دنیای بسته ، جامعه شناسی و روانشناسی زندان از درون! / لفته منصوری

وقتی که از کنار دیوارهای بلند زندانی می گذرم، بوق ممتدی می زنم تا آنها بشنوند! شاید هیاهوهای این ور دیوار که بوق یکی از مهمترین و پرکاربرد ترین آنهاست، برای آنها احساس نوستالژیکی بیآفریند! آنگاه در فکر فرو می روم که آنهایی که در پس آن دیوارهای بلند خفته اند؛ کیستند؟ با خود و […]

وقتی که از کنار دیوارهای بلند زندانی می گذرم، بوق ممتدی می زنم تا آنها بشنوند! شاید هیاهوهای این ور دیوار که بوق یکی از مهمترین و پرکاربرد ترین آنهاست، برای آنها احساس نوستالژیکی بیآفریند! آنگاه در فکر فرو می روم که آنهایی که در پس آن دیوارهای بلند خفته اند؛ کیستند؟ با خود و خانواده و جامعه خود چه کرده اند؟ و بعد ژست جامعه شناسانه می گیرم که نه! این خانواده و جامعه است که این بلا را به سر آنها آورده؟! مگر نه این بود که ملک الشعرای بهار در زندان شهربانی آرزو می کرد:

1

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید        قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

(بهار، 1344، 381)

او جامعه آرمانی را به باغی سر سبز و پر طراوت تشبیه کرده و اینگونه رندانه به جامعه طعنه می زند! آیا براستی زندانیان جامعه ای کوچک را تشکیل می دهند؟ در این صورت این جامعه چه ویژگی ها و مختصاتی دارد؟ کنش ها و روابطش، تأملات و تألماتش، سکوت و فریادش، تظاهرات و تظلماتش، خبرها و سعایت هایش، خواب و بیداریش، خورد و خوراکش، کار و بیکاریش، همت و فرومایه گی اش، یأس و امیدش، نشاط و افسردگی اش، شرم و حیاء اش، ذلت و لذتش، مرام و مسلکش، تهور و ترس اش! و یا حتی رویاها و احساساتش، آری احساساتش چیست؟

ابو فراس حمدانی زندان را اینگونه توصیف می کند:

یضِیقُ مَکَانی سِوای لأنِّنی        عَلی قِمّةِ المُؤثَّلِ جَالِسُ

(ابوفراس، 2004، 158)

«زندانم تنگ است، همانا من با این عظمتی که دارم، جایگاهم باید بر ستیغ قله ی بزرگی ها باشد؛ ولی در زندانی تنگ نشسته ام»

زمانی که مدیر کل کتابخانه های عمومی استان خوزستان بودم، برای بازدید از کتابخانه های زندان، آمد و شدی به زندانها داشتم. گویی این سفرهای کوتاه برای من و همراهانم تنها هیجانی و شاید تفرجی داشت. نه پیمایشی بود و نه مشاهده ی مشارکتی و نه حتی پویش کیفی که از آن تأملی برخیزد! آنچه بود نگاهی غریبانه و شاید منفعلانه از بیرون به این میزان الحراره جامعه! که ساکنان آن آیا کتاب می خوانند؟ از چه نوعی ؟ و به چه میزانی؟ و اگر نمی خوانند چرا؟ و قس علیهذا. اما امسال از بهر ریزه خواریهای جامعه شناسانه کتابی چند چون «تأثیر زندان بر زندانی، آسیب شناسی اجتماعی» تحقیق و تألیف عباس عبدی و «آسیب شناسی زندان» تألیف علی شمس را مطالعه کردم، تا بلکه اسرار تلخی فراق متنبی و امثال او در زندان را دریابم:

فوَا حَسرتَاَ ما أمَرّ الفِراقَ      و أغلقَ نیرانَهُ بالکُبُودِ

(متنبی، 1994، 53)

« ای وای! چقدر اندوهناک است! دوری چقدر تلخ است! شراره های آن جگر را به آتش می کشد.»

