آب باقله و توسعه!

این روزها بیماری های عجیب و غریبی گریبان مردم را گرفته که در گذشته نه تنها خبری از آنها نبود، بلکه نامشان برای خیلی ها و حتی آنهایی که دستی در طب عمومی داشتند نامأنوس بود، سرطان! از نوع بیمارهای کم یابی!! بود، که بنام بیماری خبیث، در فرهنگ عامه نامگذاری و مبتلایان به این […]

این روزها بیماری های عجیب و غریبی گریبان مردم را گرفته که در گذشته نه تنها خبری از آنها نبود، بلکه نامشان برای خیلی ها و حتی آنهایی که دستی در طب عمومی داشتند نامأنوس بود، سرطان! از نوع بیمارهای کم یابی!! بود، که بنام بیماری خبیث، در فرهنگ عامه نامگذاری و مبتلایان به این بیماری آنقدر انگشت شمار بودند، که هیچگاه اولویت اول پژوهش پزشکی را بخود اختصاص نمیداد، ناراحتیهای قلبی و عروقی خاص افراد کهنسال بود، و اگر جوانی بابت مشکل قلبی به درمانگاهی مراجعه میکرد، عجیب و نادر بود.

بگذریم!! خداوند ان شالله لباس عافیت و عزت را بر تن همه بپوشاند، چند روز پیش پای درد و دل دوستی نشسته بودم، از ناکارآمدی بیمه و مخارج بالای درمان سخن میگفت، بنده خدا! آسمی، دیابتی و دچار فشار خون شده بود! میگفت : هر چند سخت! اما با دارو و افشره وماسک و آمپول شرایط جسمی خودش را کنترل کرده اما اخیر که نمیدانست منشا آن چیست؟ بدنش از غده های چربی زیر پوستی پر شده و این غده ها که تعدادشان روز به روز بیشتر میشود هم اکنون به بالای ۴۵ غده رسیده اند.

تازه بعضی از آنها که دردناک هم میباشند، در جاهای حساس بدنش ایجاد شده، که آرامش را از او گرفته اند، وقتی گفتم که برای در آوردنشان دکتر نرفتی؟ پاسخش برای من که شرایط معیشتی او را میدانستم قانع کننده بود!!گفت که چند جا مراجعه کرده اما کمترین نرخ برای در آوردن غده ها بصورت دانه ای دویست هزار تومان مطالبه شده که با احتساب ۴۵ غده در حدود نه میلیون تومان است ، و اگر نه میلیون داشت که دیگر غده در نمی آورد!!!

تعجب کردم، که در علم پزشکی سلامت با خط کش و واحد شمارش دانه!! سر وکار پیدا کرده، ناخودآگاه به یاد بابامهد ، باقله فروش محله مان افتادم! که صبح های خیلی زود و غروب ها باقله میفروخت، پیمانه اش ملاقه ای بود که پر هر ملاقه یک تومان میشد، آب باقله جز آپشن رایگان بود و بابت آن پولی نمیگرفت، معمولا اکثر خانواده ها و بخصوص بزرگترها با آب باقله ترید (تلیت) درست میکردند، خیلی مواقع وقتی میرفتم باقله بخرم، میدیدم بابا مهد به بعضی یک ملاقه و نصفی باقله و مقدار بیشتری آب باقله در ظرفشان ریخته اما همان یک تومان را میگیرد، یه روز دل به دریا زدم و نسبت به عدم رعایت مساوات در توزیع باقله و آب آن به بابا مهد اعتراض کردم، اما دیدم او با خوش رویی گفت من اون خانواده ها را میشناسم، مستحق کمک اند. تازه من از نفعم میزنم، از باقله شما که کم نمی کنم.دوست نالانم با این راه حل حواسم را بخودش مجددا جلب کرد :

آره، یکی از دکترها گفته به اندازه پولت غده در بیار، میتوانی الان آونهایی که اذیتت کردند را در بیاوری و اگر وضعت خوب شد، کم کم بقیه را هم در بیاوری، بعد ادامه داد، میگم :ممکنه خودشان خود بخود خوب بشن!گفتم. شاید!! و این کلمه پر کاربردترین در حال حاضر کلمات است!!! و کلمه ای است که بجز دلخوش کردن هیچ جایگاهی ندارد.حالا درک میکنم که چرا در روزهای بارانی و گرد و خاکی تاکسی ها دربست مسافر کشی میکنند، و چرا جلوی درب بیمارستان ها، آنجایی که بیمار و همراه نای ایستادن ندارند، همه مسافر کش ها فریاد میزنند : دربست، دربست.. بابا مهد توسعه نیافته بود، زیرا او از نفعش میزد…

فاضل خمیسی