طرحی نو بیاندازیم.!

دکتر فاضل خمیسی: یادش بی خیر ! باشد ، هنوز که یادم میافتد ، کف دستانم مور ، مور میشود ، آقای …. ، بخوانید؛ «ش» ، معلم کلاس سوم را میگویم ، نمیدانم براساس کدام روش تربیتی کار میکرد که اول صبح و بخصوص در سرمای بهمن و اسفند اهواز که میگویند ، سردیش […]

دکتر فاضل خمیسی: یادش بی خیر ! باشد ، هنوز که یادم میافتد ، کف دستانم مور ، مور میشود ، آقای …. ، بخوانید؛ «ش» ، معلم کلاس سوم را میگویم ، نمیدانم براساس کدام روش تربیتی کار میکرد که اول صبح و بخصوص در سرمای بهمن و اسفند اهواز که میگویند ، سردیش به استخوان میزند ، بی دلیل در همان زنگ اول و شروع کلاس با شیلنگ آبی رنگش به دستان هر کدام از ما ضربه ی محکمی میزد ، در این وسط ، اگر دانش آموزی که هنگام فرود آمدن شیلنگ دستش را می کشید و شلاق و شیلنگ آقا معلم خطا میرفت آنوقت بود که باید ۴ ضربه تحمل میکرد و مجبور بود تا زنگ آخر کف دست شلاق خورده اش را مرتب زیر بغلش قرار دهد شاید گرمای زیر بغل کمی از درد شیلنگ را بکاهد ، اینرا پیشتر بچه های پنجم به ما یاد داده بودند!

شکنجه های آقای « ش» تمامی نداشت ، و تقریباً جزئی از برنامه آغازین کلاس حساب میشد ، بسیاری از دانش آموزان کلاس سوم آن سال درسشان خوب بود ، اما نمیدانم چرا وقتی همان بچه های زرنگ پای تخته که آنموقع «سیاه » بود ، میآمدند ، از ترس ، سر تا پا میلرزیدند ، اول فکر میکردم فقط من از اسم و حضور معلم کلاس سومم وحشت دارم ، اما زمانی که بصورت خصوصی و صمیمی این ترس را با بعضی از بچه های کلاس در میان گذاشتم ، دریافتم که آنها نیز از آقا معلم کلاس مثل مرگ میترسند ، تازه یکی از آن بچه ها که همسایه دیوار به دیوارمان بود میگفت وقتی آقای «ش» را حتی بیرون مدرسه می بیند از ترس شکم درد میگیرد .

سالها گذشت ، اما بخاطر تنبیه و ترسی که «او» در دل بسیاری از دانش آموزانش گذاشت ،بسیاری از آنها ترک تحصیل کردند ، تازه آنهایی که توانستند به نوعی آن وحشت ناشی از تنبیه را مدیریت کنند تا سالها درگیر عدم اعتماد به نفس ، احساس سرخوردگی و ترس بودند ، کاش آقا معلم میدانست آموزش جدول ضرب در قبال از بین بردن و سرکوب شخصیت دانش آموزانش بهایی بسیار سنگین است ، ای کاش «او » کاری میکرد که به جای اینکه از او بترسیم ، «او» را دوست داشته باشیم ، چقدر خوب میشد «او» با روش‌های تربیتی صحیح و غیر سرکوبگر ما را آموزش میداد ، اما این کاش ها ! هیچوقت اتفاق نیافتادند …متاسفانه در جامعه ی ما همه به هم خشونت دارند ، معلم و والدین درگیر مشکلات زندگی خویش هستند ، همه به نوعی بدنبال این هستند که انتقام بیچارگی خویش را از کسی بگیرند و در این وسط کودکان بدلیل ضعیف بودن اصلی ترین قربانیان این انتقامند .

آیا میدانستید شاخص های توجه به کودکان آنقدر بالا رفته که عدم توجه به دروس و تحصیل و نیز تغذیه آنها از مصادیق کودک آزاری بشمار آمده و جرم تلقی میگردد و آیا خبر داشتید ایجاد جو روانی مضطرب گونه در منزل یا مدرسه که باعث تأثیر نامطلوب در تربیت کودکان میشود باید مورد باز خواست قانونی قرار گیرد و والدین مجبورند بخاطر فرزندان هم که شده محیط منزل و زندگی را آرامش بخش نمایند.وقتی معلم شدم ، بخاطر رنج هایی که برای خودم و همکلاسی هایم ایجاد شده بود تصمیم گرفتم دست روی هیچ دانش آموزی بلند نکنم و بحمدالله بصورت نسبی در این کار موفق شدم ، اما برایم جالب بود که در آن سالها معلمی خوب بود که بچه ها از او میترسیدند و این معلم حتی مورد تأیید بهتر بعضی از خانواده ها قرار میگرفت!

بدترین باصطلاح شیوه تربیتی القاء و تزریق ترس است ، امکان ندارد یک ترسو ؛ ریسک پذیر ، وفادار و خلاق بار بیایید و بزرگترین ابزار ایجاد ترس ِنهادینه شده و فاجعه انگیز همانا تنبیه بدنی کودکان بشمار میآید .تربیت در مصادیق و طُرق آن مشکلترین و تخصصی ترین رفتار است که از عهده ی هر کسی بر نمیآید ، باید بدانیم افرادی که دیگران را مورد تنبیه بدنی قرار میدهند بدلیل استیصال در هدف و خشم درونی است که از آن رنج میبرند و در واقع تنبیه بدنی نه بخاطر حل مشکل طرف مقابل ، بلکه برای ارضای روح بیمار درون خود است .اگر معلم یا والدینی نتوانند بخوبی با دانش آموز یا فرزند خود ارتباط بگیرند این شکست متوجه آنهاست تا طرف مقابل ! زیرا وظیفه ارتباط گیری قبل از اینکه متوجه کودک باشد از وظایف تربیتی و حرفه ای خانواده و مربیان است.زبان مهربانی و صمیمیت بهترین روش ارتباط گیری است که لازم است در آن طوری متبحر شویم که کودک علاوه بر اینکه ما راقبول و دوست داشته باشد متوجه باشد که در تربیت و رشد صحیح و آموزش او جدی بوده و او ملزم به رعایت یک سری قراردادهایی است که برای آینده و خوب زندگی کردن ضروریست.

دیگر زمانه ی کتک زدن و توهین و تحقیر دانش آموز به سر آمده و پژوهش ها نشان داده اند که تحقیر و سرکوب نه تنها شیوه تربیت نیستند بلکه از مصادیق خشونت و کودک آزاریند که باعث میگردند بسیاری از کودکان مذکور وقتی بزرگتر شوند به نوعی از اجتماع انتقام بگیرند . متاسفانه باید گفت که تمام افراد بزرگسالی که دست به تنبیه بدنی فرزند یا دانش آموز خود میزنند خود در کودکی مورد تنبیه بدنی قرار گرفته و به نوعی در حال تکرار گذشته خویش هستند اما اینبار آنها نقش ضارب و قدرت بالا دستی را ایفا میکنند .بیاییم در جایی این تسلسل را پایان داده و کتک زدن و آزار روانی کودکان را در سیاه چال تاریخ به خاک بسپاریم و « طرحی نو بیاندازیم».

پ