آهسته برانید، محل عبور فرشتگان!!‌

فردایش املا داشت، رفته بود دفتر بخرد، وقتی از روی جاده بلندش کردیم، دفترش در کنارش افتاده وجلد سیندرلای آن که معمولا دختر بچه ها خیلی دوست دارند خونی بود تقریبا هیچ جای بدنش سالم نمانده وانگار ساعتها پیش مُرده بود.تن نحیف نه ساله او قدرت زنده ماندن در برابر اتومبیلی که با سرعت بالای […]

فردایش املا داشت، رفته بود دفتر بخرد، وقتی از روی جاده بلندش کردیم، دفترش در کنارش افتاده وجلد سیندرلای آن که معمولا دختر بچه ها خیلی دوست دارند خونی بود تقریبا هیچ جای بدنش سالم نمانده وانگار ساعتها پیش مُرده بود.تن نحیف نه ساله او قدرت زنده ماندن در برابر اتومبیلی که با سرعت بالای ۱۲۰ کیلومتر بی مهابا همه چیز را ممکن بود زیر بگیرد را نداشت.

پدر زهرا شب را در قبرستان و کنار قبر او گذراند، میگفت : دخترم از تنهایی و تاریکی میترسد. مادر زهرا از اینکه اجازه داده بود او به تنهایی برای خرید دفتر بیرون برود، آنقدر بین تقصیر و آتشی که بر جگرش افتاده مستاصل شده بود، که دیوانه وار خاک میخورد،…پشت یک شیشه عقب اتومبیل علامت کودکی که خواب است، نصب شده بود، از همراهم پرسیدم این علامت نشانه چیست؟ که گفت در این کشور اتومبیل های خانواده که کودک همراهشان است این برچسب زده میشود، تا سایر ماشین ها رعایت بیشتری بکنند، مثلا بوق نزنند یا سبقت خطر آمیزی نگیرند،بگذریم،…عموی زهرا میگفت سالی ۵ الی ۶ کودک بخاطر سرعت بالای اتومبیل ها علیرغم اینکه جاده از وسط یک منطقه پر ازدحام مسکونی می گذرد، قربانی تصادف شده و جان خود را از دست میدهند.

راستی، سلطان سکه اعدام شد،

قبر زهرا کوچک و سرد است

دفتر املا خونی است

بوق نزنید، دخترم مُرد

فاضل خمیسی