لبخندی ملیح بر گوشه ی لب دخترکی یتیم ..!

دختر بزرگش داوزده سیزده سال بیشتر ندارد، کلاس اول راهنمایی است می رود دوم راهنمایی اگر بتواند برود. چیزی به بازگشایی مدارس نمانده ولی هنوز نتوانسته برای او و خواهر دیگرش که کلاس سوم دبستان است لباس فرم کیف و لوازم تحریر تهیه کند. دختر کوچکش هم امسال کلاس اولی است، شوق و ذوق مدرسه […]

دختر بزرگش داوزده سیزده سال بیشتر ندارد، کلاس اول راهنمایی است می رود دوم راهنمایی اگر بتواند برود. چیزی به بازگشایی مدارس نمانده ولی هنوز نتوانسته برای او و خواهر دیگرش که کلاس سوم دبستان است لباس فرم کیف و لوازم تحریر تهیه کند. دختر کوچکش هم امسال کلاس اولی است، شوق و ذوق مدرسه رفتن دارد ولی نمی داند مادر آهی در بساط ندارد که برایش فرم مدرسه بخرد، کیف بخرد، کفش بخرد.

هر روز یکی از دوستانش کیف و کفش جدیدش را نشانش میدهد و او با حسرت به مادر می گوید پس کی برایم کیف و کفش و لباس می خری کی برایم مداد رنگی دفتر می خری گاهی هم بهانه می گیرد و گریه می کند.مادر شرمنده ی جگرگوشه اش توی دلش می گوید مگر نمی دانی تو یتیمی و یتیمی …توی آشپزخانه ا ی که فقط با سرهم کردن بلوکها علم شده و هیچ ملاطی آنها را محکم نکردده کز می کند به بهانه ی پخت مختصر غذای دخترها خودش را از نگاه آن ها می دزد…جای دیگری نیست که بتواند دلی سبک کند .

همین خانه هم به خرابه ای بیش نمی ماند دخترها از موش و حشره می ترسند…تاکی برای استفاده از حمام و سرویس بهداشتی باید به خانه ی پدربزرگشان بروند دخترند خجالت می کشند وانگهی شبها خطرناک هم هست.این وضع اشپزخانه آن حمام و سرویس بهداشتی تاکی باید این وضعیت را تحمل کنند…چندی پیش یکی از خیرین دلسوز با دیدن وضعیت رقت بار خانه یک بار آجر هدیه کرد ولی او قادر به تامین مابقی مصالح برای ساخت لوازم ضروری خانه نیست و می داند جگر گوشه هایش در عسر و حرج به سر می برند …حتی نمی تواند کفشی برای دختر کلاس اولش بخرد چه رسد به ساخت خانه …هنوز ولی امیدش به خداست و می داند دست هایی هست که ساختن را با مهربانی آمیخته اند تا بر لب دخترکی کوچک لبخندی بنشانند.

هادی سواری

۰۹۱۶۳۱۵۷۵۲۶