شهر ماست گشته عجین با تار و پودمان!

در شهری که تار و پودمان گشته بود ز نیرنگ شان پر ز نیزه هایشان ترس و خوف سخنگوی شان هم چنین گفت: که سیه گشته رویمان زین خرابی و سفاهت مردمان کزین دو حالت دیگری را نیست اولی بر دیگری دو روی یک سکه با هم قرین گشته ایم چه کس آغازید این صورت […]

در شهری که تار و پودمان گشته بود
ز نیرنگ شان پر
ز نیزه هایشان ترس و خوف
سخنگوی شان هم چنین گفت:
که سیه گشته رویمان
زین خرابی و سفاهت مردمان
کزین دو حالت
دیگری را نیست اولی بر دیگری
دو روی یک سکه با هم قرین گشته ایم
چه کس آغازید این صورت کلی؟
به قطع و یقین من نیازردم کسی را
که بیآغازم این راه
گر شما را مصونیتی سیاسی
هاله سماوی
یا ابراهیم نترس ز آتش نمرود
هستی.
دیگری را بپرس
از این نیرنگ و جفای زمانه
بر جماعتی تهیدست
تو را چه حاصل
که باد به غبغب انداخت
در آغاز وعظ و با حالتی ملوکانه
بدو گفتند: خموش!
یادت خواهیم آورد ز قصه ی ابراهیم
که زین زمین و زمینیان شاکی بود
ز حاکم زمانه
که حتی خدا را گفت:
به یقین برسان مرا
کز شک و تردید رها گردم!
و همچو مشتاق به آستانت دل ببندم
تو گر منادی صلحی یا خبر ز سماوات آورده ای
در اینجا محملی نیست تو را
رو راه نارونده در پیش گیر
زین وسعت زمین زیادند مردمانی در ستیز
آنجا طرح کن آراء نوین
که در این جا ما به اتفاق دو روی یک سکه ایم
ز روز ازل تا به ابد
پیوسته و پوینده راه در کنار همیم.
زین که می بینی
شهر ماست گشته عجین با تار و پودمان
من و دیگرانی چو من.

هادی حزاوی

۹۲/۲/۱۲