نمایشگاه کارآفرینی و کفش لنگه به لنگه!

اولین نمایشگاه کارآفرین استان از سوم اردبهشت شروع به کار کرد. مشتاق بودم از روز اول تا روز آخر در نمایشگاه بپلکم.روز اول را حدود یک ساعت قبل از افتتاح نمایشگاه به امید اینکه از فرصت استفاده کنم، کمی خوابیدم و بیدار شدنم، به پاسی از شب کشید.روز دوم اما از همیشه آماده تر بودم. […]

اولین نمایشگاه کارآفرین استان از سوم اردبهشت شروع به کار کرد. مشتاق بودم از روز اول تا روز آخر در نمایشگاه بپلکم.روز اول را حدود یک ساعت قبل از افتتاح نمایشگاه به امید اینکه از فرصت استفاده کنم، کمی خوابیدم و بیدار شدنم، به پاسی از شب کشید.روز دوم اما از همیشه آماده تر بودم. در این روز قرار شد با همسرم که با همکاری بچه های حمیدیه غرفه داری می کرد، به اتفاق راهی نمایشگاه شوم.

زمان به سرعت گذشت تا به لحظهء پا توی کفش گذاشتنمان رسید. از پسرم خواستم زحمت آماده کردن کفش لنگه به لنگه ام را که در سفر آخر از جزیره قشم خریده بودم را بکشد. این بار اما بر خلاف دفعات قبل با مخالفت سخت عیال روبرو شدم.او با نگرانی می گفت: آخه احتمال اینکه در نمایشگاه مسئولین را ملاقات کنیم، زیاد است.حق داشت، از رویارویی با مسئولینی که اغلب روحیه کارآفرینی نداشتند، وحشت داشته باشد. اما چون در این سفر او همسفر و مسئول من بود، لازم بود متقاعدش کنم و از طرفی او هم سعی در متقاعد کردن من داشت.

وقتی از او پرسیدم به نظر شما اگر این کفش به این شکل و شمایل (دو رنگ، لنگه به لنگهه و بقیه نامتقارناتش ) تولید نمی شد، احتمال اینکه من آن را خریده باشد، چقدر است؟ مگر چیزی در حد صفر نیست.اگر تولید کننده خلاقش این ریسک تولید خارج از عرف را تقبل نمی کرد، آیا درآمدی عاید کارگر، تجار، باربر، بیمه گر و کاسبی می شد که در رساندن آن به دست من از تایلند تا گمبوعه نقش داشتند؟
کارآفرینی یعنی: همین.کارآفرین آن بستنی ساز غرفه شهرستان باوی است، که بستنی های خوشمزه اش را ناباورانه مجانی به کوچک و بزرگ عرضه می کند. تا روح بزرگی را، به بچه ها بیاموزد و بچه های من و تو بجای کابوس مشق شب، خواب بستنی مجانی ببینند.

در سکوتی سیال به سمت نمایشگاه به راه افتادیم و به محض رسیدن فورا” به سالن همایش که محل برگزاری کارگاههای آموزشی بود، خزیدم.انگار که دلشوره همسرم دامن من را گرفته باشد، در نمایشگاه برای اولین بار با بیشترین مسئولین و با مقامات عالی ملاقات داشتم.از همنشینی با مشاور وزیر نفت، آقای مهندس ضیغمی که برای همایشی تشریف آورده بودند تا هم صحبتی و خوش و بش ایستادانه با استاندار و همچنین ملاقات با مسئولان دیگری که بیشتر دوستمان بودند.در این میان اما نه فقط کسی التفاتی به کفش های لنگه به لنگه من نداشت، که انگار هم بدنبال گم شدگانشان در قلب و ذهن آدمی بودند.کارآفرینی یعنی همین، که کسی با قلب و ذهن جامعه کار داشته باشد. یعنی ذهنشان را بخواند و در قلبشان بنشیند و در رفع نیازهایشان خلاقانه بکوشد، ریسک کند و بی مورد نگران آینده نتایج نباشد.نگرانی که این روزها چپ و راست بر زندگی مرد و زن سایه گسترانیده است و پایه های کارآفرینی را روز به روز سست تر می کند.

مجید عبودی/ پژوهشگر حوزه کارآفرینی