خودانتقادی، پیشنیازِ توسعهیافتگی!
رضا بهرامی: ۱۷ سال پس از صدور بیانیه موسوم به «بهار بغداد» از سوی دفتر تحکیم وحدت، مرد شماره یکِ آن روزهایِ تحکیم، امروز تمامقد در برابر آن بیانیه ایستاده است. عبدالله مومنی اخیراً در گفتگویی بیپرده با سازندگی، بهار بغداد را با وجود نگاه صادقانهی جنبش دانشجویی اما ناشی از بیتجربگی دانشجویان و مغایر […]
رضا بهرامی: ۱۷ سال پس از صدور بیانیه موسوم به «بهار بغداد» از سوی دفتر تحکیم وحدت، مرد شماره یکِ آن روزهایِ تحکیم، امروز تمامقد در برابر آن بیانیه ایستاده است. عبدالله مومنی اخیراً در گفتگویی بیپرده با سازندگی، بهار بغداد را با وجود نگاه صادقانهی جنبش دانشجویی اما ناشی از بیتجربگی دانشجویان و مغایر اصل صلحطلبی دانسته و در نهایت، به صراحت آن را یک اشتباه تاریخی قلمداد میکند. او البته در بخش پایانی مصاحبه، از ضرورت نگاه نقّادانهی اصلاحطلبان به گذشته به منظور جلوگیری از تکرار خطا در آینده سخن میگوید.
جنبش دانشجویی به عنوان موتور پیشرانِ جامعه و البته بخش آوانگاردِ جنبشهای اصلاحطلبانهی معاصر، همواره نقش موثری در تحولات سیاسی اجتماعیِ نیم قرن اخیرِ ایران داشته است و راهسپاری در مسیر نقدِ خویشتن که در فضای سیاستزدهی ایرانِ امروز، بیتردید حرکتی به غایت شجاعانه و مهمتر از آن، صادقانه بوده و اینک بوسیلهی بخشهایی از کنشگران سیاسی با پیشینهی حضور در جنبش دانشجویی کلید خورده است، امر مبارکی است که میتواند مقدمهی گذار موفق این جنبش از ایستاییِ کنونی به پویاییِ پایدار در آیندهای نه چندان دور را فراهم آورد.
عبدالله مومنی اصلاحطلبی واقعگرا و متواضع است که با اندوختههایی گرانسنگ از سالهای کنشگری در جنبش دانشجویی، اینک پیش از دیگر اصلاحطلبان، قلم به نقدِ خویشتن برداشته و صادقانه از خطای خود در ماجرای عکسالعمل تحکیم به اشغال عراق میگوید. با این حال، پرواضح است که نگاه نقّادانه به گذشته را نباید به جنبش دانشجویی منحصر ساخت چه اگر قرار به مداقّه در علل و عوامل ناکامیهای اخیر جریان اصلاحات باشد، بیشک جنبش دانشجویی در انتهای لیست قرار میگیرد. اینک زمان آن فرا رسیده که آسیبشناسی گذشته به دیگر اجزای جریان اصلاحات تعمیم داده شود.
بیش و پیش از هر چیز، اصلاحطلبان باید شجاعت مواجهه با گذشته و اعتراف به خطاهای استراتژیکی که مرتکب شدهاند را داشته باشند. آنها به طور مشخص باید به این پرسش پاسخ دهند که چرا اصلاحات از یک گفتمان جذّاب با پتانسیل قویِ بسیج افکار عمومی در اواخر دهه ۷۰، به مجموعهای سردرگم و فاقد توانایی اثرگذاری قابل توجه بر جامعه ایران در اواخر دهه ۹۰ بدل شده است؟ چرا سرنوشتِ عالیترین نهاد اصلاحطلبان (شعسا) پس از چند سال فعالیت، در نهایت به استعفای رییس و نایبرییس و عملاً به فروپاشی میانجامد؟ چرا اصلاحطلبان از پذیرشِ مسوولیت خروجیِ سیاستهای خود از جمله عملکردِ غیرقابل دفاع فراکسیون امید مجلس دهم در برابر افکار عمومی طفره میروند؟ آیا سرپوش گذاشتن بر ضعفها و اشتباهات با پررنگ کردنِ نقش عوامل بیرونی نظیر کارشکنی رقبای داخلی و شرایط ویژه بینالمللی، راهگشایِ جریان اصلاحات خواهد بود؟
نگرانی از مواردی نظیر: رادیکالیزه شدن فضای نقد، به خطر افتادن جایگاه سیاسی و ضربه خوردنِ تشکیلات متبوع سبب شده تا این روزها بخش عمدهی کنشگران سیاسی اصلاحطلب، رغبت چندانی به نقد گذشته نداشته باشند. این در حالیست که اگر نفس واکاویِ نقّادانهی گذشته از سرِ صداقت باشد و البته تمامی گروههای اصلاحطلب فارغ از دلبستگیهای گفتمانی و وابستگیهای تشکیلاتی را شامل شود، نه تنها به دستاویزی برای هجمه به کنشگران و تشکّلهای سیاسی بدل نخواهد شد که اتفاقاً شبیه به آنچه که در ماجرای نقد بهار بغداد دیدیم، مورد استقبال افکار عمومی و نخبگان سیاسی قرار خواهد گرفت.
باید پذیرفت مروّجانِ گفتمان اصلاحطلبی که مدعیِ راه سپردن در مسیر اصلاح جامعه هستند، ابتدا باید از اصلاحِ خود شروع کنند. اصلاحطلبان بدونِ آسیبشناسیِ بیرحمانهی گذشته، موفق به بازسازی وجهه خود در میان افکار عمومی نخواهند شد و اینک زمان آن فرا رسیده است که آنان در برابر نگاه پرسشگرِ افکار عمومی به آسیبشناسی گذشته و کند و کاو پیرامون چراییِ افول گفتمان اصلاحطلبی و تضعیف پیوند با جامعه بپردازند. آنها باید به صراحت مسوولیت اشتباهات تاریخی خود را پذیرفته و برای عدم تکرار گذشته در آینده، صادقانه بکوشند چه تنها در این صورت میتوان به آیندهی گفتمان اصلاحطلبی و ریلگذاری توسعه متوازن در ایران امیدوار بود.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