و یا اندوه ابو فراس حمدانی را درک کنم که:

فحزني لا ینقَضِی           و دَمعِی لا یفتُرُ

و لکن أُداری الدموع        و أستُرُ ما أستُرُ

مخافةَّ قول الوشا ةِ:        مثلُکَ لا یصبِرُ

(ابوفراس، 2004، 140)

«اندوهم پایان نمی پذیرد و اشکم سستی نمی پذیرد؛ اما با گریه مدارا می کنم و آن را از بیم آن که بدگویان بگویند: همچون تویی بردباری ندارد، پنهان دارم.»

آیا از منظر جامعه شناسی و بر اساس نظریه انتقال فرهنگی (Caltural Transmission Theory )، می توان زندان را به عنوان اصلی ترین و قدیمی ترین شیوه مجازات فرد مجرم و در عین حال یکی از اقلام عمده و رسمی ارتکاب جرم مجدد تلقی کرد؟ این نظریه انحراف را به عنوان رفتاری توجیه می کند که مانند همنوایی آموخته می شود. یعنی از طریق ارتباط متقابل با سایر مردم فرا گرفته می شود.

در این صورت اگر این نظریه تایید شود زندان یک وضعیت پاردوکسیکال پیدا خواهد کرد. بگونه ای هم می تواند کانون اصلاح و تربیت و ندامتگاه باشد و هم می تواند مجرمین اتفاقی را به حرفه ای تبدیل کند و مکانی برای جرم خیزی باشد! ملک الشعرای بهار می گوید:

زبس ماندیم در کنج قفس گر باغبان روزی               کند ما را رها ره نیست جز کنج قفس ما را

(بهار، 1344، 351)

فروغ فرخزاد نیز به زیبایی می سراید:

در این فکرم من و دانم که هرگز     مرا یارای رفتن زین قفس نیست

اگر هم مرد زندانبان بخواهد       دگر بهر پروازم قفس نیست

(فرخزاد، 1372، 61)

اما عماد الدین باقی بر خلاف آن دو کتاب و بازدیدهای من از زندان و بوق زدن های ممتدم! حاصل 5 سال رنج زندان خود را در اثری که حاصل مشاهده مشارکتی همدلانه اوست، عرضه کرده است. «عمده پژوهش های انجام شده در باره زندان نگاهی بیگانه وار به موضوع است و ناچیزی از آنها هم در بهترین حالت از نوع مشاهده مشارکتی همدلانه است اما در چنین حالتی مشاهده همدلانه ی تصنعی است نه واقعی، زیرا یک محقق وارد زندان می شود تا در کنار افراد زندانی زندگی کند» (باقی، 1394، 16) «تا کسی به طور واقعی زندانی نباشد قطعا قادر به درک و شهود دغدغه ها و شرایط روانی و کنش های متقابل آنها نیست.» (همان، 17)

«این کتاب برآیند یک مطالعه کتابخانه ای – اسنادی نیست که دارای رفرنس ها و استنادات به منابع گوناگون باشد. بل از یک تجربه زیسته پدیدار شناختی و بررسی میدانی و مشاهده ای و انتزاع ایده های کلی از طریق مشاهده موارد و مصادیق جزیی به بار نشسته است.» (همان، 18)

