حاج حَنَش و حاج نبهان!

توفیق بنی جَمیل :حاج حنش و جمعیت همراه او وقتی با تک تک حاضران در مضیف حاج نبهان دوست صمیمی اش دست دادند با رعایت کوچکتر و بزرگتر در مضیف نشستند. از وقتی که جابر پسر برادر حاج حنش با اسد پسر حاج نبهان درگیری لفظی و فیزیکی پیدا کرده بود چند روزی گذشته و […]

توفیق بنی جَمیل :حاج حنش و جمعیت همراه او وقتی با تک تک حاضران در مضیف حاج نبهان دوست صمیمی اش دست دادند با رعایت کوچکتر و بزرگتر در مضیف نشستند. از وقتی که جابر پسر برادر حاج حنش با اسد پسر حاج نبهان درگیری لفظی و فیزیکی پیدا کرده بود چند روزی گذشته و حاج حنش برای کسب رضایت حاج نبهان پا در مضیف او گذاشته بود. همه ساکت بودند. بجز صدای برخورد فنجان با دله قهوه که با آن از حاضران پذیرایی می شد و صدای برخورد استکان های چایی(ای)که از سینی جابجا شده و جلوی هر نفر گذاشته می شدند صدایی به گوش نمی خورد. اندکی بعد حاج حنش پس از این دست آن دست کردن تسبیح یُسرش صلواتی فرستاد و بلافاصله خطاب به حاج نبهان گفت:

ابسبیبه انگاد الک یا خوی ونتل    وفی و ندرس اِبکِتبک دوم ونتل

اظن اتسامح و تشجیک ونتل          عثر و نرید تمحیله الخطیّه

حاج نبهان چند ثانیه ای مکث کرد. سپس با رویی گشاده که نشان از رضایت او می داد گفت:

اخمدت کل نار مشتعله و ندوای    علیک و لا بطل ونّی و ندوای
المریض ایراجع الدکتر و ندوای        ابقدومک من تجی للدار لیّه

الابوذیات من العم الشاعر المرحوم عاید ابو عیسی البدوی.

پایان

توجه: داستان از خیال پردازی نویسنده و اتفاقات درون آن صرفاً ذهنی است. بکار بردن بیت های اشعار و تلفیق آن ها با داستان هم فقط به خاطر یاد و زنده نگاه داشتن بزرگان شعر این خطه است.