه تعریف کنند و بخندند! چرا که بر اساس قوانین این سرزمین، بدی نزد جفتها بیشتر خفته است تا گروههای مردم. عجیبتر آنکه در این سرزمین رقابت بزرگترین گناه است. روش اخلاقیِ واحدی بر زندگی شهروندی حاکم است. در این جامعه همه باید به هم لبخند بزنند و اگر کسی از این کار طفره برود او را جراحی میکنند. سپس نقابی بر چهرهاش میگذارند که قابل برداشتن نیست و بعد از مدتی جذب صورتش میشود و به همان حال میماند. در این جامعه زوج وجود ندارد، یعنی مفهوم زوجیت معنا ندارد و همه به صورت گروهی به تفریح میروند. جامعه اصالت دارد و بر فرد مقدم است. سیستم حاکم نیز سیستمی کاملاً توتالیتر است.
« لبخند» اساساَ یکی از دهشتناکترین بن مایههای مکرر این کتاب است. در سرزمین راوی منطقهای هست که همیشه سیاه است، ابرهای سیاه و قیرهای چسبناک دارد که حرکت را سخت می کند. اینجا عشق فراموش شدهاست. چون عشق یک انتخاب است؛ و از آن جهت که عاشق و معشوق را از گله و گروه جدا میکند، پس جنایتی عظیم است و باید به اشد مجازات محکوم شود. قهرمان داستان را میبرند که اصلاحش کنند. او قوانین را زیر پا گذاشته و از تنهایی، عشق و آزادی لابهلای نوشتههایش کلامی به میان آورده است. برای این باید اصلاح شود، صورت او را جراحی پلاستیک میکنند. روی صورتش نقاب خنده میگذارند و مغزش را دست کاری می کنند. قهرمان داستان مقاومت میکند؛ این مقاومت قهرمان داستان به بهترین شکل در پایان رمان خود را نشان میدهد. راوی[قهرمان داستان] و میرا به دشت میگریزند و شروع به کَندن نقابها، و البته پوست شان، میکنند. میرا و روای، هر دو بر اثر تیراندازی سربازان، در دشت کشته میشوند. در واقع آغازی نو برای آن دو به قیمت پایان حیات شان رقم می خورد.
در مقام تجزیه و تحلیل:
1) نویسنده، میرا را از زبان راوی اول شخص مفرد که قهرمان داستان است و تا آخر رمان نامش فاش نمی شود؛ روایت کرده است. در حقیقت راوی زندگی میرا و رابطه اش با او و نیز زندگی اجتماعی را دستمایه روایت کرده است. بنابراین میرا قهرمان داستان نیست بلکه این راوی ناشناخته، قهرمان داستان است.
2) این رمان را می توان از جهتی در ژانر پاد آرمان شهر[1]، داستان های علمی – تخیلی قرار داد و از جهت دیگر آن را سوررئالیستی قلمداد کرد. داستان پاد آرمان شهر، جامعهای خیالی را توصیف می کند که در آن ویژگیهای منفی، برتری و چیرگی کامل دارند و زندگی در آن دلخواه هیچ انسانی نیست. با این تعریف جامعه ی ترسیم شده در میرا نقطه مقابل و وارونه یک جامعه آرمانی (آرمانشهر یا مدینه فاضله) است. این رمان سوررئالیستی است، چرا که واقعیت مبتنی بر خرد و منطق را رد می کند و با الهام از واقعیت کمونیسم و توتالیتریسم یک جامعه ی آخر الزمانی را که هذیانهای انسان و جنبه های سرکوب شده او را بیان می کند. را به تصویر می کشد.
3) از منظر آینده پژوهان، آینده حداقل چهار قسم می باشد.
الف: «آینده ممکن[2]» شامل تمام آینده هایی که می توانیم تصور کنیم به عبارت دیگر شامل تمام آینده هایی است که می تواند اتفاق بیافتد و این نوع آینده ها پاسخ به این سوال هستند که : «چه چیزی توانایی تحقق دارد؟».
