بردگی مدرن و سازمان‌های زامبی!!

کار چیست و کارگر یعنی چه،؟ حدفاصل کارگری به اجرت و اجیری به کار کجاست؟ چگونه می توان میان کارگری که کار میکند تا پولی بگیرد و زندگی کند، با کسی که زندگی می کند تا کار کند و ثروتی به نام کسی دیگر ثبت شود؛ تفاوت گذاشت؟! عادت کرده ایم با شنیدن اسم کارگر،به […]

کار چیست و کارگر یعنی چه،؟ حدفاصل کارگری به اجرت و اجیری به کار کجاست؟ چگونه می توان میان کارگری که کار میکند تا پولی بگیرد و زندگی کند، با کسی که زندگی می کند تا کار کند و ثروتی به نام کسی دیگر ثبت شود؛ تفاوت گذاشت؟!

عادت کرده ایم با شنیدن اسم کارگر،به یاد کارفرما بیفتیم و یا ما را به وادی ذکر نام کارفرما پس از نام کارگر بکشند، آن هم کارفرمایی که عین مظلومیت است،کارفرمایی که نمی تواند کارگرش را به فراسوی بهره وری دعوت کند، کارفرمایی که از جیب میخورد تا چند نانخور بیشتر را نان دهد و چنین کارفرمایی کجاست؟ نمی گویند و نمی گویند که اصل مشکل کارگر و کارفرماها میان خودشان نیست، البته منظور کارفرمایی است که عادت به برده داری نکرده و میداند بهترین مسیر بهره وری به پرداخت منطقی حق و حقوق کارگر منتهی می شود و هر مسیری به جز این، نه کار را کار میکند، نه کارگر را کارگر و نه ثروت انبوه را ثروتی مشروع.

وقتی که نام کارگر را می شنوم، اینکه بنشینیم و از کارگر بگوییم انگار که رنجهایش را زیسته ایم، به یاد لطیفه ای می افتم بدین مضمون که پسرکی در مدرسه دید همکلاسیهایش فقیرند و از فقر میگویند، یکی پدرش بیکار است، آن دیگری یتیم و کس دیگرشان چیز دیگر، خلاصه به پسرک قصه که رسید گفت بله ما هم فقیریم، تازه من پدرم هم فقیر است، نه فقط پدرم بلکه منشی مخصوصش هم فقیر است، راننده پدرم فقیر است، خدمتکار خانه مان فقیر است ، مادرم هم فقیر است، من خودم هم فقیرم که دوچرخه ام را چندماه پیش خریده اند و هنوز نتوانسته ایم عوضش کنیم، بله ما خانواده فقیری هستیم.
حالا قصه کارگر است و کارفرما و اصل مشکلی به نام سازمانی که قرار بوده موجبات تامین و رفاه و حقوق اجتماعی جامعه کارگری را در عین حفاظت از فضای کار بر عهده داشته باشد! سازمانی که آنچنان به فکر کارگر است که گاه بدهی بیمه کارفرمایانی از نوع گردن کلفت را زیرسبیلی رد کرده، و آن قدر این سازمان گل است و به است که دفترچه بیمه کارگران را با همه بدهی کارفرمایانی چنان، باطل نکرده اما به راستی این سازمان به جز باطل اباطیل چیزی هم در چنته دارد؟!

سازمانی مثل همه اقتصاد رانتیر ایران، در پناه بازاری مونوپُلی و انحصاری تا توانسته حق کارگر و حتی کارفرما را بر طبق میل و فرمایش این مدیر و آن نماینده و قوانین یاجوج و ماجوجی هباء منثورا کرده، پیشتر که به نماینده ها هنوز امیدی داشتم به احدیشان پیشنهادی دادم و گفتم اگر چنین کنی و بتوانی علیرغم غول رانتیر سازمان متولی، کار را پیش ببری! نامت در تاریخ حمایت از کارگران به عنوان چهره ای در طراز نخست ثبت خواهد شد؛ نه فقط از جنبه کارگری بلکه حتی کارفرماها و کل اقتصاد بیمار ایران از تو به نیکی یاد خواهند کرد، پیشنهادم ساده بود؛ این بازار را از انحصار سازمان دربیاورید، بگذارید سازمانهای بیمه گر دیگر نیز وارد این بازار شوند، و چقدر عالی میشد اگر میتوانستید پای سازمانهای جهانی را در این بخش باز کنید، البته آن نماینده و بقیه شان حداقل خودشان میدانستند مرد این قصه نیستند و همین بس که نگاه مهربان سازمانها نصیبشان شود،کارگر چه معنی دارد؟ مونوپُلی چیست؟!

برای ساده تر کردن موضوع به صنعت خودرو و صنایعی از این دست اشاره کردم و گفتم نتیجه بازارهای انحصاری فاجعه و مرگ است برای مردم و ثروتی به خون آلوده برای برخی، به راستی چه کسی میگوید فقط خودرو و امثالهم قاتل جان ماست؟! یادتان هست سال گذشته نامه درخواست وام یک بازنشسته تامین اجتماعی را؟! نامه ای با هزار حاشیه نویسی و دستور برای درخواست یک میلیون تومان وام! و نتیجه اش در بروکراسی جهنمی سازمان به یادتان مانده؟! یادتان هست که پس از گردش در طبقات مختلف و رسیدن از یک میلیون تومان وام درخواستی جهت مداوا به پانصد هزار تومان، آخرین دستوری که نوشته شد اشاره به مرگ متقاضی داشت! و قصه متقاضی نگون بخت به این شکل آبزورد و پوچ تمام شد! درست در همان هنگامه ای که مدیران سازمان؛ کارتهای هدیه چند میلیون تومانی به عزیزانشان هبه میکردند، باز هم بگویید فقط داعش خودرو قاتل جان ماست! عجبا اما سازمانی که قرار بوده نگاهبان جان کارگر باشد در اثر لعنت انحصار به یک زامبی دیگر بدل شد.

دکتر غلامرضا جعفری