وامانده از دو کران سیاست و فرهنگ!(نقدی بر متصفان نخبگی)
نمیتوانم بر پیشخوان سکوت، روحم را به زنجیر مصلحت مُزین سازم؛ تا بانگی نگردم بر آشکارگی واماندگیِ آن کس که از آگاهی به سیاست و فرهنگ عاری است! نمیتوانم تاریخ و سِجِلّ آن وامانده را در قالب ماتریالیسم تاریخی یا دیالکتیک تاریخیِ آن پیامآور بزرگ به زور جای دهم، و با دعوتی به مهمانی و […]
نمیتوانم بر پیشخوان سکوت، روحم را به زنجیر مصلحت مُزین سازم؛ تا بانگی نگردم بر آشکارگی واماندگیِ آن کس که از آگاهی به سیاست و فرهنگ عاری است! نمیتوانم تاریخ و سِجِلّ آن وامانده را در قالب ماتریالیسم تاریخی یا دیالکتیک تاریخیِ آن پیامآور بزرگ به زور جای دهم، و با دعوتی به مهمانی و نوشکردن قهوهای بر آن صحه گذارم.اما میتوانم با عطف به دو پدیدار سیاست و فرهنگ و مشتقات آنها، گریزی بر واماندگان از دو کران فوقالذکر بزنم!
غایتم کلی است، اما از آنجا که ما با چند پدیده روبرو هستیم، طبیعتا فرد یا افرادی در این میان خواسته ناخواسته خود را ناشط یا فعال ما یشاء این دو حوزه میدانند. در حالی که همانها هم از مقومات حداقلی آن دو حوزه بیاطلاع و تهی و فارغند.یکی از مشخههای بارز دکترین سیاست؛ چه داخلی و چه خارجی، چه حکومتها و چه اپوزسیون، چه دولتها و چه احزاب… داشتن پرستیژ است! که با عطف به این مفهوم حتی بازیگران حقیقی و نه تنها حقوقی در وادی سیاست از این عامل استمداد جسته، تا کنشگران را در مناقشات امر سیاست یاری رساند.که متاسفانه نبود این عنصر در عرصه کنشگری اهوازی (و بالاخص نزد آن وامانده) همیشه او را سردرگم اکت سیاسی قرار داده است.
همیشه از او بعنوان یک پیرو محض میتوان یاد کرد، که تنها ذوب و استحالگی منش فعالیت او میشود، و احیانا امر بر او مشتبه شده و خود را نقطه ثقل این مرکزیت با انواع فرافکنیها و تندخوییها قلمداد میکند. همین حالت هم متاسفانه در حوزه امور فرهنگی ساری و جاری است. چرا که انسان در رویارویی با پدیدهای تاثیر و تاثر میپذیرد و خارج از کنش و اثر فرهنگی و هنری خود بعنوان ناظر بیطرف نمیتواند خود را از دریافتهای فرارو برهاند. گرچه اگوست کنت سعی بر آن داشت که حوزهی علوم انسانی را با تأسی از کارویژه و بافت علوم دقیقه و طبیعی، ذیل قانون یا قوانین ثابتی بگنجاند. ما واقعیت غیر از آن بود و هست و نمیتوان صاحب اثر را از اثر جدا ساخته و در لامکانی و زمانی مورد مداقه قرار داد.
به هر روی منظور آن است که در عمل فرهنگی در عرصه کنشگری اهوازی باز هم شاهد نوعی عدم التزام و تزیین شدن عامل فرهنگی به امر فرهنگی آن وامانده هستیم و همچنان بنا به باورش در این حوزه هم فعال ما یشاء است. در حالی این حوزه فرهنگی هم پاشنهی آشیل وجودی آن وامانده را نمایان خواهد کرد و دارای سنجشهای حراراتی کیفی بالایی است که ضعف او را برملا میسازد. و او در این عرصه هم بر کرانه وانهاده و تهی دست خواهد گذاشت. گذشته از این دو کران سیاست و فرهنگ، آن وامانده (مدعی کنشگری) چه آشتیپذیر باشد و چه نباشد این نکته بی چون و چراست که تا مادامی که او خویشتن گُم باشد نمیتواند راهبر کسی باشد و تنها عمری را بالا و پست تنها در گرو پیرو بودن محض سپری خواهد نمود. چرا که لفظ نخبگی براحتی میتواند بر زبانها جاری شود و بر هر کسی اطلاق شود، اما در عمل مبادا که وجود تو را نشانه رود و محو گرداند. و جای بسی تاسف خواهد داشت! که تحتتاثیر فضای سیاسی کاذب آن وامانده غره شود و خود را هرکول جریانی فرض کرده، که تاکنون کرده است و همچنین در حوزهی فرهنگ و هنر این تابوی تاثیرگذاری هم این غرگی را دوچندان ساخته است. به امید روزی که انسان با آگاهی حداقلی تنها به گسترده نفوذ و تاثیرگذاریش شناخت پیدا کند و عمری را در سراب نفسانیات غوطه ور نباشد.
هادی حزباوی
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