ب: «آینده باور پذیر[3] » شامل آن دسته از آینده هایی است که بر اساس دانش فعلی بشر می توانند تحقق یابند. این آینده ها با اصول دانش فعلی بشر متناقض نیست و پذیرفتنی می باشند. این آینده ها در پاسخ به سوال «چه چیزی می تواند تحقق یابد؟» حادث می شود.
ج: «آینده محتمل[4]» به آن دسته از آینده هایی دلالت دارد که احتمالا تحقق می بابند. این نوع از آینده در پاسخ به سوال «چه چیزی احتمالا تحقق می یابد؟» پدید می آیند. (مرکز آینده پژوهی علوم و فنآوری دفاعی، 1389. ج1: 91)
د: «آینده مُرجّح[5]» این دسته از آینده ها، آینده مطلوب ما هستند. این آینده در پاسخ به این سوال است که: «تحقق چه چیزی را می خواهیم؟»
تصویری اغراق شده ای که میرا از آینده جامعه بشری بر اساس واقعیت کمونیسم و فرا واقعیت آن ارائه می دهد در آینده های ممکن قابل تجزیه و تحلیل است.
4) سی رایت میلز جامعه شناس آمریکایی کتابی دارد تحت عنوان “تخیل جامعه شناختی[6]” که به توانایی افراد در دور ساختن اندیشه شان از جریانهای عادی زندگی روزانه برای از نو نگریستن به آنها، اشاره دارد. این توانایی نه تنها می تواند وضعیت موجود را به ما نشان دهد بلکه می تواند نشان دهد درصورت قوت گرفتن الگویی خاص، وضعیت چگونه می تواند بشود. “میرا” نیز به نوعی تخیل جامعه شناسانه ای است که به ما یک نوع آینده ممکن را نشان می دهد، آینده ای که در آن هویت فردی بسیار کمرنگ و حتی به فنا رفته است. جامعه ای که در “میرا” توصیف می شود آرمانشهری است که در آن برای از بین بردن بی عدالتی، همه نابرابری ها از بین رفته است یا دست کم کوشش می شود که از بین برود. آرمانشهری که در آن کوشش می شود همه مثل هم فکر کنند و مثل هم باشند و دیگران را همیشه و در همه حال بر خود مقدم بدانند.
5) قهرمان داستان با دیگران فرق دارد. او سعی می کند با نوشتن خودش را متمایز کند و در مقابل هژمونی قدرت مقاومت کند. او خصوصیات و ویژگی زندگیاش و انسانهایی را بیان میکند که توسط دولت اصلاح شدهاند. آنگاه که اصلاح شوی، «به تو یاد خواهند داد که هر وقت تنها شدی از ترس فریاد بکشی، یاد خواهند داد که مثل بدبختها به دیوار بچسبی، یاد خواهند داد که به پای رفقایت بیافتی و کمی گرمای بشری گدایی کنی. یادت خواهند داد که بخواهی دوستت بدارند، بخواهی قبولت داشته باشند، بخواهی شریکت باشند. مجبورت خواهند کرد که با دخترها بخوابی، با چاقها، با لاغرها، با جوانها، با پیرها. همه چیز را در سرت به هم میریزند، برای اینکه مشمئز شوی، مخصوصاً برای اینکه مشمئز شوی، برای اینکه از امیال شخصیات بترسی، برای اینکه از چیزهای مورد علاقهات استفراغت بگیرد. و بعد با زنهای زشت خواهی رفت و از ترحم آنها بهرهمند خواهی شد و همچنین از لذت آنها، برای آنها کار خواهی کرد و در میانشان خودت را قوی حس خواهی کرد، و گلهوار به دشت خواهی دوید، با دوستانت، با دوستان بی شمارت، و وقتی مردی را ببینید که تنها راه میرود ، کینهیی بس بزرگ در دل گروهیتان به وجود خواهد آمد و با پای گروهیتان آنقدر به صورت او خواهید زد که چیزی از صورتش باقی نماند و دیگر خندهاش را نبینید، چون او میخندیده است.» ص 46-45 این فضا سازی تلخ و دهشتناک چنان به روح انسان چنگ می زند که نفرت تمام وجودش را تسخیر می کند!
