“صبح نوشته” ها 4 / استاد محمد چوپان

شباهت آدمی با اسکناس اگر گفتید که شباهت ما آدمها با اسکناس در چه چیزی میتواند باشد؟! …………. ………هر دو را باید در برابر نور قرار داد تا « سره »از « ناسره » معلوم شده و «واقعی ها» تشخیص داده شوند…. آری…ماهیت نور ، نمایان نمودن واقعیتهای هستی است… ای پوشاننده عیبها… به تو […]

شباهت آدمی با اسکناس

اگر گفتید که شباهت ما آدمها با اسکناس در چه چیزی میتواند باشد؟! ………….
………هر دو را باید در برابر نور قرار داد تا « سره »از « ناسره » معلوم شده و «واقعی ها» تشخیص داده شوند….
آری…ماهیت نور ، نمایان نمودن واقعیتهای هستی است…

ای پوشاننده عیبها…

به تو پناه میبرم از روزی که تجلی«نور»ت پرده از رخسار پنهانم بردارد و اعتبارم در نظر بندگانت به تاراج رود….
*سلام دوست یکرنگ من….
امروز و هر روزت ، آراسته به لبخند و پرتو نورخدا ، همواره ناشر نیکی های درونت باد.

چهارشنبه ۱۹ فروردین ۹۴
  محمد چوپان

*********************************************************

فردای بی بازگشت

برای خردمندان چه قدرت شگرفی دارد ، درنگ …. ،
چه بی پایان است ،
شکوه تفکر….
…وچه زیباست ، قدرشناسی زمان و فرصت های محدود….
….و بازهم پنجشنبه ،
که‌تمام اینها را در دل بزرگ خویش ، دارد

تحقق این جمله ، شاید آرزوی امروز بسیاری از ماست :
«خدایا حاضرم تمام
«خنده های تلخ» امروزم
را بدهم تا یکی از
«گریه های شیرین کودکی» ام را
به من بازگردانی….!

اما آیا روزی این آرزو ، جامه ی عمل خواهد پوشید ؟!!!!!
هرگز …….
پس قدر همین لحظه ها را باید دانست که آرزوی فردای ماست.
فردایی که همچون دیروز
بی بازگشت خواهدبود…..!

سلام دوست قدرشناس من…
آبتنی در حوضچه ی اکنون ، تقدیر و توفیق همواره ات ،
و یاد عزیزان سفر کرده ، بویژه شهیدان ، این سبکباران عاشق ، همدم تمام لحظه هایت باد .

پنجشنبه ۲۰ فروردین ۹۴
محمد چوپان

********************************************************************

زاده بانوی آفتاب

….اگرچه اینک
«شهره ی شهرم»
از سنگینی بار گناه….
اما تو که «صیاد» دلهایی
به حال بد من ننگر و بیا ،
و « شهرم » را « شهره ی »
حسن جمال خویشتن کن ،
ای زاده ی بانوی آفتاب و گلاب و آیینه….
و ای طلایه دار خدا در آدینه…
یا صاحب الزمان….
سلام دوست منتظر من….
چرخ گردون در آدینه ای که زادروز مادر گلهاست ،
بکامت در چرخش و لحظه هایت از عطر حضور یار غایب ،
سرشار از آرامش باد.

جمعه ۲۱ فروردین ۹۴

محمد چوپان

***************************************************************************

آموزگار مهربانی ها

گویا آموزگار مهربان دوران
مدرسه ام میدانست که روزی ، این فاصله ها ، چه به روزگارمان خواهند آورد ، که همیشه به خط فاصله میگفت : خط تیره… !!!!

و امروز همه ی ما دریافته ایم که فاصله ، همان تیرگی ، کدورت و تنهایی است….
و عجیب است که علیرغم این فهم و دانایی ، هرگز به از بین بردن فاصله ها همت
نمی گماریم…..!!!
 سلام دوست نزدیک من که با مهربانی و گذشت ، قدرت
فاصله ها را به تحقیر گرفته ای…
همه گاه ، دانش ات افزون ، دلت شاد ، و همت ات درکاهش
فاصله ها ، والاترین باد.

شنبه ۲۲ فروردین ۹۴

محمد چوپان

******************************************************************

دست یاریگر خدا باشیم

در دنیای پیرامون ما انسانهایی وجود دارند که حرفهای بسیاری دارند ،
اما امکان ندارد که تبدیل به گفتارشان کنند !
میدانی چرا رفیق من….؟
آری….
چون این حرفها معمولا پیش ازآنکه بر زبان ، جاری و گفتار شوند به اشک تبدیل میشوند…..
بنظر میاید که گاهی باید «خود» را ندید و از آن «عبور» کرد تا بتوان حرفهای اشک شده را شنید
و یا حتی فراتر از آن ، از جاری شدن شان جلوگیری کرد……

«ای که دستت می رسد کاری بکن/ پیش از آن ، کز تو نیاید هیچ کار»

خدایا توفیق مان ده که قلبی را نشکنیم و چشمی را نگریانیم و به حد بضاعت و توان مان ،
دست یاریگر تو باشیم در زمین.
سلام دوست بینا و شنوای من…..
روزگارت به عبور از مرز خودخواهی ، استقرار در سرزمین آرامش و شادمانی، و دعوت دل مردمان به بزم شادی و مهربانی ، آراسته باد.

