عادت به ناامیدی

روز آخر ماه رمضان ۹۷، علیرغم اینکه نگرانی از گرانی مایحتاج زندگی، سایه سنگینی را بر فضای اقتصادی خانواده ها گذاشته ، اما توکل به‌خدا و رزاق بودن او، خرید عید را کم رنگ نکرده بود، هر چند بدلیل مذکور بازار دستفروشان که اجناس ارزان قیمت، ولی کم کیفیت را عرضه میکردند ، پر رونق […]

روز آخر ماه رمضان ۹۷، علیرغم اینکه نگرانی از گرانی مایحتاج زندگی، سایه سنگینی را بر فضای اقتصادی خانواده ها گذاشته ، اما توکل به‌خدا و رزاق بودن او، خرید عید را کم رنگ نکرده بود، هر چند بدلیل مذکور بازار دستفروشان که اجناس ارزان قیمت، ولی کم کیفیت را عرضه میکردند ، پر رونق تر ، و غالب مردم با درآمد محدود و کمتر از حد متوسط بالاترین مشتریان آنها بودند، نشان میدهد، قدرت خرید مردم بسیار کمتر شده است، با پدیده جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه نیز هم مواجه شده ایم.

بخاطر سنت حسنه پیراستگی به هنگام نماز عیدفطر و اینکه کمی هم روحیه بخود داده باشم، بر خلاف عادت به یکی از سلمانیهای یکی ازمناطق بالای شهر رفتم، هنگام نشستن روی صندلی، با خودم کلنجار میرفتم که حالا هزینه سلمانی چقدر است؟ حتما عیدی هم میخواهد، برای حساب کردن چه بگویم، مثلا بگویم چقدر میشود؟! یا اینکه مبلغی را روی پیشخوان بگذارم و بروم!! غرق این افکار بودم، که آقایی وارد شد، که مورد استقبال وخوش آمد گویی خاص سلمانی قرار گرفت،بر خلاف برخورد سرد سلمانی با سلامم! اما آن مرد که حسب توصیف آینه، در حدود ۶۰ ساله و کت و شلوار شیکی پوشیده بود و برعکس موهایم که قابل شمارش بودند، دارای موهای پر پشت و چهره ی گوشت آلودی بود، پاسخ به سلامش بسیار گرم و با ارادت انجام گرفت، سلمانی قصه! با عجله سعی میکرد، زود وظیفه اش رادر قبال بنده انجام بدهد، تا آن مرد با صورت گوشت آلود زیاد معطل نشود،در حین کوتاه کردن موها که چه عرض کنم!! شبدرهایی که گویا از بودن روی سرم حوصله اشان سر رفته بود، سلمانی از مرد منتظر به نوبت سلمانی پرسید:

⁃ راستی آخرش گیرتان آمد؟ پاسخ مرد با بی اعتنایی بود:

⁃ – آره اما مجبور شدم، بجای ۴۵ تا ۶۵ تا بدم، تازه می‌گفتند، اگر الان نگیری تا ۱۰۰ تا هم میرسه.. اول فکر کردم، حتما با توجه به فرا رسیدن فصل تابستان و جابجایی منازل بخصوص برای مستاجران، منظور رهن یا خرید آپارتمانی باشد.وارد بحث شدم، گفتم؛ آره الان رهن و خرید آپارتمان در حال صعود است، و خیلی ها با این افزایش قیمت ها، قدرت خرید یا اجاره اشان کم شده!!

⁃ هر دوی آنها ساکت شدند، و من خوشحال از اینکه یک نظریه صائب اقتصادی دادم،یاد خانواده ای افتادم، که هفته پیش برای اجاره خانه به ۵ میلیون پول پیش و اجاره ماهانه ۳۵۰ هزار تومان نیاز داشتند، و دختر نوجوان آنها دانش آموز بسیار مستعدی بود، اما، بدلیل نگرانی از وضعیت اقتصادی خانواده دچار یک افسردگی شدید شده ، و دیگر حاضر نبود، به مدرسه برود، و با کمک دوستان و همکاران تلاش شده بود، مشکل مسکن آنها حل شود، با خود گفتم، اگررهن خانه آنها ۶۵ میلیون بود، چه میکردیم، باخطاب سلمانی از فضای رهن منزل ۵ میلیونی خارج شدم:

‌-آقا!ما منظورمان رهن خانه نبود، مگر خبر نداری، جام جهانی در مسکو است، و الان بلیط گیر نمیآید… حاجی! مجبور شده از بازار سیاه بلیط فینال جام جهانی بخاطر افزایش دلار هر بلیطی را ۶۵ میلیون بخرد،اینبار حاجی به میان حرف سلمانی پرید و گفت : چکار میشه کرد، این مملکت درست بشو نیست!!نمیدانم، خجالت کشیدم، عصبی شدم، حتی احساس خنگی کردم؛ ۶۵ میلیون برای تماشای یک بازی دوساعته!!بعد هم از اوضاع مملکت راضی نیست!!یاد کارت های هدیه ۵۰ هزارتومانی افتادم، که با چه منتی به معلمان برگزیده و تلاشگر دادیم،یاد نگرانی ام، که چقدر برای اصلاحم باید بدهم،

⁃ آقا امر دیگری دارید،

⁃ نه! ممنونم!! ببخشید! چقدر شد؟

⁃ قابل نداره!

⁃ ممنونم!

⁃ ۲۵هزارتومان.

⁃ چرا اینقدر زیاد؟

مرد فینالی با تعجب مرا نگاه میکرد.

– اصلا من چرااومدم اینجا؟

جمله ای در دلم ماند که به آن مرد بگویم :اگر این مملکت حساب و کتاب داشت تو هیچوقت نمیتونستی، ۶۵ میلیون برای یک بلیط هزینه کنی… راستی از کجا آوردی؟اذان صبح دیگر کمتر از مساجد پخش میشود، شاید این دلیل افزایش بلیط بازیهای جام جهانی باشد… من دیگر به ناامیدی عادت دارم.

فاضل خمیسی