هبوط در زباله!

غلامرضاجعفری :شکایت می کنند، عریضه خواهند نوشت، کسی گزارشش را تهیه میکند، دیگری عکس میگیرد، یک نفر منبع خبر میشود، مدیری،رییسی،وکیلی و … و این همه را هزینه ای باید! هزینه نوشتن، عکس گرفتن،ژست روبروی دوربین، صدای شفاف، آنتن بلند، دوربین پیشرفته، حکم انتصابی گران، گران، گران، چندان گران که جان هزار هزار کودک زباله […]

غلامرضاجعفری :شکایت می کنند، عریضه خواهند نوشت، کسی گزارشش را تهیه میکند، دیگری عکس میگیرد، یک نفر منبع خبر میشود، مدیری،رییسی،وکیلی و … و این همه را هزینه ای باید! هزینه نوشتن، عکس گرفتن،ژست روبروی دوربین، صدای شفاف، آنتن بلند، دوربین پیشرفته، حکم انتصابی گران، گران، گران، چندان گران که جان هزار هزار کودک زباله گرد در برابرش، ارزانتر از عطسه ای، سرفه ای و یا … 

چه بگویم که پیشتر مردی از بزرگمردان روزگار گفته بود دنیا برایم پشیزی نمی ارزد، اندازه عطسه بزی حتی، حالا ولی این جان و جهان توست ارزانتر از کلمه های جهنمی و گزارش ها و اخبار و احکام انتصاب و امضاهای طلایی. و کسی امضا میکند برای دیدن کودک زباله گردی که حیران نگاه ماست؟ نگاه ما وقتی که او را در سطل زباله رها می کنیم.یک نفر خندید، صدای خنده اش را میشنویم، یک نفر پاهایت را گرفت و آویزان در سطل زباله رها کرد، کسی دوربین موبایلش را روشن کرده بود و همه میخندیدند، در نگاه تو اما حیرتی تلخ نمایان بود.حیران رفتار آدمها که از کنارت میگذرند و تو را نمی بینند، آنکه اما دید خنده اش تلخ تر از حنظلی هزار هزار ساله است.

شکایت میکنند، پس پشت میزی نشسته اند، نامشان بهی است، زیست‌مان، زیست تو را خاصه قرار است به سازند، به-سازند، به‌سازندگان نشسته بر مسندهای گردان، صندلی های گران، میزهای چوبی، پرده های مدرن، خنده های نمکین همراه با تصاویری که سایت های خبری را به دلالگان محبت بدل میسازند و بودجه هایی که حتی در سطل زباله برایت بهی نمی سازند.از چه کسی باید شکایت کرد، از آنکس که با سرنگون کردنت در سطل زباله، نگاه ما را از ویترین شاد مغازه ها به تلخی سطل زباله مبتلا کرد؟ از آنکه خندید، تلخ خندید، شادی اش ابلهانه بود، اما ما را دچار سطل زباله کرد و کودک-آدمهایی که کار هر روزه شان زباله گردی است؟ در همان حالی که سازمانهای متولی به-زیستی و امداد، به جز گزارشهای احمقانه چیزی در چنته شان نیست، گزارشهایی که یک نفر می نویسد، یک نفر منبع نوشتن است، یک نفر عکس گزارش را می گیرد، یک نفر … و همه شان برای این همه کار بزرگ، برای خودشان و فامیل دور و نزدیکشان دست میزنند و فاکتورهای روغنی را چرب و چیلی می سازند، چرب تا ژنتیک میراثشان، همچنان ابلهانه بماند.و تو برای دیده شدن، باید به سطل زباله هبوط میکردی، آنان اما پیشتر از تو، از هیئت آدمی سقط شده اند.از کدامشان باید شکایت کرد؟

پی‌نوشت :  راستی یادت بماند که تو را پیدا خواهند کرد و برای گرفتن عکس یادگاری و سلفی با تو به صف می‌ایستند، این روزها تلخی جانت محصول گرانبهایی است برای پرکردن صندوق آراء،تو اما پیشتر از آنکه حیرت چهره ات در کنار لبخندی ابلهانه عکس شود؛ فرار کن.