«این کتاب به روش تئوری گراندد تئوری بسیار نزدیک شده است.» (همان، 19) «گراندد تئوری (Grounded Theory) یک روش تحقیق استقرایی (Inductive) و با رویکرد کاملاً کیفی (Qualitative) است. گراندد تئوری یک روش پژوهشی اکتشافی (Exploratory) است و به پژوهشگر امکان می‌دهد در مواردی که امکان تدوین فرضیه وجود ندارد بجای استفاده از تئوری‌های از پیش تعریف شده (Grand Theories) خود به تدوین یک تئوری جدید (Theory Development) اقدام کند. این تئوری جدید نه بر مبنای نظر شخصی پژوهشگر که در واقع بر اساس داده‌های گردآوری شده از محیط واقعی و در شرایط واقعی تدوین می‌شود. به بیان دیگر، گراندد تئوری روشی است برای کسب شناخت پیرامون موضوع مورد مطالعه، موضوع یا موضوع‌هایی که قبلاً تحقیق جامعی در مورد آن انجام نشده و دانش ما در آن زمینه محدود است. گراندد تئوری عبارت است از فرآیند ساخت یک نظریه‌ی مستند و مدون از طریق گردآوری سازمان‌یافته‌ی داده و تحلیل استقرایی مجموعه داده گردآوری شده به منظور پاسخ‌گویی به پرسش‌های نوین در زمینه‌هایی که فاقد مبانی نظری کافی برای تدوین هرگونه فرضیه و آزمون آن هستند. واژه‌ی گراندد در گراندد تئوری نشانگر آن است که هر تئوری که بر اساس این روش تدوین می‌شود بر زمینه‌ای مستند از داده‌های واقعی بنیاد نهاده شده است.

سابقه‌ی گراندد تئوری به سال 1967 بر می‌گردد، هنگامی که دو پژوهشگر در حوزه مطالعات پرستاری و پیراپزشکی به نام‌های گلیزر و استراس (Glaser and Strauss) در مورد ایده‌ها و نگرش‌های بیماران بستری در بیمارستان تحقیق می‌کردند؛ این دو در سال 1967 کتابی تحت عنوان کشف گراندد تئوری (Discovery of Grounded Theory) منتشر کردند. تأکید مجدد بر این نکته نیز ضروری است که گراندد تئوری یکی از انواع عمده پژوهش‌های کیفی محسوب می‌شود. این پژوهش‌ها در جستجوی فهم نگرش‌ها، رویکردها، احساسات و چگونگی و چرایی تعامل انسان‌ها با یکدیگر و با محیط اطراف خود هستند.»[1]

آنچه که پای ذهن تو را به «دنیای بسته» عماد الدین باقی زنجیر می کند، یکی مشاهده ی مشارکتی و همدلانه او در تجزیه و تحلیل روابط افقی و عمودی زندانیان و دیگر گریزش به هر جامعه ی بسته ای که فاقد آزادی است، می باشد. او در دو سطر پایانی، عصاره کتابش را اینگونه تعبیر می کند:

«جوهر دنیای بسته (و زندان) “جبر” و جوهر انسان “آزادی” است. حتی در جامعه باز هم ممکن است انسان، احساس زندانی بودن پیدا کند.» (باقی، 1394، 295)

اهواز – لفته منصوری کارشناس ارشد جامعه شناسی

منابع:

باقی، عماد الدین (1394) دنیای بسته، جامعه شناسی و روانشناسی زندان از درون. تهران: انتشارات سرابی

بهار، محمد تقی (1344) دیوان ج 1 و 2. تهران: انتشارات امیر کبیر.

حمدانی، ابوفراس (2004م) الدیوان. عبدالرحمن المصطاوی. الطبعه الثانیه. بیروت: بی نا.

فرخزاد، فروغ (1372) گزیده اشعار ، به انتخاب و توضیح محمد حقوقی. تهران: انتشارات آگاه.

متنبی، ابوالطیب (1994م) الدیوان. بیروت: دار صادر.

[1] ) مطالب مربوط به این بخش، از مقاله ” گراندد تئوری چیست و چه کاربردی دارد؟ ” ارائه شده به شکل سخنرانی توسط آقای یزدان منصوریان استادیار دانشگاه تربیت معلم تهران در تاریخ 9 خرداد 1385 در همایش چالش‌های علم اطلاعات در دانشگاه اصفهان اقتباس شده است.

وب‌سایت دکتر یزدان منصوریان: http://ymansourian.ir