النگوهای فخریه ! – قسمت دوم

وسام شلتوکی : چندروزی بود بخاطر باران شدید که در روستایمان داشتیم هیچ کس جرات بیرون رفتن ‌نداشت !!چون تمام فاضلاب های کوچک ‌روستایمان آب گرفتگی داشت وروستارا آب فراگرفته بود !! بوی بد فاضلاب ها داشت مارو بیمار میکرد!! میخواستم بفهمم جریان این فاضلاب ها چیه !!!یک روز از دیوار منزل همسایه!! زن همسایه […]

وسام شلتوکی : چندروزی بود بخاطر باران شدید که در روستایمان داشتیم هیچ کس جرات بیرون رفتن ‌نداشت !!چون تمام فاضلاب های کوچک ‌روستایمان آب گرفتگی داشت وروستارا آب فراگرفته بود !! بوی بد فاضلاب ها داشت مارو بیمار میکرد!! میخواستم بفهمم جریان این فاضلاب ها چیه !!!یک روز از دیوار منزل همسایه!! زن همسایه رو صدا کردم که باهم یک صحبتی در مورد این قضیه داشته باشیم( دیوارهای روستایمان همه متصل بهم هستند ومیدونستم میشود بااین ارتباط همچیز ومنتقل کرد چون نمیتوانستیم بااین اوضاع بد فاضلاب ها جلسه ای داشته باشیم ) زن همسایه ما خبرچین روستا بود وبا فخریه خانم ارتباط تنگاتنگی داشت طوری بود که قبل از جلسات با فخریه خانم در مورد دارایی های و اخلاق وضعف مردم روستا آمار میداد و هربار هم با پارچه ی قشنگ می آمد و میگفت فخریه خانم برایم خریده !!! فخریه خانم بهش گفته بود !! هر بار رئیس شورا ماموریت برود برایت از این پارچه ها نگه میدارم!!! طوری فخریه خانم به زن همسایه رسیده بود که هیچکس جرات انتقاد به فخریه خانم را نداشت!! میگفت فخریه خانم بیچاره بدون هیچ چشم داشتی به روستا داره کمک میکند ولی نمیدونم چرا شما وامثال شما فخریه خانم را مقصر میدانید !

خلاصه زن همسایه آمد وکلی حرف زدیم برایش میگفتم ما که روستایمان روستای پرثمری هست. نخل داریم خرما میدهیم !! رودخانه داریم آب میدهیم برنج وگندم نان میدهیم یک شرکت بزرگ پراز دود داریم که کلی آدم غریبه هست کار میدهیم !!! مهمان میاید سر سفره ما کاشانه وزندگیمان را میدهیم !! حتماروستای ما روستای پرخیری هست !!! پس چرا دراین وضعیت هستیم !! تاکی ما به فخریه خانم متوصل باشیم و نگاه کنیم!! پس چرا؟؟ رئیس شورا به وظایفش عمل نمیکند یانمیخواهد مستقیم وارد شود وبدون فخریه خانم تصمیم نمیگیرد وکاری اساسی نمیکند مگر نه ما در روز روشن انتخابش کردیم؟؟ چرادرشب تاریک جلسات فخریه برپاست !!! زن همسایه ناراحت شد وگفت تو چکاره ای که نظر میدهی!! شما یعنی دلسوزتر از فخریه خانمی!! این حرف به گوشش برسد شدیدا”ناراحت میشود !!! گفتم تو این قضیه تو هم داری ضررش ومیبینی بوی بدفاضلاب گریبانت را گرفته است همه ی ما اینجا زندگی میکنیم، بخاطر منافعت همچیزرا زیر پا نذار!!!

زن همسایه بعداز نیم ساعت این صحبت ها را منتقل کردتا به گوش فخریه خانم رسید و درجواب به من بیان کرد امور فاضلاب ها با رئیس شورا نیست وهرکسی ازاهالی روستا بخواهد پیگیری این قضیه باشد هزینه ای را باید تقبل کندتا ما برای این فاضلاب ها چاره ای پیداکنیم !!!من باشنیدن این حرف ها وهزینه ای که فخریه خانم تعیین کرد ودرآن اوج نداری وبیکاری ناراحت شدم وبه خودم میگفتم چراباید بخاطر چیزی که تقصیرمانیست هزینه بدهیم ؟!!