6) خانم فرحناز علیزاده در نقد رمان میرا در وبلاگ «دریچه ای به داستان و نقد[7]» می نویسد:
قدرت در این جایگاه در تمام شئون زندگی نقش ایفاء می کند. قدرت برای انسان مرز بندی می کند (حضور در مربع های مشخص/شناخت قلمروها) محدودیت ها را تعیین می کند (کسی که لبخند نمی زند فرد سالمی نیست) قدرت اجازه می دهد چه کاری را انجام شود و چه کاری انجام نشود. حکومت ممنوع می کند (فرد نبایدتنها در چاله دست ساز خود بخوابد- نباید تنها باشد) قدرت تعریف می کند (باید همه را دوست داشت) قدرت طبقه بندی می کند (فرد پیری که قادر به زایش نیست باید بمیرد) قدرت نقش ها و کارکرد های انسانی را مشخص می کند (دئیردر بعد از مرگ بوئینه باید با دیگری هم بستر شود و بچه بزاید) و بدین گونه نظم و انظباط مورد نظر گفتمان غالب بر انسان تحمیل و نهادینه می شود.
به اعتقاد فوکو بدن محل اعمال قدرت است. در این رمان نیز تسلط قدرت بر بدن در اشکال گوناگونش شکل می گیرد. در رمان«میرا» انسان های پیر و سالمند چون بوئینه به مرگ محکوم می شوند. بدن دختر جوانی به معرض دید قرار می گیرد؛ حرکت بدن ها در دشت به صورت جمعی و خنده ای رسمی بر لب ها حکمی نانوشته و رایج است. ارتباط های جنسی عمومی و دگرگونگی مغزی و حتی ادغام کنش ها و حرکات رفتاری بین میرا و تویا به اشتراک گذاشته می شود. همه این اعمال برای رام کردن بدن و یا اصلاح کردن بدن صورت می گیرد؛ تا جایی که باروری فردی نیز از دید قدرت در امان نمی ماند.
7) روایت میرا پست مدرنیسم است و اشکالات مدرنیسم را بازگو می کند. میرا روایت عشق و آزادی و رهایی از تمام قید و بندهای حیوانی است که قدرت های بشری به بهانه ی عدالت و مساوات بر بشریت تحمیل می کنند. گرچه این رمان روایت اغراق آمیز از یک نسخه ی آخر الزمانی کمونیسم است. اما برای جوامع توتالیتر که به بهانه ی اصالت جامعه آزادی های فردی را به بند می کشند قابل فهم است.
8) آرمان شهر و به بیان دیگر جامعهای که همه آرزوهای دیرینه انسان در آن تحقق مییابد، دست مایه آثار بسیاری از اندیشمندان جهان قرار گرفته و در طول تاریخ آثار فراوانی در این زمینه تألیف شده است که از آن جمله میتوان به جمهوری، افلاطون ( 427 – 347 ق. م)؛ شهر خدا، سنت آگوستین (354-430 م)؛ آرمان شهر (یوتوپیا)، تامس مور (1477 – 1535 م)؛ آتلانتیس نوین، فرانسیس بیکس (1561-1626 م)؛ شهر آفتاب، توماسوکامپانلا ( 1568-1639 م)؛ نظریه وحدت جهانی، شارل فوریه (1772-1837 م)؛ آنتی دورینگ، فردریک انگلس (1820-1895 م)؛ بیانیه (مانیفست) حزب کمونیست، کارل مارکس ( 1818 – 1883 م) 1984، جورج اورول ( 1903-1950 م)؛ دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی (1894-1963 م) و… اشاره کرد. همه آثار فلسفی و ادبی که در زمینه آرمان شهر تألیف شدهاند، بدون الهام از منبعی وحیانی و بهرهگیری از هدایت پیامبران الهی و صرفاً بر مبنای اوهام و خیال پردازی به تصویر ویژگیهای جامعه آرمانی خود پرداخته و در نهایت طرحهایی ناقص ارائه دادهاند که یا هیچ گاه فرصت تحقیق نیافتند و یا در عمل دچار شکست شدند. بر خلاف جوامع آرمانی انسانی، جامعه آرمانی مهدوی با تکیه بر آموزههای الهی و بر اساس شناخت کامل پروردگار از انسان و ویژگیهای جسمی و روحی او شکل گرفته است. در این طرح الهی، مهمترین ویژگی جامعه آرمانی مهدوی از بین رفتن همه مظاهر ستم و برقراری عدالت در همه مناسبات فردی و اجتماعی است.
