کسادی بازار تشویق در جامعه ما! / لفته منصوری

کسادی بازار تشویق در جامعه ما! دیروز حاج عزیز حمیدی (ابوسجاد) در مطلب زیبایی، محبت و ملاطفت حضرت آیت الله موسوی جزایری نماینده محترم ولی فقیه در استان، نسبت به مردم ملاثانی را ناشی از ایثارگری شهیدان والا مقام و مجاهدتهای انسان های نیکوکار و شناخته شده دانسته و این بنده حقیر را هم بر […]

کسادی بازار تشویق در جامعه ما!

دیروز حاج عزیز حمیدی (ابوسجاد) در مطلب زیبایی، محبت و ملاطفت حضرت آیت الله موسوی جزایری نماینده محترم ولی فقیه در استان، نسبت به مردم ملاثانی را ناشی از ایثارگری شهیدان والا مقام و مجاهدتهای انسان های نیکوکار و شناخته شده دانسته و این بنده حقیر را هم بر سبیل تشویق با جملات زیبایی نوازش دادند. اینجانب هم از فضل و محبت آن عزیز! تشکر کردم. متأسفانه این مطالب باعث رنجش خاطر دو تن از همشهریان عزیزمان 0250 و 7819 گردید. من از این سروران گرامی و همشهریان محترمی که توفیق آشنایی با آنها ندارم، پوزش می خواهم و به آنها حق می دهم که موضع صریح و جسورانه اخلاقی در باره تعریف و تمجید اشخاص از همدیگر در گروه های مجازی و به قول ایشان «تعارف ها» اتخاذ کنند. و به قضاوت آنها احترام می گذارم. اما در این مقال و مجال کوتاه ضمن اینکه قصد دارم به این دو سرور گرامی اطمینان بدهم [نه پاسخ!] که جنس مطالب مطرح شده حاج عزیز و این بنده در گروه شهرستان باوی؛ از جنس مادی نیست و قطعاً در مرام ما تملق و چاپلوسی و تعارف تیکه پاره کردن نبوده است. در عین حال تأکید می کنم داشتن زبان و لحن تشويق‏آميز، موهبتى خدايى است. نشان كمال ‏روحى و همت ‏بلند و علاقه به بالندگى و رشد انسان هاست. تشويق، در نيكان و نيكوكاران، زمينه بيشتر براى «عمل صالح‏» پديد مى‏آورد و نسبت ‏به بدان و بديها، اثر غير مستقيم بازدارندگى دارد.

اجازه بدهید خاطره ی کوتاهی که در کنار اخبار غم بار شیعیان در عراق و یمن و سوریه و اتفاقات نکبت بار داعش و حامیان سعودی – اسرائیلی – آمریکایی آنها؛ مرا به خود مشغول کرده بلکه گرفتار خود ساخته برای شما بازگو کنم. شاید برخی تصور بکنند با همه این مشکلات در داخل و خارج؛ اینو دیگه کجای دلم بذارم!!! خواهش می کنم کمی تأمل کنید و ادامه مطلب را با من همراه شوید.هفته پیش همسرم همراه برادرش و زن برادرش که خواهر من می شود، دنبال یک منزل استیجاری بودند و بنگاه دار که همراه آنان بود، یک خانه در منطقه … را به آنها نشان داد. این خانه دو طبقه داشت، در طبقه هم کف پدر و مادر و در طبقه بالا فرزند و عروس خانواده که تازه ازدواج کردند، زندگی می کنند. داخل خانه بر خلاف ظاهر بیرون آن به هم ریخته و دیوارها کثیف و کابینت ها درب و داغون و کمد دیواری ها شکسته! و معلوم است در طبقه پایین که پدر و مادر نشسته اند نسبت به طبقه بالا توفیری ندارد! اما نکته این داستان: پدر مقتدر و مفتون! خانواده است، با غرولند رو کرد به آقای بنگاه دار و گفت: شما باید به ما می گفتید که مستأجر دارید میارید. تا ما خونه را آماده کنیم. اینطوری تو سر ملک می زنی! ما این عروسمون خیلی کثیفه! ببینید طبقه پایین مشکلی نداره! ولی طبقه ای که این! با پسرم زندگی میکنه کمی در و دیوارها کثیفه! کابینت ها و کمد دیواریها قابل اصلاحند! حقیقتا این! پسرم رو بدبخت کرده! من این دختر را طلاق میدم! والله ما شانس نداریم! مردم هم برای پسرشون زن میگیرن که اونو خوشبخت کنن! این هم عاقبت پسر ماست! انگار فلاکت رو پیشونی مون حک شده! و …

