آموزش و پرورش حل مسئله یا مشق مسئله / علیرضا مسرور

 یکی از تفاوتهای اساسی نظام های آموزشی نوع روشی است که در اعمال  فرآیند یادگیری بکار می برند. نظام های سنتی محور یادگیری را مشق و در نظامهای جدید یادگیری را حل مسئله می دانند. در روش مشق کودک  بیشتر یاد می گیرد همانند سازی کند، تکرار کند،  پیروی ، اطاعت و تقلید کند و […]

 یکی از تفاوتهای اساسی نظام های آموزشی نوع روشی است که در اعمال  فرآیند یادگیری بکار می برند. نظام های سنتی محور یادگیری را مشق و در نظامهای جدید یادگیری را حل مسئله می دانند. در روش مشق کودک  بیشتر یاد می گیرد همانند سازی کند، تکرار کند،  پیروی ، اطاعت و تقلید کند و ….. ولی در روش حل مسئله  کودک خلاقانه مشارکت می کند ، نوآوری می کند ، کشف می کند، نقادی می کند.(بگذارید اول حل مسأله را به طور ساده تعریف کنیم :  موقعیتی راکه انسان با آن مواجه می شود و راه حل ساخته و پرداخته ای ازپیش برای آن در دست ندارد و یا به عبارت دیگر نظیر آن را قبلا ندیده است .حل مسأله نوعی از یادگیری بسیار پیچیده است و مسأله و تلاش برای حل آن جزئی از زندگی هر فرد است. می توان گفت فرآیند برخورد با شرایط زندگی همان مسأله است. تا چندی پیش اغلب معلمان ریاضی و ریاضیدانان بر این باور بودند که حل کردن مسئله ، یک توان، استعداد و نیرویی فردی است و آموزش دادن آن معنا ندارد. به عبارت دیگر، توانایی حل مسئله به صورت یک استعداد در درون افراد قرار دارد و نمی توان آن را از طریق آموزش تقویت  و یا ایجاد کرد)«1»

در ذهن بسیاری از افراد بویژه آنها که از دریچه سنتی تری به تربیت کودکان توجه دارند تربیت یعنی دیکته کردن و اعمال قدرت. در این نوع از تربیت همه آنچه باید کودک و نوجوان بداند در دستور کار است اعمال فشار وسیله مشرعی است برای رساندن کودکان به هدفهای مورد نظر. رسالت تعلیم و تربیت انتقال میراث فرهنگی و رویکرد همانند سازی با الگوهای رایج ، شاخص سنجش موفقیت و پیشرفت تلقی می شود. این در حالی است که ما عضویت جهانی را پذیرفته ایم که از تحولاتی سریع  و اجتناب ناپذیر برخوردار است، جهانی که با شتابی عظیم در حال گسترش است. پیرامون ما پُر از مسئله، پُر از رقابت، پُر از سوال است . طبیعی است در این دنیا ما نیازمند فرآیندی از تعلیم و تربیت هستیم که بتواند ما را در تسلط بر این جهان، سازگار نماید و به همه نیازهای ما پاسخ دهد .

