برای حبیب و شیفتگی هایش!
محمد کیانوشراد: “حبیب باوی ساجد” را از سال های دور می شناسم، از زمان حضور عدنان غریفی در اهواز و پیش از آن. جوانی محجوب اما سمج در دستیابی به آرزوهایش، یکه و تنها، با دستهای خالی و دلی پر از شور و شعور و با دغدغههای همیشگی فکری و اجتماعی وبومی اش .حبیب شیفته […]
محمد کیانوشراد: “حبیب باوی ساجد” را از سال های دور می شناسم، از زمان حضور عدنان غریفی در اهواز و پیش از آن. جوانی محجوب اما سمج در دستیابی به آرزوهایش، یکه و تنها، با دستهای خالی و دلی پر از شور و شعور و با دغدغههای همیشگی فکری و اجتماعی وبومی اش .حبیب شیفته عباس کیارستمی است و همین نقطه قوت اوست در یافتن راهی بی هیاهو اما تاثیر گذار، اما او امروز بر پای خویش ایستاده است، بی هیچ یار و یاوری جز تماشاگران آثار خوب و ماندگارش .آرام و بی قرار در سیر و سلوک سینمای اش. او زمان و مکان را می شناسد و به نیاز زمانه به حلقه وصل هنر واقف است. جسم و روحاش را با هنر داستان نویسی و سینما پیوند داده است و باید در انتظار درخشش بیشتر او بود.
فیلم بلند سامی او داستانی است از رنج و فداکاریهای نسلی که او با آنها زیسته است و از آبشخور زلال آن جرعهها نوشیده است.تصویر مردمی که برای شرافت و انسانیت جنگیدهاند و جون نخل های بی سر خوزستان راست قامت از جان مایه گذاشتهاند.حبیب با هیچ پشتوانه از کمکها و هزینه های سرسام آور فیلمی در خور را به نمایش گذاشته است. او دردمند قومش است اما در قوم و قومیت نمانده است .حبیب بر دوش بزرگانی چون عدنان غریفی و قاضی روبیحاوی و سیدعلی صالحی و کیارستمی ها ایستاده و به آینده ای دورتر می نگرد، ترسیم آینده ای انسانی تر و پر از مهربانی ها. برای انسان زمانه خویش. حبیب دوست دارد به شمال برود، اما چون سید علی صالحی به جنوب بیندیشد .
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