لفته منصوری – کارشناس ارشد جامعه شناسی
منابع:
تنهايي، حسين ابوالحسن. (1389). جامعه شناسي نظري، چاپ سوم تهران: انتشارات بهمن برنا.
مرکز آینده پژوهی علوم و فنآوری دفاعی.(1389). دانش نامه آینده پژوهی، ج1. تهران: موسسه آموزشی و تحقیقاتی صنایع دفاعی.
[1] ) Utopia: این کلمه از دو واژه ی یونانی یکی Outopia به معنی «لامکان» و دیگری Eutopia به معنای «آباد مکان» گرفته شده است. توماس مور برای اولین بار ترکیبی دو پهلو از این دو واژه ساخت و آن را «ناکجا آباد» (Utopia) نامید. (مراد خانی،1379: 72)
در مقابل ادبیات آرمانشهری، ادبیات پلید شهری (Dystopian Literature) یا ادبیات بیمارگونه (Anti-utopian Literature) قرار دارد که در آن، آیندهای که برای جامعهی بشری تصور میشود، شوم و بیمارگونه و سرشار از پلیدی است. در این آثار، خصلتهای پاک انسانی به پستی میگراید و جای خود را به رذالتها و خصوصیات بهیمی میدهد و شر و پلیدی بر جامعه حاکم میشود.
[2] ) Possible Futures
[3] ) Plausible Futures
[4] ) Probable Futures
[5] ) Preferable Futures
6) تخیل جامعه شناختی را سی رایت میلز با انتشار کتابی با همین عنوان درسال 1959 پیش نهاد. میلز در مجموع معتقد است که هر پدیده اجتماعی تنها وقتی قابل مطالعه است که در رابطه با دیگر پدیده ها نگریسته شود و در حقیقت جامعه بستر هر پدیده درگذشته، حال و آینده به ناگزیر در ارتباط با یکدیگر نگریسته شود. میلز چارچوبی که این جامعیت را در بر داشته باشد تخیل جامعه شناختی نام نهاد، یعنی مطالعه هر موضوعی در بستر تاریخی هر نظام اجتماعی یا به عبارتی مطالعه پویایی شناسی و ایستایی شناسی هر پدیده. میلز برخورداری از تخیل جامعه شناختی را مستلزم چنین نگاهی به زندگی اجتماعی می داند. (تنهایی، 1389. ص 57-60)
باسلام
خدمت مدیر سایت به دلیل اهتمام به بحث کتاب و ارزش گذاری مسوله کتاب تشکر می کنم و از جناب آقای لفته منصوری این معلم و دوست عزیزم که عشق به کتاب و کتابخوانی در ایشان بیش از سایر شاخصه های دیگر ایشان مورد توجه اهل رسانده بوده و خواهد بود.
نقد و بررسی کتاب هایی که مجوز چاپ در کشور ما رو یا پیدا نمیکنند و یا ممنوع می شود موجب می شود مخاطبان اصلی این کتاب های ممنوع چاپ به اقناع برسند که به چه دلایلی این کتاب ها ممنوع چاپ شده اند.از همه عزیزانی که در این زمینه دستی توانا و قلمی شیوا دارند استدعا دارم با بررسی این آثار دید منفی مخاطبین آثار ممنوع چاپ را به حوزه چاپ به دیدی روشن و منطقی شفاف مب ل کنند
مجددا از جناب آقای منصوری تشکر میکنم و آرزوی بهروزی برای شان دارم