شهید سید کریم مهدوی ، دانش آموزی که در عمل معلم اخلاق بود

نعیم حمیدی :در مکتب توحید، آن چیزی دارای ارزش و ماندگاری است که در راه خدا و برای خدا صورت گیرد. هر مقدار از حیات انسان که جهت کسب رضای خداوند متعال صرف شود ، هر کاری که برای خدا انجام گیرد و مالی که در این راه هزینه شود. از ارزش واقعی و ماندگاری […]

نعیم حمیدی :در مکتب توحید، آن چیزی دارای ارزش و ماندگاری است که در راه خدا و برای خدا صورت گیرد. هر مقدار از حیات انسان که جهت کسب رضای خداوند متعال صرف شود ، هر کاری که برای خدا انجام گیرد و مالی که در این راه هزینه شود. از ارزش واقعی و ماندگاری برخوردار است و در این راستا هرچه انجام کاری برای خدا سخت‌تر و نیت خالص‌تر باشد ارزش و اثر آن بیشتر است. بنابراین هرگونه اهتمام و تلاش در راه خدا مصداق جهاد فی سبیل‌ا… است. در این مکتب، از خود گذشتگی در راه خدا و دفاع از حق در بالاترین حد، ارزش‌گذاری شده است و فرهنگ ایثارگری و شهادت طلبی در متن اسلام از درخشش و ویژگی برجسته‌ای برخوردار است

لذا بزرگداشت و تکریم مقام شهید در واقع بنوعی تعطیم شعائر و پاسداشت این ارزش ماندگار می باشد . گرامی داشت یاد شهیدان علاوه بر تقویت آرمان ها و ارزش ها ، موجب حفظ روحیه ایثارگری در راه خدا و دفاع از همه خوبی ها در جامعه می گردد.امروز ۲۰ بهمن مصادف با سی و هشتمین سالگرد شهادت دانش آموز بسیجی سید کریم مهدوی از شهدای شهر ملاثانی است . سید کریم علیرغم سن و سال اندک (۱۵ سالگی) در میان بچه های ملاثانی و همچنین خانواده به حجب و حیا ، کم حرفی و صداقت مشهور و مصداق یک عارف واصل بود .محجوبیت و حیا ،سیدکریم را محبوب همگان کرده بود تا جایی که خبر شهادت غریبانه او همه را متاثر کرد

سید کریم مهدوی در مورخ ۲۰ بهمن سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی و در منطقه عمومی فکه به شهادت رسید و به دیدار معشوق شتافت .او با وجود سن اندک اما درس های فراوانی را برای جوانان و نوجوانان این خطه به یادگار گذاشت و در واقع سید کریم دانش آموزی بود که در عمل و رفتار معلم اخلاق برای همه ما بود

 

مهدوی ، به عشق شهادت، چای تلخ به کام دوستانش داد!

عبدالامام حمیدی از جانبازان و یادگاران ۸ سال دفاع در خاطره ای که در ملاثانی نیوز منتشر کرد می نویسد :وقتی که پس از اولین اعزامش به جبهه به مرخصی آمد، برای من تعریف کرد: وقتی عازم جبهه شدم، همان که مرا با آن سن و سال دیدند پشت خط نگهداشتند. زمانی که وقت چای خوردن رسید، به من گفتند: سید کریم! برو چای درست کن. سید کریم می گفت: من هم با حس مسؤلیت، یک چای دبش (درست و حسابی) تهیه کردم و تقدیم برادران رزمنده کردم.وقتی که چای را خوردند و خیلی هم از طعم و مزه و بوی چایی که من درست کرده بودم خوششان آمده بود، مرتباً از من و هنر چایی درست کردنم تعریف کردند. یکباره به خودم آمدم که: ای وای! من کاری با خودم کردم که رنگ خط اول (خط مقدم) را نبینم. صبر کردم تا نوبت وعده ی بعدی چای برسد.

هنگام عصر شد صدا آمد: سید کریم! گفتم: بله؛ یکی گفت: سید، وقت چایی. گفتم: چشم برادر! من هم رفتم و کتری را روی چراغ «علاء الدین» گذاشتم. وقتی آب بجوش آمد، بجای یک مشت، دو مشت چای خشکه درون کتری ریختم و به جای آن که چای را دم کنم آن را جوشاندم تا حدی که بوی آن تند شد. سپس کتری را آوردم و با حوصله ی تصنعی شروع کردم به چای ریختن و تعارف کردن به برادران رزمنده.دوستان ، همین که لیوان های پلاستیکی و بعضی که کلاسشان بالاتر بود نیم شیشه ی مربا را تا دم دهان و بینی آوردند، بوی تند چای جوشیده آزارشان داد و مزه تلخ آن، چای را غیر قابل نوشیدن کرده بود. همه به نوبت دادشان بالا رفت: آی ی ی! وای ی ی! سید کریم! این دیگه چه چاییه؟ دفعه پیش که خیلی خوب بود، چشم خوردی؟

گفتم: نه، راستش را بخواهید من شانسی چای درست می کنم، ممکن است یکبار خوب درست کنم ولی در عوض چند بار بد، حالا خود دانید. وقتی که دیدم برای نوبت های بعد از من نخواستند چای درست کنم، امیدوار شدم و این دلخوشی هم بیهوده نبود، یکی دو روز بعد مرا فرستادند جلو (خط مقدم)