متاسفانه بسیاری از خانه ها و مدارس امروزه ما قادر به ارائه روشهای تربیتی متناسب با نیاز های دانش آموز در دنیای پیش رو نیستند روش های موجود در اکثر مدارس ما به شدت معلم محور و مشارکت گریزند و دانش آموز در فرآیند تربیت و آموزش نقش فعالی ندارد او آموزش نمی بیند تا مشارکت کند نقد کند، جرح و تعدیل کند. از همین رو اعمال قدرت و زور از سوی بزرگسالان امر اجتناب ناپذیر می گردد. معمولا اعمال قدرت ، زور و تحکم بر فرزندان و دانش آموزان رایجترین الگوی در حال انجام است زیرا کودکان در این نوع از فرآیند یادگیری از رغبت کافی برخوردار نمی شوند ، با بی میلی  مطالب را دنبال می کنند ناخودآگاه در برابر والدین و معلم از خود مقاومت نشان می دهد. اقتدار پدر و مادر در خانه و سپس معلم در مدرسه با بی اعتنایی به شاخص های موثرتر در تربیت مدرن تر،  سد بزرگی در راه شکوفایی توانایی های فرزندان و دانش آموزان می گردد. در چنین شرائطی کودکان نه در خانه و نه در مدرسه فرصتی برای ابراز وجود موثر و رشد و شکوفایی توانایی های درونی خود پیدا نمی کنند آنها می آموزاند که احساس کنند طفیلی ، دنباله رو و وامدار تمام و کمال بزرگتر ها هستند و چیزی بیش از آن نیستند. آنها می آموزند که باید مثل گذشتگان خود شوند هرچه در همانند سازی با نسل گذشته موفق تر شوند مورد تائید  بیشتر قرار می گیرند.آنها می آموزند که خودشان نباشند و برای هدف های خودشان تلاش نکنند.

دانش آموز و فرزندِ، خوب کسی است که برای پدر و مادرش زندگی کند. رشته تحصیلی که آنها نتوانستند بروند و یا در آن موفق شوند را دنبال کنند. چنین فرزندانی قادر نخواهند بود تا با اعتماد به نفس شرائط توسعه و پیشرفت خود و خانواده خود و کشور را در دنیای پر از رقابت امروز تامین کنند.این مشکلات نه تنها در خانواده ها که درنظام آموزشی کشور در میان برخی از مدیران نیز الگوی رایجی است. برنامه ریزان بجای تزریق ارزشهای فرهنگی پذیرفته شده جامعه در روشهای جدید و با رویکرد نگاه به آینده، با بی اعتنایی به تربیت انسان تحولگرا و انعطاف پذیر همان روشهای سنتی رایج را اعمال می نماید. این دسته از مدیران اعمال نظم و انضباط در محیط مدرسه را مترادف اعمال قدرت و زور تلقی می کنند ، تصور غالب در مدرسه فقط انتقال میراث زندگانی  از نسلی به نسلی دیگر است. میراثی که با توجه به موقعیت چند صدسال گذشته کشور چندان افتخار آمیز نبوده است و باید بدانیم مهمترین وظیفه تعلیم و تربیت علاوه انتقال تجربیات ، پرورش خلاقیت ، نوآوری ، آینده نگری ، تحولخواهی البته در امتداد مسیر تاریخی کشور امری اجتناب ناپذیر است.

این در حالی است که دانش آموزان نیاز دارندهویت مستقل خود را به خوبی درک کنند به عنوان یک عضو جامعه پذیرفته شوند و در کنار بزرگترها رشد کنند نه درزیر سایه سنگین آنها که مانع بزرگ خودیابی آنهاست بنشینند. بچه های ما باید باورهای فرهنگی خانه و مدرسه را در یک محیط باز و تطبیقی و سرشار از امکان نقد و بررسی انتخاب کنند. برخورداری جامعه از دانش آموزانی باکنده و خلاق محصول محیط های بالنده و خلاقند.در بسیاری از موارد نمی خواهیم بپذیریم دانش آموزان و معلمان فقط  ظرفی نیستند که ما مرتبا آنها را پُر از مظروف های مورد انتظار مدیران عالی کنیم. تصور روباتک از دانش آموز و معلم ما را به شدت در درونی کردن دانش و ارزش با مشکل روبرو می کند.

