یک وجب تا افسردگی…!

طبق روال همیشگی و بدلیل عدم پرداخت به موقع حقوق مجبورم بعدظهرها آپلکشین اسنپمو فعال کنم,تا سر ماه بدون دغدغه قسط بانکی رو پرداخت کنم,و شرمنده ضامنین نشوم, امروزبعد از استراحت یکساعته در منزل آپلکیشن اسنپمو خیلی زودفعال کردم, و منتظر درخواست ماندم,با قبول اولین در خواست مسافرم رو سوار کردم,مقصدش آکسفورد بود! بسوی مقصد […]

طبق روال همیشگی و بدلیل عدم پرداخت به موقع حقوق مجبورم بعدظهرها آپلکشین اسنپمو فعال کنم,تا سر ماه بدون دغدغه قسط بانکی رو پرداخت کنم,و شرمنده ضامنین نشوم, امروزبعد از استراحت یکساعته در منزل آپلکیشن اسنپمو خیلی زودفعال کردم, و منتظر درخواست ماندم,با قبول اولین در خواست مسافرم رو سوار کردم,مقصدش آکسفورد بود! بسوی مقصد حرکت کردم ,معمولا راننده ها خیلی وراجند, منم که تقریبا بخشی از کارم مسافر کشی ست تافته جدابافته نبودم,بدون مقدمه و برای اینکه رشته کلام رو باهش باز کنم, با بیتی منسوب به سعدی,ابوریحان فردوسی,اصلا بیخیال گفتمش; زگهوره تا گور دانش بجوی تا این رو بهش گفتم;گفت ای آقا شما نفست از جای گرم بلند میشه!?بعد شروع کرد به نفرین زمین و آسمان,بطوریکه کنترل کردنش سخت شد,بعد با کنایه رو کرد بهم, گفت تو راست میگفتی خودت میخوندی!?برای اینکه کنترلش کرده باشم,تبسم کنان گفتمش; یعنی قیافه م داد میزنه بی سوادم?!

گفت;اصاعه ادب نمی کنم, ولی تو اگر درس خونده بودی پس نباید اسنپ کار می کردی..!.منم که دلم برای گفتگو درد می کرد, گفتمش مگه هرکسی که درس خونده باس سرکار باشه,تو وضعیت رکود و نبود کار در کشور بر اثر تحریم ظالمانه آمریکا ما باید سنجیده و عاقلانه دنبال ایجاد شغل باشیم, تا هم تحریمها را بی اثر کرده و هم بیفتیم دنبال اقتصاد مقاومتی,گفتش;شما هم باور کردی که کار نیست و خراب شده(استان خوزستان)استخدام نداره?!گفتمش اگر جای رو میشناسی که استخدام داره همین الان زنگ میزنم می‌فرستمت بری سرکار,,,!,زد زیر خنده گفتش;آقا لاف نزن شما می تونستی خودت رو می فرستادی سرکار!? گفتمش به امتحانش می ارزه فقط آدرس بده,,! گفت آقا توهم آره,,,تو جای اینکه لاف بزنی و زبونت یک متره و ادعا داری, برو جلوی شرکتxرو بگیر که خروار خروار غیر بومیه داره آوار میکنه سرمون و بعد میگی خراب شده استخدام نداره,من که میدونستم کدوم شرکت رو می گفت,گفتمش خب شما شرایط استخدام تو شرکت رو نداری باس حتما مدرک مرتبط( نفت) داشته باشی..!

گفتش;آقا حق داری فقط تو نیستی ک چوب صداقتت رو میخوری تا بوده خوزستانی جماعت بخاطر منش,قناعت و بزرگواریش خودش را با این وضعیت وقف داده,! به مقصد رسیدیم از همدیگه خداحافظی کردیم, پایان سفر رو تائید کردم منتظر درخواست بعدی موندم درخواست بعدی رسید.مبدآ هتل نادری بود به سمت مبدآ حرکت کردم,جوانی درب هتل به انتظارم ایستاده بود ایشان را سوار کردم,ازش سوال کردم مقصدتون کجاس گفت نیوسایت مهمانسرای نفت!

معلوم بود بچه ی خوزستان نبود,از عمد پرسیدم بچه ی کجایی گفت; بچه بروجرد گفتمش;شرکت نفت کار میکنی گفت;خیر دارم میرم دنبال کار گفتمش به سلامتی,آزمون قبول شدی,,,گفت;نه آشنا دارم گفت مدارکت رو بیار بذارمت سرکار,گفتمش;تحصیلاتت چیه,,,گفت;جغرافی,گفتمش;مگه قبول می کنند,گفت آره اصلا نیازی به مدرک نیست فقط کافیه پارتیش رو داشته باشی,,,!.در مقصد پیاده ش کردم بعدش آپلکیشن اسنپ را خاموش کردم,نگاهم رو به آیینه داخل ماشین دوختم کاملا رنگ از چهره م پریده و زیر لب زمزمه کنان میگفتم; الهی بهم صبر بده تا افسردگیم یک وجب بیشتر نمانده است.

یاحسین(ع)

امین مشفقی