پوتین ها را با هم عوض کردیم اما جایمان را هرگز!

عبدالامام حمیدی : من عادتاً هر گاه لباس رزم به تن می کردم، به جنس و کیفیت پوتین خیلی اهمیت می دادم چون راحتی را بیشتر از پاهایم می گرفتم. به این دلیل هیچگاه پوتین سنگین و خشک و نامنعطف به پا نمی کردم. وقتی که در عملیات والفجر هشت مجروح شدم عمق جراحت (قطع […]

عبدالامام حمیدی : من عادتاً هر گاه لباس رزم به تن می کردم، به جنس و کیفیت پوتین خیلی اهمیت می دادم چون راحتی را بیشتر از پاهایم می گرفتم. به این دلیل هیچگاه پوتین سنگین و خشک و نامنعطف به پا نمی کردم. وقتی که در عملیات والفجر هشت مجروح شدم عمق جراحت (قطع دست) سبب شد بدون لباس نظامی به تهران اعزام شوم. (یعنی پوتین ام گم شد).

پس از گذشت کمتر از یک سال، تصمیم گرفتم دو باره به جبهه عزیمت کنم. با وجود مخالفتها یک جفت پوتین نرم و خوش فرم تهیه کرده و در عملیات کربلای چهار که در تاریخ ۳/۱۰/۶۵ آغاز شد شرکت نمودم که در همان عملیات با داغ مصیبت شهادت همزمان دو خواهر زاده ام علی و سعید حمیدی اصل مواجه شدم. بالأخره عملیات کربلای چهار با همه خاطرات تلخ و سختش به پایان رسید و من بی نصیب برگشتم. چند روزی گذشت تا اینکه عملیات کربلای پنج در تاریخ ۱۹/۱۰/۶۵ شروع شد که چند مرحله داشت. شهید عارف کم سن و سال «علی حمیدیان مقدم» که در شجاعت و دلاوری زبانزد همه بود قصد داشت پس از اتمام مرخصی به اتفاق سایر همرزمانش از ملاثانی به منطقه ی عملیاتی برگردد. وقتی که «علی» وارد محوطه ی بسیج ملاثانی شد به سمت من آمد و سلام و روبوسی کردیم. سپس مرا به گوشه ای دعوت کرد و به من گفت: عبدالامام! می شود این پوتین ات را با پوتین من عوض کنی؟ بلافاصله گفتم: چشم! و بندها را باز کرده و پوتین را از پا در آورده و به وی تقدیم نمودم. او هم بعد از در آوردن پوتین اش تشکری کرد و موقع بستن بندهای پوتین به من گفت: عبدالامام! پوتین تو جون میده واسه عملیات، این قدر سبک و راحته که آدم حس نمی کنه چیزی تو پاهاشه من از این جور پوتین ها دوست دارم.

و بالاخره «وی» برای همیشه رفت. وقتی که پیکر مطهرش را به ملاثنی آوردند، با چشمان خودم می دیدم که «علی» در حالی به سوی بهشت می رود که پوتین من به پای او بسته شده بود. (آخر «او» قتیل المعرکه بود و به این خاطر با تمام لباس های رزمش دفن شد). من هم پا به پای انبوه جمعیت او را به مأوای جاودانه اش بدرقه کردم. اما این حسرت در سینه و دلم ماند که: ای کاش من هم با پوتین او به جایی می رسیدم. اما هر کسی لایق جای خویش است. درست است ما پوتین ها را با هم عوض کردیم اما جایمان را هرگز. از خداوند مسألت می کنم شفاعتش در حق ما مقبول درگاهش گردد.