یکشنبه ۲۳ فروردین ۹۴

محمد چوپان

***************************************************************

مثل بچه آدم

ازقدیم گفته اند که :
مثل «بچه ی آدم» رفتار کن !
چه بامعنا بود این جمله…!!
عجب روزگاریست که در پس عبور قرن ها ، هنوز هم برخی
مانده اند بین هابیل و قابیل کدام را انتخاب کنند…!
با اینکه روشن تر از روز است
که راه کدام است و چاه کدام ،
اما بعضی ها راه سخت تر یعنی دوری از خدا را برمی گزینند !!
راهی که باید در برابر فطرت خویش قد علم نمایند و در رودخانه هستی ، برخلاف جریان کائنات شنا کنند.راهی که انتهایش ، ناآرامی است و بی پروایی از آفریننده ی هستی….!!
کاش ما همچون هابیل ، بچه ی آدم باشیم و‌دلداده ی خدا ….
و نه همانند قابیل ، که دلداده ی حسادت ، بدبینی و نفسانیت خویش بود ، نه فرزندخلف آدم !!
سلام دوست رهیافته ی من…
روزگارت پر طراوت و بهاری ،
صبح ات نیکو و مقصدت ، همواره کوی مهربانی و وادی انسانیت باد.

دوشنبه ۲۴ فروردین ۹۴

محمد چوپان

************************************************************

با مهربانی کنار هم باشیم

نمیدانم شما چقدر به این جمله اعتقاد دارید که :
«دست بالای دست ، بسیاراست »
من که عمیقأ بدین نکته باور دارم و معتقدم که «بالاترین دست» نیز دست خداست….‌
( یدالله فوق ایدیهم )
و این دست والاتر هم ، همیشه با «جماعت» است…..
( یدالله مع الجماعة )
کاش روزی نتیجه رشد و بلوغ بشر این باشد :
«« به جای آنکه دستی «بالای» دست دیگران باشیم ، دستی «درون» دست شان بگذاریم . »»
پروردگارا در این روز سه شنبه بما ۳ نکته را بیاموز :
*فقط به پرستش تو معتقد
باشیم و تو را نیایش کنیم.
(……ایاک نعبد)
* تنها به تو توکل کنیم و از تو استعانت بجوییم.
(…….و ایاک نستعین)
*با مهربانی در کنار یکدیگر باشیم و‌عشق را هدیه تو بدانیم.

سه شنبه ۲۵ فروردین ۹۴

محمد چوپان

******************************************************************

تلاش و آرامش

زندگی به انسانها ، چیزی را میبخشد که به آن می اندیشند ،
همیشه باید اندیشه های بزرگ را در ذهن مرورکرد تا بهره ی ما از زندگی به بلندای افکار و اهدافمان فزونی یابد…..
آیا تابحال دیده و یا شنیده ای که صیادی در نهر کوچک و آرامی که به مرداب میریزد درپی صید مرواریدی گرانقیمت باشد ؟!
پس باید بزرگ و زیبا اندیشید و مرواریدهای گرانبها را ،
واقع بینانه در دریای بزرگ اما متلاطم جستجو کرد….
سلام دوست بلند افکار من…
ثمره ی تلاش ، تکاپو و افکار بزرگت در جدال با دریای ناآرام زندگی ، صید دلهای بندگان خدا ، و به ارمغان آوردن آرامش
برای خودت و آنان باد.

چهارشنبه ۲۶ فروردین ۹۴

محمد چوپان

*****************************************************************

به یاد شهیدان

کاش درهیاهوهای بی حاصل این دنیایی که ماندگار نیست و در ازدحام نواهایی که گاها آزارمان میدهند ، پنجشنبه ها را اندکی به درنگ بگذرانیم….
به تفکر و بازشناسی و مرور
کردن گذشته و آینده….
به اندکی تأمل و درنگ در راهی که از مبدأ تا بدینجا آمده ایم و به باقیمانه مسیری که از همین جا تا مقصد باید طی کنیم…..
درهر شهر و آبادی ، نقطه ای وجود دارد بنام گورستان…!
این نقطه بظاهر آرام و خاموش،
پر از افرادی است که روزی گمان می کردند که چرخ دنیا بدون آنها هرگز نخواهد نچرخید !!!!
من و تو چطور ؟؟؟؟
مقصدمان کجاست؟
مگر همانجا نیست؟
آیا ما هم اینگونه فکر نمیکنیم؟
چاره چیست؟
اندکی درنگ، سکوت و تفکری که راه را بر ما بنماید…
اگر لااقل پنجشنبه ها را اینگونه بگذرانیم شاید کمی بیشتر قدر لحظه های در اختیار را بدانیم و شاید کمی مهربانی مان را عمق ببخشیم……البته شاید….!!!!
و ‌این بستگی به درنگ مان دارد!!
 سلام دوست متفکر من….
امروزوهرروزت ، آکنده ازدرنگ ،
سکوت ، تفکر و یاد خوبانی باد که «مهر»شان را با عشق در دلهایمان ، «مهر» کردند …
بویژه شهیدان خدایی ،
آن نخلهایی که بی سر شدند
تا ما سرهایمان را بالا نگهداریم…

پنجشنبه ۲۷ فروردین ۹۴
محمد چوپان