دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!

دکتر لفته منصوری : امروز دل به روستای بین النهرین خوزستان سپردم. میان آبِ جنوبی یا درست‌تر بگویم: میان رودان، جایی که شطیط و گرگر و دز به‌هم می‌پیوندند و کارون بزرگ، سوتِ آغاز می نوازد! بندقیر؛ نشسته بر تاریخِ عسکر مکرم! و جغرافیای تلاقی آب‌ها و خاک‌ها! با نخل‌های گشوده به سمت خدا و […]

دکتر لفته منصوری : امروز دل به روستای بین النهرین خوزستان سپردم. میان آبِ جنوبی یا درست‌تر بگویم: میان رودان، جایی که شطیط و گرگر و دز به‌هم می‌پیوندند و کارون بزرگ، سوتِ آغاز می نوازد! بندقیر؛ نشسته بر تاریخِ عسکر مکرم! و جغرافیای تلاقی آب‌ها و خاک‌ها! با نخل‌های گشوده به سمت خدا و خوشه‌های آویخته به خلقش! و من در هنگامه‌ی گصاص (چیدن) خرما به نخلستان مستوفی رفتم! آن‌هم نه از سر تفنن و تفرج که نفسی تازه کنم! و یا سندرم خود بزرگ بینی که ما شهری‌ها را دچار خود ساخته است! و یا حتی مرض مزمن خود‌نوشت انگاری! که البته نه گوش شنوایی هست و نه چشم بینایی که برایش بنویسی یا با آن دردِدل کنی! تا به رگ غیرتش برخورد! یا حتی در این مرگ نباتی که فرو رفته واکنشی نشان بدهد! و چه باید کرد؟ و چه دستی باید گشاد؟ و به کجا شکایت برد؟ و این هم از خواص دولت بزرگ و جامعه کوچک است!

تازه منِ کشاورز زاده که با قلم و دفتری در دست و لابد بادی در غبغب و تشویشی در ذهن، به دیدار مجید سلمان پور نخل‌دار بندقیری برود و تازه یاد بگیرد که این نخل دراز ریشه، از او فیلسوفی ساخته و در تلاقی آب و باد و خاک و آفتاب؛ نمی‌دانم او زیر سایه‌ی نخل ایستاده یا نخل زیر سایه‌ی او؟! آری به قلم فشار می آورم که بنویسد: «ایستاده» و نه نشسته! چنین است که این مرد ۶۰ ساله با پروند[۱] که مهره های کمرش را به تنه نخل می‌دوزد، اینچنین از نخل بالا و پایین می‌جهد و جست و خیز می‌کند؟! و اگر این مهارت، دانش نیست؛ پس چیست؟

و چرا این همه کتاب و رساله و پایان‌نامه خرما را به جامعه‌ی ایرانی معرفی نکرده است؟ و چرا علیرغم اینکه در این سال‌ها رتبه‌ی اول و دوم بین ایران و مصر در سطح زیر کشت، تولید و صادرات خرما در جهان؛ جابجا می‌شود؛ ارزش افزوده‌ی جدی برای اقتصاد محلی و سفره‌ی نخل‌دار خوزستانی ایجاد نمی‌کند؟ و چرا نخل ترویج نمی‌شود؟ و چرا نخل‌های دانشگاه شهید چمران اهواز در مرحله‌ی حبابوک باقی مانده‌اند؟ و چرا خوزستان را مناطق نفتخیز و نه خرماخیز می‌نامند؟ و چرا سوپرمارکت های شهرهای ما، عسل خرما، مربای خرما، شکلات خرما، کیک خرما، رب خرما، سُس خرما، بستنی خرما، کمپوت خرما، عرقیجات خرما، پنیر خرما (طِّلِع)، ژله خرما، خرما کولا برای افراد دیابتی، چسب صنعتی خرما، شامپو خرما، الکل صنعتی خرما، مخمر خرما، سرکه صنعتی خرما، اسیدهای صنعتی خرما و خمیر کاغذ خرما و … برای عرضه و فروش ندارند؟! و ده‌ها چرای دیگر که لابد کاری جز این، از این نوشته برنمی‌آید که این پرسش‌های بی پاسخ را از ذهن روی کاغذ قی کند، همین و بس!

خرمایی که در بیش از ۲۰ آیه‌ی قرآن مجید آمده و یهود آن را جزء هفت میوه بهشتی شمرده و معبد حضرت سلیمان را شاخه‌ها و خوشه‌های خرما منقوش کرده و حضرت مریم در هنگام زایمان به جذع نخل چنگ انداخته و رطب خورده است. در این سرزمین مهجور مانده است!

خرمایی که هر کیلو گرم تازه و خشکش به ترتیب حدود ۱۵۷۰ و ۳۰۰۰ کالری، انرژی دارد که این مقدار برای تامین انرژی ضروری روزانه یک فرد کافی است. خرمایی که حدود ۷۵ درصد میوه‌ی آن را مواد قندی و کربوهیدرات‌ها تشکیل می‌دهند و علاوه بر داشتن مقدار کمی چربی و مواد معدنی، دارای مقدار کافی از ویتامین‌های A، C، B1، B2 هست. خرمایی که دارای عناصر معدنی شامل فسفر، سدیم، پتاسیم، کلیسم، آهن، منگنز، روی و ترکیباتی نظیر آمینواسیدها، ترکیبات پروتئینی و آنزیم‌ها است.[۲] حتی در کنار کالباس و سوسیس و همبرگر جایی ندارد!

هنوز ایرانی و حتی خوزستانی نمی‌داند که سعمران ارزش تجارتی بسیار زیادی دارد و این به دلیل نیمه خشک بودن آن که خاصیت نگهداریش را افزایش می‌دهد و میزان چسبندگی هسته و کلاهک به میوه‌اش کم است و گنتار از نوع تر است و یکی از مرغوب‌ترین خرماهای صادراتی خوزستان است و این رقم در چندین نوبت از درخت نخل قابل برداشت است و به صورت رطب و خرما مصرف می‌شود. و برحی و خضراوی و دیری و زاهدی و ده‌ها نوع نرم و نیمه خشک و خشک که هر نوع ذائقه‌های مختلف را لذت می‌بخشد، سیر می‌کند و انرژی می‌دهد.

هنوز رطب مضافتی به مدد شرکتی که آن را به خورد مردم می‌دهد و برندی که از آن ساخته، رطب مجلسی و سر سفره‌ای است و خرما جایگاهی ندارد. چرا چون هنوز مردم فرق بین رطب مضافتی که اگر در محل سرد قرارش ندهی ترش می‌شود و ارزش غذایی آن به مراتب از خرما کمتر است از خرما که به دلیل نیمه خشک و خشک بودن آن قابلیت نگهداری بیشتر و ارزش غذایی افزون‌تر دارد؛ تشخیص نمی‌دهند.من هر چه بنویسم رساتر از زبان مجید سلمان پور (ابو محمد) نخواهد بود.

 

پانوشت:

[۱] – کمربندی است که نخل‌دار برای بریدن خوشه های خرما آن را دور کمر خویش و نخل بسته و با فشار پا و کمر به بالای نخل می رود و رطب و خرما را می‌چیند.

[۲] – کرامت، جواد و محمد خوروش (۱۳۸۱)، ترکیب واریته های غالب خرمای ایران. مجله علوم و فنون کشاورزی و منابع طبیعی ، جلد ۶، صفحات ۱۸۹ تا ۱۹۷٫