سفر به سرزمین رافدین (فصل دوم) – قسمت اول

ده دقیقه قبل از اذان صبح از خواب بیدار شدیم ،بلافاصله بعد از نماز صبح میزبان سفره صبحانه را پهن کرد ،عادت نداشتم صبح خیلی زود صبحانه بخورم ولی خوب اینبار به اصرار میزبان بر سر سفره صبحانه نشستم .محمد ،مارا تا ترمینال بصره رساند ، ترمینال بصره ،فقط اسمش ترمینال بود، در واقع خود […]

ده دقیقه قبل از اذان صبح از خواب بیدار شدیم ،بلافاصله بعد از نماز صبح میزبان سفره صبحانه را پهن کرد ،عادت نداشتم صبح خیلی زود صبحانه بخورم ولی خوب اینبار به اصرار میزبان بر سر سفره صبحانه نشستم .محمد ،مارا تا ترمینال بصره رساند ، ترمینال بصره ،فقط اسمش ترمینال بود، در واقع خود رانندها ترمینال را اداره میکنند ،در این ترمینال خبری از شرکتهای مسافربری نیست ، ماشینها ، عمدتا متشکل از هایس که انجا به کیه معروف هستند و شورلت شاسی بلند که عمدتا لینکولن میباشند و سواری دوج ،سواری دوج زرد رنگ‌و بقیه عمدتا سفید بودند ، هایس یا هیوندای H1 ظرفیت یازده مسافر ، داشتند و شورلت لینکولن ۷ نفر، البته من‌به چندتا از این شورلت ها سرک کشیدم‌ ومتوجه شدم که راننده ها دو صندلی به ظرفیت ان اضافه کردند، کرایه دوج گرانتر از بقیه بود وبعد از دوج شورلت رتبه دوم ونهایتا هایس قرار داشت کرایه ها را بر اساس سرعت (بعبارتی زود بمقصد رسیدن) تعیین می کردند.

وضعیت ترمینال بصره همچون دیگرنهادهای خدماتی اسفبار بود .بالاخره سوار ماشین شورلت لینکولن شدیم ،معمولا ماشینهای امریکایی به جاداربودن و راحتی شهر معروف هستند، ولی همانطور که گفتم بخاطر دستکاری رانندها ومالکان انها در چیدمان صندلی های خودروها ،احساسی راحتی نمیکردم ،علاوه بر ان خبری از کمر بند ایمنی نبود!.ابتدای حرکت خودرو یکی از مسافران باصدای بلند گفت :رحمه الله من قرءا سوره الفاتحه الی روح ام‌البنین ، در فرهنگ‌عامه مردم‌خوزستان معمولا هنگامیکه چیزی را گم‌ میکنند معتقد هستند که اگر فاتحه ای نثار رون ام‌البنین ع بکنند انرا پیدا میکنند،اما اینجا در عراق مسافران قبل از حرکت برای اینکه به سلامت به مقصد برسند برای ام‌البنین فاتحه میخوانند .

مسیر بصره تا نجف را نمیدانم اتوبان یا ازاد راه بنامم ، چیزی بینابین بود و گاهی هم‌هچیکدام از این دو . کیفیت اسفالت اصلا مناسب نبود و در خیلی جاها اسفالت اسیب دیده بود ، اما با این همه ، راننده ها باسرعتی باورنکردنی حرکت میکردند مثلا ماشین که ما سوار ان بودیم باسرعتی معادل ۱۶۰کیلومتر در ساعت حرکت میکرد ،کنجکاوی باعث شد تا از جایم بلند شوم وبه پشت سر راننده نزدیک شوم تا میزان سرعت خودرو را ببینم ،ماشینهای امریکایی بجای کیلومتر براساس مایل تنظیم‌شده بودند .هیچ ماشین پلیسی در طول این مسیر نسبتا طولانی مشاهده نکردم ،در عوض تا دلتان‌بخواهد سیطره یا همان‌ایستگاه بازرسی در طول مسیر ماشینها را متوقف میکردند و به اصطلاح بازرسی میکردند اگر اسمش را بازرسی بگذاریم ،چون معمولا راننده یک نیش ترمزی میگرفت سلامی میکرد و میگذشت.

در طول مسیر هیچ گونه درخت کاری ندیدم وتا چشم کار میکرد زمینهای بایر بود که میتواند منشاء‌ریز گردها نیز باشد ،در طول این مسیر (بصره به نجف )هیچ‌روشنایی وجود نداشت . گهگاهی دکل های حفاری نفت را با فاصله تقریبا چند صد متری میتوان دید .در قسمتی از مسیر تقریبا وسطای راه جاده دوطرفه میشود وماشینها با همان‌سرعت باور نکردنی به راه خود ادامه میدادند واقعیتش از ترس با اینکه شب قبلش خوب نخوابیده بودم اما نتوانستم در طول مسیر حتی برای ۵ دقیقه بخوابم .

از مسافری که کنارم‌ان‌نشسته بود پرسیدم چرا ان‌سمت جاده را تعمیر نمیکنند ؟ ان مرد باخنده جواب داد تعمیر ؟!!! این جاده هنوز کامل نشده ! پرسیدم ،یعنی چه ؟ گفت این ازاد راه در زمان صدام در دست احداث بود و بعد از حمله نیمه کاره ماند، یک فاز ان (تقریبا بطول ۵۰ کیلومتر)،بدون اسفالت ماند و بعد از اشغال عراق توسط امریکا ،امریکایها برای انتقال نیروها ومهمات یک سمت این ازاد راه را اسفالت کردند .با تعجب از این همسفر عراقی پرسیدم ؟: یعنی این‌پنجاه کیلومتر از ان‌زمان‌تا الان بدون اسفالت مانده ، خیلی عادی و با حالتی بی تفاوت گفت بله……

ادامه دارد

سیدنشعان البوشوکه