حکایت طنز کره الاغ و بازار داغ چاپلوسی و تملق!

بعد از عمری کتاب نخواندن و سیر انفاس در فضای لایتناهی مجازی و چت بازی و هزار یک ادا و اطوار ، نمی دانم چه شد !!که دلم یهویی ،هوای اسکندر دلدم را کرد، دستم به اسکندر که نمی رسید اما کتاب “هزار دستان” ایشان را از سال ۱۳۸۴ (تا همین الان) در قفسه های […]

بعد از عمری کتاب نخواندن و سیر انفاس در فضای لایتناهی مجازی و چت بازی و هزار یک ادا و اطوار ، نمی دانم چه شد !!که دلم یهویی ،هوای اسکندر دلدم را کرد، دستم به اسکندر که نمی رسید اما کتاب “هزار دستان” ایشان را از سال ۱۳۸۴ (تا همین الان) در قفسه های مخوف کتابخانه ام با اعمال شاقه ، بدون آنکه نوشته هایش را خوانده باشم به حبس کشانیدم ، جناب اسکندر خان موصوف در هزار دستان می نویسد:

“روزی مستر هاوارد ، سفیر انگلستان در ایران با بچه هایش در باغ سپهدار رشتی ،رئیس الوزرای وقت ( در سال ۱۲۹۹) میهمان بود. ضمن گردش در باغ ، کره الاغ قشنگی که متعلق به سپهدار بود و در باغ چرا میکرد، جلب توجه بچه های هاوارد را کرد و تا غروب آفتاب آقازاده های کنسول با کره الاغ سپهدار همبازی بودند! مهمانی که تمام شد فکر کرد از موقعیت استفاده کرده با تقدیم کره الاغ موجبات تحکیم مودت میان دو دولت را فراهم سازد و فوری دستور داد کره الاغ را با پالان مخمل و دهنه و افسار منگوله دار تزیین کرده و با کاغذی که شخصا مرقوم داشته بود ، به کنسولگری بریتانیا ببرد و مضمون نامه این بود )وبعد العنوان……از نظر تحکیم ارادات ، چون کره الاغ فدوی مورد توجه آقازاده ها واقع گردیده بو،لذا آن حیوان ناقابل را به ضمیمه تقدیم و استدعا دارم با قبول آن قرین مباهاتم فرموده و هروقت این حیوان را می بینیدفدوی را به یاد و نظر آورده و یادی از حقیر کنید!)اسکندر جان به سر مبارک قسم ، اسم سپهدار رشتی الکی الکی بد در رفته است، این روزها تملق و چاپلوسی تبدیل به حرفه ای ترین حرفه شده است.فدوی نه خری دارد و نه کره خری و نه باغ دلگشاه و مصفایی …

محمد شریفی