بزنگاه انسانیت (بمناسبت انفجارات بیروت)

محمد چوپان : با تجربه ای که از دوران جنگ داریم درک لحظه‌های سختی که بر انسانهای حادثه دیده گذشته است برای ملت ما غیرممکن نیست اگرچه گاهی از یک جنس نیستند اما به یکدیگر بی شباهت هم نیستند. ارمغان همه شان بیم و هراس است، اضطراب ، دلشوره ، نگرانی و هجومی از سپاهی […]

محمد چوپان : با تجربه ای که از دوران جنگ داریم درک لحظه‌های سختی که بر انسانهای حادثه دیده گذشته است برای ملت ما غیرممکن نیست اگرچه گاهی از یک جنس نیستند اما به یکدیگر بی شباهت هم نیستند. ارمغان همه شان بیم و هراس است، اضطراب ، دلشوره ، نگرانی و هجومی از سپاهی تلخی هاست.

پدر و مادری که قهرمان قصه فرزند خویش است و باید همچنان در اوج بی پناهی و ناتوانی ، قهرمان قصه اش بماند.جوانی که مشغول تماشای عقربه های ساعت و شمارش دقایق است تا به وصال یار و درک بهترین شب زندگانی اش برسد اما در چشم برهم زدنی با مرگ معشوقه کاخ آرزوهایش فرو میریزد…

مادری که نگران دیر کردن فرزندست و آژیر آمبولانس ها بر التهابش هر ثانیه بشکل تصاعدی می افزاید. زن میانسالی که به شماره افتادن نبض و ضربان قلب همسر بیمارش او را در تنگنا گذاشته است.پرندگانی که شوق خواندن ندارند…پروانه هایی که رقص را از یاد میبرند….خورشیدی که از طلوع فردا شرمسار است….کودکانی که بدنبال سایه و سرپناهند

همه و همه اینها یعنی نمی‌توان غم دیگران را نادیده گرفت……نمی‌توان شاد بود وقتی انسانی در رنج بیشمار است اگرچه آنسوی عالم باشد و آن سوی باورهای ما ….وقتی کسی درد میکشد ، ضجه میزند ، اشک میریزد و یاری می‌طلبد ، ما دوباره به آزمون انسانیت خوانده شده ایم…..هرگز نگوییم آنها بهنگام غم ما شادی کردند…… آنها آنهایند و ما ، ماییم… !
در این چنین بزنگاه هایی هرکس باید.گامی بردارد تا از جان نسپردن انسانیت در درون خویش مطمئن شود گرچه به قنوت و دعایی باشد برای کاهش آلام دیگران……

تا توانی به جهان حاجت محتاجان دِه    به دمی یا درمی یا قدمی یا قلمی….