تنها نامی و دیگر هیچ! (عدم تبلور دوباره اصلاحات)

بالاترین هدیه همانا نقد است. (امام معصوم).نقد را می توان تراوشاتی از کورسوی امید به بافت واقعیت تعبیر کرد. و این بدان معناست که واقعیت امروز مطلوب و درخور دردمندان جامعه نیست. که بایستی با نسیه نقد به نقد واقعیت گریز زد، و از آن ابایی به دل راه نداد که نمی توان برخلاف قاعده […]

بالاترین هدیه همانا نقد است. (امام معصوم).نقد را می توان تراوشاتی از کورسوی امید به بافت واقعیت تعبیر کرد. و این بدان معناست که واقعیت امروز مطلوب و درخور دردمندان جامعه نیست. که بایستی با نسیه نقد به نقد واقعیت گریز زد، و از آن ابایی به دل راه نداد که نمی توان برخلاف قاعده نقد و نسیه عمل کرد!

پنج سال است که نامی را به یدک می کشیم که از واقعیت و یا در واقعیت دولت اعتدال به چشم نمی آید، و آن هم بسط دوباره اصلاحات است.هرآنچه هست، شاید بتواند تمثال نرمالیزاسیون حجاریان باشد، و شاید هم نباشد و تنها فرضیه ای که جامه عمل نپوشیده، جامه دیگر باید برای دولت روحانی را نه خود اصلاحات، که اتاق فکر روحانی دست و پا کند.

محرومیت همان و عدم خروجی مثبت در امور همان. غوغاسالاری همان و لغو تدریجی برجام همان. شاید هم پدیده ترامپ و تزلزل تکه کاغذهای مزین به افتخارات ۱+۵ خوراک مناسب داخلی خوبی باشد، و آدرس نامطلوب بیکاری، اجرایی نشدن حقوق شهروندی، تسری نیافتن قانونگرایی و کارآمدی در انتصابات و… را نزد شهروندان و ملت حضور یافته در پای انتخابات به امید اصلاحات را فراموش کنند و همه یکدست و دست در دست هم به دفاع از خلیج همیشه فارس و… که مقولات و حقوق دیگر خود را اجالتا به کناری نهند و بچسبند به ترامپیسم و…اما هیاهویی که بنفش بود، مرگی زودرس را بر رویای اثر برجای نهاد.کدامین اثر؟

اثری که تنها نامی از آن در پیش رو نیست!.نامی همچو اصلاحات و دستانی خالی از تاثیرگذاری یا مجال نیافتن تبلور نام از حوزه ایده تا عمل!.شاید گفته شود در مانیفست نرمالیزاسیون حجاریان ،این مقوله ذکرش در میان آمد، که ما تنها باید این فضای پیش آمده را تحمل کنیم تا هرآنچه از دولتهای استثنایی پیشین خلق شده، را به کناری نهد!.که بی شبیه به دوره مدنظر کارل مارکس در مانیفست کمونیست نیست. که می گفت مرحله دیکتاتوری پرولتاریا موقتی است. لیکن شد آنچه شد، هفتاد سال تنعم گروهی تحت عنوان دوره موقت، و نهایتا عدم تبلور جامعه بی طبقه!

گرچه میان اصلاحات ایران امروزی و بسط جامعه بی طبقه مارکسیستی هیچ سنخیتی نیست، لیک میان شیوه گذار یا انتقال نرمالیزاسیون و دیکتاتوری پرولتاریا شباهتی ست. و آن هم عدم تبلور مرحله های بعد از آن دو شیوه انتقال!.آری باید به نقد کشید که چرا کنشی اصلاحی تاکنون که تابع اراده و عقل جمعی حامیان اصلاحات بوده، محقق نشده است؟

چه علل و عوامل ناسازگونه ای در میان است که به نام اصلاحات و به کام دیگری، امور در جریان است؟ آیا بازهم ایدئولوگهای اصلاحات تنها تا لحظه ماراتُن انتخابات همراهند و دیگر پیگیری بعد از پیروزی جزء مرامشان نیست!؟یا شخص روحانی نگاه آسمانی به اصلاحات دارد، و اخذ و عطای زمینی به دیگریِ همایونیِ مسلط؟!هر چه هست، جز واقعیت نامانوس چیزی برآمده از این دولت نیست! برجامی که هنوز دوره نقاهت نگذارنده، سقط شد! حقوقی که برای شهروند تعریف نشده، ژن برتر ظاهر شد! و الخ…آری امروزه برای اصلاحات تنها نامی مانده است و دیگر هیچ!

هادی حزباوی