عینک شفاف

میساء سلیمانی تمیمی :گاهی عینکش را با دستمال مخصوص تمیز میکند اما یقین دارم همیشه روزهایی بوده که با گوشه لباسش آن را غبار روبی میکند تا بهتر ببیند تا پاک تر از دیگران نگاه کند ….گاهی درد های محیط اطرافش و گاهی پا را فراتر میگذارد و از مرزهای جغرافیای ناکجا آباد میگذرد…یک قلم […]

میساء سلیمانی تمیمی :گاهی عینکش را با دستمال مخصوص تمیز میکند اما یقین دارم همیشه روزهایی بوده که با گوشه لباسش آن را غبار روبی میکند تا بهتر ببیند تا پاک تر از دیگران نگاه کند ….گاهی درد های محیط اطرافش و گاهی پا را فراتر میگذارد و از مرزهای جغرافیای ناکجا آباد میگذرد…یک قلم در جیب و یک ذهن پویا و کوله باری از دغدغه ها را به دوش میکشد…

از وقتی که ره مبهم دنیای علم را به کناری راندم و ادای یک کنشگر اجتماعی را در آوردم ،او را شناختم تا حالا به تعداد شمارش انگشتان دستانم ملاقاتش نکرده ام اما همانها هم برایم کفایت میکند تا چهره آرام و دغدغه مند پشت آن قلم را تا حدودی بشناسم و با عینکی از جنس عینک خودش ببینمش…

او یک معلم است از نوع رسالت بر دوش های تاریخ که درد و رنج را حلاوت رسالت خود میدانند…گاهی این رسالت آنقدر برایش گران تمام می شد که سر از راهروهای دادگاه در می آورد …. از بس پای بزرگان بزرگ بوده ، کِیفش شده بود پا تو کفششون گذاشتن، یکی نیست بگه حاجی کوتاه بیا بابا،چکار مدیر غیر بومی پروازی داری،اصلا مدیران نفتی پروازی چه ربطی به قلم شما دارند تو این وانفسا ،عینکت تمیز نکن دیدن برات راحتتره اونم تو این دوره زمونه…

یک روز قلمش ناقوس محیط زیست به تاراج رفته خوزستان را به صدا در می آورد روز دیگر فریاد بی آبی غیزانیه،و روزهایی گذشته اش کمبود امکانات آموزش و مدارس کانکسی ، پل عنافچه زباله دان صفیره ، فاضلاب روباز کوی صیاحی گلدشت و جنازه های کودکان خردسال در فاضلاب….،سیل،خسکسالی، محرومیت از تحصیل دختران روستایی و……. مانده ام چه چیزی مانده که قلمش در آن بی محابا ،سرکی نکشیده ؟ هرجایی که همه سکوت میکنند و ره تقیه بر می گزینند ،فریاد قلمش همه را به بیداری فرا میخواند…

اصلا انگار این انسان را ساخته اند که بنویسد اونم آنی… ، نمی دونم ژنش اینطوریه یا کلا جهش یافته و تبدیل به حاجی عصر ما شده… قلمش نگاه پشت اون عینک را به تصویر میکشد عینکش حکم لنز دوربین حرفه ایه که قبل از دیافراگم دوربینش همیشه تنظیم شده عمل میکند تند ،تیز ،تلخ ،فقط مینویسد واز پشت اون واژه ها نابرابری های این خطه درد کشیده را فریاد میکشد…
….
گاهی این فریاد ها به مزاج اونوریها خوش نمیاد و از تو جیب یکی از اون جماعت به قید قرعه یه برچسب خوشکل به عنوان اتیکت به عینکش میزنند،تا هم حساب کار دستش بیاید و هم اینقدر احساس تیز بینی نکند… معرفی از پشت تریبون نمیخواهد،بی تکلف دوستانش «ابو احسین» صدایش میکنند برخی ها هم افتخارات شکواییه های بزرگان عهد کنونی علیه ایشونو هر از چند گاهی استوری میکنند و به پاس مجاهدت یک استوری رو وضعیت واتساپ خود را به نامش مزین میکنند….حاج نعیم حمیدی فرزند دلسوخته این خاک ،جوان پویای انجمن اسلامی دانشگاه چمران دیروز و خبرنگار امروز ،را از نو باید شناخت از نو باید نوشت،از نو با عینک خاص باید دید ….

روز خبرنگار برهمه خبرنگاران آزاد اندیش مبارک