تصمیم گرفتم با چکمه پلاستیکی خودم وسط آب فاضلاب ها بروم و قضیه ی مهم روستایمان را که پیگیری کنم !!! به خیریه خانم همسر دفتردار رئیس شورا رفتم چون میدانم خیریه خانم دلسوز وزحمتکشی بود که بخاطر نقطه ضعف هایی که ازفخریه خانم داشت میتونست براون فشار بیارود وممکنه است این فشارها جواب بدهد !! وضع مالی دفتردار زیاد خوب نبود اما انسانیت داشت وآدم مومنی بود !!خیریه خانم صبح تا غروب در مزرعه گندمش کار میکرد هرچی هم بدست میاوردتقسیم میکرد به مردم که نیازمند بودند کمک میکرد !!! تازه ازسرکار به خانه برگشته بود از این موضوع آب گرفتگی برایش گفتم سرش وپایین انداخت وشرمندگی کل صورتش را سرخ کرد وبعد به درب منزل رئیس شورا نگاه کرد گفت عاقبت همه این اهالی روستا را بخیر کند بااین گفته ی خیریه خانم فهمیدم اوضاع مناسبی نخواهیم داشت وادامه داد با فخریه خانم صحبت میکنم تا این مشکل رفع شود ،میدونستم خیریه خانم تلاش میکند ومیدانستم به راهی میرسد بهش اطمینان داشتم ودارند مردم !!

چندروز بعد یک مهمانی مفصل تو خونه فخریه خانم راه اندازی شد رئیس شورا تمام مسئولین شهررا دعوت کرده بود به درخواست فخریه خانم!!! تمام دست پختهای محلیش را برایشان رو کرده بود آنروز بوی فاضلاب ها دیگر احساس نمیکردیم از بس بوی غذاهای فخریه خانم تو روستا میپیچید!!! اضافه های غذاهایی که درست کرده بود تا خونه زن همسایمان رسیده بود هرچی میپرسیدم کسی مطلع نبود جای تعجب بود باهمین هزینه ها تمام مشکلات روستایمان حل میشد پس چرا صرف روستا نمیشد !

روز بعدش چندنفر اومدند با پمپ کف کش تمام آب های وسط خیابان اصلی را کشیدند و رفتند من میدانستم کاراساسی باید میشد که نشد !!! از دور فخریه خانم بیسواد داشت نظارت میکرد !! همه مردم میدانستند بعدازاین مهمانی مفصل این اتفاق افتاد!!! جای تعجب بود!!! روز بعد داشتم میرفتم جریان وازخیریه خانم بپرسم که فخریه خانم دم در منزل خوشحال باچندخانم که همیشه دوربرش بودند ایستاده بود وداشت شش النگو طلا که دستش بود را نشان میداد ” توی این وضعیت نا بسامان اقتصادی طلا بخرد ” چیزعجیبی بود!! رئیس شورا که کار تجاری ندارد !! خیریه خانم ازراه رسیدوپرسیدم چی شد این آب گرفتگی چرا بصورت موقت درست شد جریان چیه درپاسخ گفت بابت این موقت وشش النگو ومهمانی مفصل و پول مردم وفشارهای من تمام بودجه روستایمان رفت به باد !!! فقط دعا کن باز باران نیاید !

حلا قضیه همین آب گرفتگی شهرما که بدست اشخاص بیسواد و غیر متخصص واگذار میشود !!هرساله همین کارهای موقت کل بودجه شهرمان را صرف خودشان و مراسم هایشان میکنند و دلالت برهمین موضوع است ودریغ ازکار اساسی !! کسانی که ما را به دیگران سپردن همانی هستند که خودشون هم غرق این فاضلابها هستند کمی بخودشان بیایند ،ادامه دارد….