بومی گزینی یا شایسته سالاری

عباس مدحجی :انتخاب بین بومی گزینی و شایسته سالاری اگرچه در کشورهای توسعه یافته دیگر حتی جزو مسائل چالش ساز هم نیست اما در جوامع جهان سوم و یا درحال توسعه هنوز محل مناقشات بسیاری ست.اصولا اعضای هرجامعه ای بصورت پیشفرض علاقه دارند یکی از خودشان زمام امور را بدست گیرد یا از فرصت ها […]

عباس مدحجی :انتخاب بین بومی گزینی و شایسته سالاری اگرچه در کشورهای توسعه یافته دیگر حتی جزو مسائل چالش ساز هم نیست اما در جوامع جهان سوم و یا درحال توسعه هنوز محل مناقشات بسیاری ست.اصولا اعضای هرجامعه ای بصورت پیشفرض علاقه دارند یکی از خودشان زمام امور را بدست گیرد یا از فرصت ها و امتیازات مختلف همان جامعه متنفع شود. یک سرِ این علاقه اشتراکات عدیده و سرِ دیگرِ آن بالارفتن امکان توسعه آن امتیاز یا ملحقات آن یا حتی موارد مشابه به اشخاص همان جامعه است. البته که چنین علاقه ای غلط نیست و اصولا توسعه ی یک جامعه ی مستقل ابتدایش روی دوش خواص دلسوز و محکم همان جامعه است که در کنارش از علم و ظرفیت مناسب غیربومی در نقش مستشاری یا مشاوره یا سرمایه گذاری مدد گرفته است.

در مقابل این تفکر، استفاده از اشخاص، جریان ها یا قدرت های شایسته ی غیر بومی ست. یعنی نیروی متعلق به غیر و از مبدایی خارجی با توانایی بیاید و ضمن تلاش برای ارتقای آن فضا، خودش هم ارتقا یابد. این حضور به خودی خود نه تنها بد نیست بلکه یک بازی برد_برد است تا زمانی که در همین حالت منصفانه بماند. همیشه استفاده از استعدادهای وارداتی برای خدمت به جامعه یک نسخه ی قدیمی و البته کارآمد بوده تا وقتی که دامنه تصمیم گیری و نفوذشان نه بیش از حد تصور که فقط به اندازه نیاز باشد.آسیب از آنجا آغاز میشود که طرز تفکر جامعه صرفاً به یک جهت میل کند و استفاده از جهت دوم را با هر استدلالی نهی کند. درهر صورتی نه بومی گزینی تحت هر شرایطی مقبول است و نه نگاه به شایسته سالاریِ صِرف، تعادل ، اعتماد به نفس و رضایتمندی جامعه را حفظ و تقویت میکند.

شاید پذیرش اصل شایسته سالاری با اولویت بومی گزینی راه حل معقول تری برای توسعه ی همه جانبه و پایدار باشد. یعنی جامعه زمانی مرزهایش را برای ورود باز کند که در داخل استعدادی بهتر یا همسنگ مهمان نداشته باشد و هدف فقط و فقط استفاده از ظرفیتهای وی به نفع سطح کلان جامعه در قبال ارائه خدمات در سطح خُرد همان نیرو یا تواناییهایش باشد. با نگاهی به کشورهای مترقی نشانه های زیادی از این نوع تفکر میتوان یافت. آمار افراد شایسته ای که در جوامع پیشرفته به مناسب و موقعیت های مهم و تأثیرگذاری میرسند و حتی اخبارش در سرزمین مبدأشان پررنگ میشود گویای این واقعیت است. افرادی با نژادها، زبانها، مذاهب و ملیتهای مختلف که پس از مهاجرت و پذیرش قوانین و هنجارهای جامعه ی میزبان به مسیر رشد جامعه هدایت شدند و چه بسا از ظرفیتهای بومی هم فراتر رفتند. در فضایی عادلانه (عدالت نسبی) با بومی ها رشد کردند ،شناخته شدند ، شکوفا شدند و در نهایت باعث رشد جامعه شدند. تعصب بی جا سد راهشان نشد و چارچوب قوانین هم از آنها برای سواستفاده خود و هم مسلکانشان پُل نساخت. اینجاست که هم بومی میفهمد برای رشد باید تلاش کند و اصل برشایستگی ست و هم مهاجر مطمئن میشود شهروند درجه دو نیست و میتواند مفید باشند.

شاید یکی دیگر از اصلی ترین آسیب های شایسته سالاری سواستفاده از نام آن باشد. زمانی که شایسته سالاری دستاویزی میشود برای چیدن مهره هایی خاص که هدفی خاص را دنبال میکنند به حدی که استعدادهای جامعه میزبان با نادیده انگاشتن، هدر رفته و اعتماد به نفس جایش را به کینه به مهاجرین میدهد. اِشغالِ کوچکترین فرصت ها که صدها مصداق عینی برای پُرکردن آنها در میان بومیان هست توسط غیربومیان، فضا را به سمت دوقطبی بومی_غیربومی سوق میدهد و این همان خانه ی اول این چالش است.

در پایان، فارغ از تعریف بومی و غیر بومی که موضوع این بحث نیست باید گفت که امروز مسیر توسعه قطعا از تخصیص امتیازی مادام العمر برای قشر خاصی نمیگذرد و تاثیرگذاران باید ضمن رسوب فرهنگ شایسته سالاری، تمهیدی برای اولویتِ بومی گزینی در صورت وجود بومیِ مناسب بیندیشند تا هم علم شایستگان و هم تعهد بومیان توامان تعالی را رقم زنند. شاید”شایستگان متعهد” بهترین تعبیر این نسل باشد.