مدیران و کاریزمای امانتی!!

چیزی که میخواهیم بگویم ربطی به این استاندار و آن دیگری ندارد، چه مخالف کسی باشیم یا نه، آنچه میگویم را فارغ از موضوع موافقت و مخالفت بخوانید.استاندار جوان کاریزما دارد، استاندار جوان محبوب است، استاندار جوان معشوقه بسیاری است و از این دست گزینه ها، گزاره هایی به وفور مکررند و تقریبا هر مدیری […]

چیزی که میخواهیم بگویم ربطی به این استاندار و آن دیگری ندارد، چه مخالف کسی باشیم یا نه، آنچه میگویم را فارغ از موضوع موافقت و مخالفت بخوانید.استاندار جوان کاریزما دارد، استاندار جوان محبوب است، استاندار جوان معشوقه بسیاری است و از این دست گزینه ها، گزاره هایی به وفور مکررند و تقریبا هر مدیری را بدون استثناء و یا با استثناهایی به شدت محدود شامل شده، اما این کاریزما و محبوبیت به همان اندازه که وافر است به همان اندازه عمر کوتاهی دارد، عمری که محدود به سنوات بقای کسی بر روی مسندی است، همینجا چیزی را بگویم تا سوء تفاهم نشود؛ اینکه هر کسی میان عده ای خاص محبوب است با دلایل احتمالا شخصی و دوستی و … آنچه میگویم مربوط به این عده خاص و محدود در دایره روابط شخصی و گاه گروهی افراد نیست، بلکه مربوط به گزاره هایی است که کاریزمای مدیران و محبوبیتشان را به عنوان فرضی قاطع و مستند به رفتار مردم اعلام می کنند، بی آنکه حواسشان باشد رفتار مردم در برابر مدیران کاملا متغیر است، به شکلی که از نقطه محبوبیت یک مدیر تا مغضوب شدنش فاصله زیادی وجود ندارد، مهمترین دلیلش بازمیگردد که موضوع محبوبیت مدیری در میان مردم مربوط به اسم و رسم حقیقی وی نیست بلکه ارتباط وثیقی به عنوان حقوقی وی دارد و این چیزی است که گاهی طرفدارن اشخاص و حتی خود شخص را به اشتباه می اندازد.

شاملو و اخوان ثالت و نیما و فروغدفرخزاد و علی حاتمی و دکتر حسابی و ملافاضل سکرانی شاعر معروف عرب اهوازی همگی وفات یافته اند اما چه کسی می تواند بگوید که اینان با رفتنشان از جهان لاسوتی و در دسترس نبودن، محبوبیت خود را از دست داده اند؟ مرحوم علاءالدین با صدای مخملینش چندسالی در میان ما نیست و رفته اما هنوز صدایش را می شنویم و محبوب جمعی بسیار است، مرحوم علوان که موسس سبک موسیقی علوانیه است چند دهه ای است که نیست و این نیستی به معنای غیاب وی در صحنه اجتماع نیست و هنوز سبک و صدایش خواستنی است و خاصه سبک وی مرزهای بین المللی را درنویده و به گوش میلیونها انسان علاقه مند به موسیقی ملل رسیده و از اتفاق همه این اتفاقات وقتی جریان یافته که جسم علوان شاید تبدیل به خاک شده و شاید نخلی پربار از رطب و خارک شیرینی که نوای موسیقی و روح مطبوعش را به شیرینی خرما بدل ساخته؛ گمان میکنم همین مثالها کافی است و گرنه از لحظه آغاز تاریخ بشری این نمونه ها بسیار است و از اتفاق عموم سلاطین تاریخ بشری( شما بخوانید مدیران مدرن!) با اعتقاد به محبوبیت و کاریزمای خود نبود که جویای خلود و ابدیت می شدند،بلکه با استخدام شاعری و کاتبی تلاش میکردند تا از طریق ادبیات نامشان را به تاریخ گره بزنند و ابدی شوند، جالبتر آنکه سلاطین کهنه کهن دریافته بودند که عناوین حقوقی به تنهایی کلید ورود به تاریخ نیستند بلکه باید در کنارشان مدیا و مدیومی مناسب( شاعران و کاتبان قدیم) راه ورودشان به ابدیت را ممکن سازند.

کاریزما وقتی مستند به عنوانی حقوقی و مشترک میان بسیاری باشد نشان میدهد که چنین کاریزمایی ذاتی شخص نیست و تفاوت کاریرمای مدیران با کاریزمای پاستور و مادام کوری و انیشتین و حضرت حافظ و دیگرانی اینچنین همین است، اینکه بنا به رفتار و آفرینشگری اشخاص یادشده، محبوبیت و کاریزمایشان مستند به حکم غیر نیست، حکمی که یک روز از انتصاب به عزل و … تبدیل می شود و آنوقت می ماند شخصی که گمان میکرد مدیر شایسته اش کاریرماتیک است و محبوب قلوب و حالا شاهد است که بعد از عزلش همان کسانی که برای یک جواب سلامش، سر می شکستند حالا جواب سلامش را نمیدهند و این قصه بارها تکرار شده، خیلی دور نرویم که در دوره مقتدایی و استانداریش برخی از همین فلان نیوزها و … چنان دورش را گرفته بودند که توهم ساختن مجسمه طلایش به جوک روز بدل شد، کسی که برخی مردم برای دیدنش،ناگزیر از گرفتن نوبتهای نجومی بودند و مدیران استان در جلسات اداری عین بچه های درس نخوان کلاس، سرهایشان را میدزدیدند و ناگهان کاریزمای فرو ریخته بر سر مجسمه طلا، نشان داد که نه آن هراس و نه این محبوبیتی که چی چی نیوزها می گفتند، هیچ کدامشان متعلق به شخص حقیقی نبود و این عنوان حقوقیش بود که برخی را می ترساند همچنانکه برخی را مشعوف امضاهای طلایی اش می کرد، قصه ای که مدام تکرار می شود و امروز روزمان نیز با دیدن تیترهای زرد استاندار جوان محبوب و … به باد مجلس تودیعی می افتم که کمتر از تودیع فلان وزیر دولت عجیب و غریب محمودی نبود، وزیر را میان جلسه ای کاری با نخست وزیری از کشورهای افریقا عزل کردند و استاندار را صبح زود از خانه اش صدا کردند تا کلید اتاقش را تحویل جانشینش دهد و در این میان با تحویل کلید، کاریزمایش را نیز تحویل داد، اما چه کسی می تواند کاریزمای عباس کیارستمی را از او بگیرد؟!

غلامرضاجعفری