واژه‌بازی؛ شطحیات مدرن!!

متاسفانه سالهاست که واژه ها، بازی‌مان میدهند و هر بار که نگاه می کنیم، فقط شاهد تولید پی در پی واژه هایی هستیم که مابه‌ازایی بیرون از زبان ندارند، و یا بدتر در تناقض با واقعیت روزمره انسان ایرانی، روزمرگی می کنند.واژه هایی چنان آشنا که از یاد برده ایم چگونه معنی زدایی شدند، واژه […]

متاسفانه سالهاست که واژه ها، بازی‌مان میدهند و هر بار که نگاه می کنیم، فقط شاهد تولید پی در پی واژه هایی هستیم که مابه‌ازایی بیرون از زبان ندارند، و یا بدتر در تناقض با واقعیت روزمره انسان ایرانی، روزمرگی می کنند.واژه هایی چنان آشنا که از یاد برده ایم چگونه معنی زدایی شدند، واژه هایی مثل غیرانتفاعی، که هر کجا دیدیم باید شاهد سیستم و ساختاری در آن اطراف باشیم، که عین رباخوران یهودی، خاصه از نوع عجوزه ای که داستایوسکی در جنایات و مکافات آفریده، زالوصفتانه مایملک مخاطب خود را تصرف می کند و در مقابل فقط هجوم وام ها و بدهی‌ های سنگین را به جا می‌گذارد، و البته در اثر انواع تیلیغات مستقیم و غیر مستقیم، همان پروپاگاندایی که گوبلز وزیر نازی آلمان می گوید، مخاطب ورشکسته ولی دلخوش،سازمان های غیرانتفاعی را به سمت جهانی متخیلانه ترک می‌کند و سرخوشانه به مدرک آویزان به سینه‌ اش نگاه می‌کند، مدرکی که او را تا رسیدن به روستای اطراف شهرها هم یار نیست، هر چند که مخاطب دربه‌در، در توهم و تصور رسیدن به قله فرزانگی، شب و روزش را تلف کرده باشد، مگر آنکه در این میان شانس به او روی کرده و از چند عدد ژن دست اول نصیبی برده باشد، که آنوقت داستان، به ظاهر داستان دیگری است، اما در باطن همان واژه زائی آشناست، که در عملیاتی گاه متهورانه، سیرت واژه ها بر باد می رود و باز هم واژه ای از ریخت افتاده، به قاموس واژه های مقتول اضافه می‌شود.

 

این واژه ها شاید از شوربختی ماست که زاد و ولدی بی در و پیکر، در ذهن و زبان ما دارند و یادمان باشد که متولی حفظ و حراست از زبان، همان فرهنگستان معروف، خود تجسد سوءتفاهم است، به نوعی که بچه های آویخته از جهان مجازی می‌گویند؛ سوءتفاهم های قبلی بازی بود! خلاصه اینکه ما عادت کرده ایم زبان را به دلخواه خود، به هر قسمی و هر سمتی بچرخانیم که به قول عارف آگاه،مولانا؛ چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد/وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه.

اما از دیگر سو، زبان کار خودش را می کند حتی اگر “من مست و تو دیوانه، ما را که برد خانه!”  هم چنانکه می بینیم، و از همین دست واژه ها مثلا خودکفایی است، خودکفایی که واژه ای مرکب از دوگانه: (خود) و (کفایی) است، واژه ای که خبر از خودبسندگی اجتماع ایرانی در برخی حوزه ها می‌دهد، مشکل اما اینجاست که تعریف این خودکفایی تحدید نشده؛ مثلا یک روز گفتند خودروی ملی و جشنی گرفتند و رسانه ها پر شد از عکسهای خندان مردان سیاسی، چندان که در قاب عکس ها جایی برای مردمان اهل فن نبود‌، و البته این امری طبیعی بود وقتی که همه چیز، شبیه شطحیات بایزید بسطامی و عرفای قدیم شده ،چندان که قدما فرموده اند: صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی.در آخر اینکه با زبان و زمانی چنین مواج و کژتاب و فریبا باید چه کرد، تا خودکفایی، به واردات از برادر چشم بادامی معنا نشود؟ و یا جشن خودکفایی گندم، فقط ما را با یاد ترانه معروف گندم گل گندم، به هول و ولایی غریب نیندازد، هول و ولایی که از زبان در دهان، به زبان بدن منتهی می شود، خاصه که زبان بدن تاویل پذیر نیست و حرکات موزونش را نمی شود گفت سرودهای انقلابی.

غلامرضا جعفری