همسرم می گوید: عروس ریزه پیزه ی خوشرو، که خداوند او را از جمالش بهره مند ساخته، در گوشه ای کِز کرده و محجوب و مظلوم با بچه ای در بغل داره به حرفای پدر همسرش گوش می ده! بدون اینکه نُطُقی بگه یا حرکتی خلاف نزاکت و ادب از او سربزنه!به خدا قسم این موضوع چند روزه که ذهنم را مشغول کرده. من به فکر این بچه قنداقی هستم که گرفتار چه فرهنگ و اخلاق اجتماعی شده؟ او تاوان چه چیزی را می دهد؟ او 20 سال آینده چگونه خواهد بود؟ این عروس چه گناهی کرده که اینگونه جلوی 4 نفر غریبه باید تحقیر شود؟ آیا این اخلاق اجتماعی استثناء است یا قاعده؟ ظهور و بروز اجتماعی این پدر و پسر در اجتماع چگونه است؟ مثلا وقتی به فاتحه می روند یا به عروسی و یا میهمانی راه می اندازند ؟ وقتی در مجلسی می خواهند حرف بزنند چه می گویند؟ اگر به مشهد یا کربلا و حج مشرف بشوند چه آداب و مناسکی از خود بروز می دهند؟ وقتی با دیگران تصادف می کنند چگونه رفتاری از خود بروز می دهند؟

من هنوز در فضای غمبار و دهشتناک و سرب آلود این خانواده هستم. من خود را به جای تک تک اعضای این خانواده نشاندم و زندگی خود را تاریک و مصیبت زده دیدم! گویی در زندانی به حبس ابد محکوم شدم! من بر علیه ریشه های این اخلاق فرومایگی فریاد می زنم! و از تو برادر و خواهر فرهیخته و روشنفکر دعوت می کنم، بیا نه تنها که این زخم های اجتماعی را پانسمان کنیم که ریشه های مشکلات این چنینی را شناسایی کرده و معالجه کنیم!

*دوستان عزیزم! دکتر محمود سریع القلم در کتاب «عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران» می نویسد: عمده مشکل توسعه نیافتگی ایران در افکار ما نیست، در شخصیت پرورش نیافته ی ماست! من با نظر ایشان کاملا موافق هستم. این کتاب محصول 14 سال تحقیق و تدریس پیرامون توسعه یافتگی دکتر محمود سریع القلم که بر اساس چارچوب نظری «مکتب تحول شخصیت ایرانی» ایشان نوشته شده است. من به عزیزانی که مباحث توسعه را دنبال می کنند توصیه می کنم این کتاب را بخوانند.

*سروران نیک اندیش من! جامعه ما نیاز به تکوین شخصیت خود دارد. شخصیت مانند افکار و علایق سیاسی و حتی تظاهرات مذهبی نیست که من امروز اصلاح طلب بشوم و چند سال دیگر اصول گرا و یا حتی مانند تاجران سودا طلب رکعت شماری کنم و با چرخش دانه های تسبیح برای خود باغ و بوستان های بهشتی بسازم! تکوین شخصیت فرآیند زمان بری است که شما به بچه ی خودتان باید آموزش بدهید که به دیگران احترام بگذارد! دروغ نگوید! حسد نورزد! زیر پای دیگران را خالی نکند! طمع نداشته باشد! حقد و کینه و نفرت را از خود بزداید! بر فرق دیگران سوار نشود! دیگران را خراب نکند! از موفقیت های دیگران رنج نبرد! از شکست و افتادن دیگران لذت نبرد! از شایستگی های و پیشرفت های دیگران خوشحال بشود! از مواهب خدادی درست استفاده کند! با طبیعت و محیط زیست اش سر سازگاری داشته باشد! و … به نظر شما اگر فرزندان ما این خصلت ها را در ما نبینند، آموزش یذیر خواهند شد؟! به قول شاعر:

 

آری جامعه توسعه یافته مبتنی بر تمدن محمدی و علوی و فاطمی همچون مختصاتی دارد. اسلام عزیز این معادن را برای ما به ارمغان آورده ولی حال و حوصله استخراج الماس ناب را نداریم! انقلاب اسلامی ما خواستار این رجعت تاریخی است! حال دیگران می خواهند هر اسمی روی آن بگذارند رجعت، تحجر، بنیادگرایی برای ما مهم نیست! امام راحل و بنیانگذار هویت تاریخی ما، برای تحقق این آرمان سالها جهاد و مبارزه کرده است.

*سروران عزیز و مکرم و اندیشمند من! به همدیگر اجازه دهیم فرزندان مان، دختران و پسران مان، جوانان برومند و آینده دارمان، بزرگان مان، مسئولان موفق و خدمتگزارمان، عالمان و معلمان مان! و … را تشویق و ترغیب کنیم! فرهنگ محبت و عواطف انسانی را اشاعه دهیم! به همدیگر احترام بگذاریم! از تحقیر همدیگر پرهیز کنیم! به هر بهانه ای برای خود جشن تولد بگیریم! در طول سالها و ماه ها و روزها و ساعت ها متولد بشویم! هر از چند گاهی به دنیا بیاییم! و باز جشن تولد بگیریم و از نو آغاز کنیم …

ارادتمند- لفته منصوری