از زمانی که سازمان ملل متحد با بهره گیری از خرد جمعی دانشمندان و بررسی های همه جانبه آنها متوجه شدند که عامل اساسی رشد و توسعه ، انتخاب روشهایی است که به رشد انسانی یک جامعه کمک کند، الگوی جدیدی از موفقیت و پیشرفت را به نام «توسعه انسانی » نام گذاری نمود. در حال حاضر کشورهای جهان براساس میزان موفقیت در توسعه انسانی شان رتبه بندی و معرفی می شوند زیرا توفیقات کشورها بر همین اساس بوجود می آید و الگوی توسعه به روشهای دیگر به دلیل ناپایدار بودنش مبنای داوری گرفته نمی شود. بر اساس تعریف سازمان ملل « توسعه انسانی به آن نوع از رویکردی گفته می شود که در آن انسانها از دامنه انتخاب های گسترده تری برخوردارند » از این رو، فردی توسعه یافته تلقی می شود که از دایر انتخاب و آزادی بیشتری برخوردار باشد. به میزانی که فرد و جامعه بتوانند از حق انتخاب آگاهانه و آزادانه برخوردار باشند به همان نسبت از توسعه انسانی مناسبتری برخوردار است. چنین فرد و جامعه ایی قادر است از فشارهای زیست محیطی و از القائات دشمنان و تبلیغات کاذب، خود را برهاند و ضمن ساختن محیط مورد نیاز خود،  احساس بهتری از خویشتن خویش و زندگی برخوردار گردد.

مبنای توسعه انسانی تکیه بر توانمندیهای درونی افراد و ارتقاء سطح زندگی است در این نوع از توسعه تلاش می شود تا فرد و جامعه به  توانایی های و ظرفیت های درونی خود پی برده ومتناسب با آنها شرائط بهتری را برای خود بوجود آورد.

با این نگاه به رشد و توسعه نقش نهادهای تربیتی بویژه آموزش و پرورش از اهمیت زیادی برخوردار می گردد برخلاف نگرش سنتی به تربیت، ما باید روشهای جدیدی که در آن کودکان یاد می گیرند تا حل مسئله کنند را بکار بگیریم  آموزش و پرورش باید بتواند علاوه برانتقال الگوی زندگی و میراث گذشتگان به نسل جدید، فرد را در کشف ظرفیت های درونی خود کمک نماید تا زمینه های دستیابی آزادانه و مسئولانه به خواسته های خود را بدست آورد . روح و اساس روش حل مسئله و توسعه انسانی در این است که بدانیم کار آموزش و پرورش رساندن افراد به آنچه می خواهند، نیست. بلکه، مدرسه تلاش می کند تا فرد خود به آنچه می خواهد برسد. کار مدرسه تعلیم مشق نیست که تعلیم روش حل مسئله است. تنها انسانهایی قادرند یک جامعه توسعه یافته و توانمند را بوجود آورند که در روش حل مسئله از مهارتهای لازم برخوردار باشند

لذا،زندگی در دنیای جدید ایجاب می کند تا فضای تعلیم و تربیت، فضای حل مسئله باشد نه فضای  مشق مسئله، تا دانش آموز و معلم احساس نکنند در جای جای داد و ستد های علم و معرفت از حق انتخاب ، نقد، جرح و تعدیل برخوردارند جریان آموزش سطحی غیر مسئولانه و کم تاثیر دنبال خواهد شد.
باید با حساس مسئولیت در مقابل سرنوشت کشور و به منظور تسریع در موفقیت های فرزندان این مرز و بوم که به زودی شهروندان ایران اسلامی می گردند روش های نظام آموزشی کشوررا به گونه ایی اصلاح کنیم که در آن هم معلمان و هم دانش آموزان به دلیل امکان مشارکت در همه  مراحل فرآیند آموزش ،احترام به قانون، احساس مسئولیت در مقابل دیگران، وظیفه شناسی، کارآمدی، بر خورداری از قدرت و سرعت در حل مسائل پیشرو و نیز ایمان مبتنی بر انتخاب آگاهانه و آزادانه را بخوبی بیآموزند و در زندگی اعمال نمایند تا  روز به روز شاهد رشد شاخص های توسعه انسانی و در نتیجه  پیشرفت بیش از پیش کشور باشیم