آنچه قابل افتخار است

هیچ رنجی بالاتر از این نیست که احساس کنی فریب خورده ای! اگر این فریب از طرف فرد یا افرادی باشد که به آنها اعتماد شده ، این رنج دوچندان می نماید. وقتی اعتمادهای متقابل خدشه دار شود ،حتی از آموزه های دین هم کاری بر نمیآید زیرا فلسفه عبادات در دستورات دینی؛ خدمت به […]

هیچ رنجی بالاتر از این نیست که احساس کنی فریب خورده ای! اگر این فریب از طرف فرد یا افرادی باشد که به آنها اعتماد شده ، این رنج دوچندان می نماید. وقتی اعتمادهای متقابل خدشه دار شود ،حتی از آموزه های دین هم کاری بر نمیآید زیرا فلسفه عبادات در دستورات دینی؛ خدمت به اخلاقیات است . شاید در هیچ دوره ای مثل زمان حال به اخلاق راستگویی در رفتار و کردار نیاز نداشته ایم ، این نیاز آنقدر ضروری گشته که بنظر میآید مضامینی مثل دروغ مصلحت آمیز، توریه و حتی تقیه در زمان کنونی مورد ارزیابی توجه مجدد قرار بگیرند .

اگر صداقت بمعنای واقعی و ارزشی آن جاری گردد حتی تلخی فقر و مشکلات اقتصادی قابل تحمل میشود اما اگر قباحت ِ بی صداقتی بعنوان بزرگترین مشکل اخلاقی در مویرگهای جریانات اجتماعی نهادینه شود نه تنها هیمنه گروههای مرجع از بین می‌رود بلکه جامعه ای که به بیصداقتی گرفتار میگردد ، به همه چیز بدبین وحتی به افرادی که از راه صحیح و قانونی تحصیل مال یا دانش نموده اند با چشم تردید مینگرند. همانطور که تمدن‌ها بستر فرهنگی داشته اند باید گفت ،افول و از بین رفتن تمدن‌ها نیز ریشه ی فرهنگی داشته و برجسته ترین بستر این تخریب همانا بی صداقتی و کم رنگ شدن زندگی شرافتمندانه است.

بازنده شدن شرافت و اصالت انسانی به رفاه مندی از طرق غیر مشروع باعث میگردد آدمیانی که در یک اجتماع میزیند ، هیچوقت نمی توانند به همدیگر اعتماد نمایند.سلاطین سکه و ارز، قیر و آپارتمان قبل از اینکه پول مردم را بدزدند ، دین و اخلاق آنها را دچار خدشه و بذر بی اعتمادی را در جامعه میکارند ، طبیعی است برای خشکاندن ریشه این مفسدان باید به سراغ دربار آنان رفت ، زیرا تا دربارهای تولید مفسد وجود دارد با اعدام و زندانی کردن افراد ریشه فساد و دروغ در جامعه از بین نمی رود.از سویی دیگر ، سرآمدان اجتماع اعم از نخبگان علمی و انتخابی مسؤولیت اخلاقی مضاعفی را بر دوش دارند ، آنان باید اعتماد آسیب دیده را با صداقت محوری و نگرش واقع بینانه ترمیم و از سویی دیگر با ترسیم و ایجاد یک نظام اخلاقی که بستر آن صداقت و درستکاری باشد ، بکوشند ارزش های والای انسانی را حکم فرما نمایند ، بدیهی است تغییرات و اصلاحات اجتماعی نیازمند برنامه ، هزینه های مختلف اعم از مادی و معنوی ، از خود گذشتگی ، صبوری و پایداری پذیرش مسوولیت است .

در این راستا باید شعور اجتماعی را با آموزش و روشنگری‌های سینه به سینه و تبدیل آن به یک موج فرهنگی آنقدر بالا برد که هیچ نماینده یا مسوولی جرأت دروغ گویی را نداشته و مکرر به این بیاندیشند که در معرض داوری مردم و وجدان عمومی اجتماع هستند .از طرفی دیگر در صحنه و پرسشگری مردم باعث سلامت رفتارها و کردارهای متولیان امور است زیرا غفلت عمومی موجب می گردد که کارگزاران خود را در امنیت کامل فرض کرده و به نوعی خویش را صاحب مردم قلمداد نموده و در تار پودِ فسادی که قدرت ایجاد می نماید گرفتار شوند.

رعایت حقوق انسانی متقابل باعث میگردد که اخلاق گرایی خویش را از چنبره فضیلت به حوزه وظیفه و تکلیف کشانده و آدمیان در یک قرارداد اجتماعی ، موظفند اخلاقیات و ارزش‌های انسانی را رعایت کرده و در صورت عدم ادای تکلیف و وظیفه ، به مجازات گرفتار شوند ، بمعنای دیگر ،دروغ گویی ، وعده های فریبنده ، سوءاستفاده از موقعیت و … ، بدلیل اینکه باعث آسیب اعتماد عمومی و صدمه دیدن سرمایه اجتماعی میگردد باید مورد تعقیب و بازخواست قرار بگیرد. به عبارتی، صداقت و درستی باید سرلوحه زندگی همگان بخصوص سرآمدان جامعه باشد و این خواست! نه تنها فضیلت نیست بلکه وظیفه ای است همگانی که باید مورد توجه واقع شود.شایستگی یک اجتماع به ارزش گذاری و برتری زندگی‌ِ شرافتمندانه به زندگی شادمانهِ کاذب است ، به نوعی برای یک اجتماع سالم همانقدر که یک فروشنده و کارتل مواد مخدر مورد تنفر است لازم است سیاستمدار فاسد و مسوول رانت ده نیز مورد عتاب و سرزنش قرار بگیرد. در پایان باید گفت ؛شرافتمند زیستن اصل وجودی یک انسان واقعی و مسوولیت مدار بشمار آمده و چنانچه قدرت و پول به طُرقی غیر از مسیر شرافت بدست بیاید بزرگترین باخت و نیستی است…

فاضل خمیسی