سید نشعان آلبوشوکه : های چم یوم تاریخ کارت الدعم الحکومی (الیارانه) بطل ، بینی و بینکم تره احنه اول الله وتالی الیارانه، یعنی لو ما الحکومه لحگت النه چا هسه کاتلنه الیوع . الساعه سبعه اخذت الکارت وطلعت من آلبیت ،گلت اطلع هرفی حتی البنک لایکون زحام ، بس مو کل وکته الفگر ایدعم […]
عبدالله سلامی:.. یکروز قبل از فرارسیدن ماه محرم ، جعفر بخاطر بیماری و اصرار و توصیه های مکرر مادرش بلاخره عقد با دختر دایی اش حاج صالح را پذیرفته بود و یک روز قبل از فرا رسیدن ماه محرم ، در دفتر ازدواج و طلاق سید حمزه ، مراسم عقد با نسیمه را انجام داد […]
عبدالله سلامی : ..امشب روز موعود ِ سفر به کربلا فرا رسیده و نعیمه منزل شازده آمده بود تا به اتفاق تنی چند از زنان محله ، دسته جمعی به سمت مکانی که سید سالم برای اعزام زوار تعیین کرده بود ، حرکت کنند . محل اعزام ، یک قطعه زمین خالی ، نزدیک به […]
عبدالله سلامی : امروز ابو لطیف دندانساز دروه گرد اهل سوریه ، آخرین دندان شازده را کشیده و به شازده توصیه کرده بود تا همچنان غره غره آب و نمک را ادامه بدهد . شازده هر بار که داندانهایش را می کشید می رفت و روبروی آینه می ایستاد و به قیافه اش نگاه می […]
عبدالله سلامی : . شانس و اقبال جعفر امروز خوب و با دست پر از لب شط به خانه بازگشته بود ، دو ماهی شبوط که هر کدام نزدیک به دو الی سه کیلو وزن داشتند با قلاب صید کرده بود . وقتی وارد خانه شد مادر بیمارش هنوز خواب بود ، ماده گربه سیاه […]
عبدالله سلامی : ..یدالله پهلوان معرکه گیر ، روی محوطه زمین خالی جفت دیوارهای پلیت خطوط سچه ی قطار ، با نیم تنه برهنه دراز کشیده بود و با یک سنگ بزرگ و سنگین روی سینه اش می کوبید و دست یارش که یک پسر بچه ۱۵ الی ۱۶ ساله بود بالای سر پهلوان ایستاده […]
سید شریف موسوی آل سیدعرب : به پل که رسیدم هوس کودکانه ام گل کرده لباسم را از تنم دراوردم و قصد شنا کردم .اما چون هاجر ابراهیم دریافتم که در اینجا اب ، سرابی بیش نیست ، زمین تفتیده در اتش خشم هجران و اب رودخانه کم رمق و با ساحلش بیگانه گشته و […]
عارف خصافی : لقد انتهینا من القسم الأول من الأمثال الشعبیه فی الشعر و دخلنا القسم الثانی و الختامی لإستخدام الأمثال فی الشعر الشعبی و تطرقنا بما یخص لنا فوجدنا قصیده واحده و هی نادره التی احتوت اکثر من مئه مثل و نظمت بمفردات سلسه وفسمیت : الأمثال المنظومه لشاعر و الأدیب *الحاج زامل ابو […]
سید شریف موسوی آل سیدعرب : ای دیار من بدلیل تکه های خاطراتم و حسرتی در دل غمگینم و ژرفای احساس درد ناشی از فقدانت اشکم بی اختیار میاید و بی صدا میریزد .اگر رخسارخسته ورنجور ونقش سردچهره ام نبود هیچ کس درد واهم را نمی فهمید . در کنار شریعه ، خاطراتم بسان بلمی […]
عبدالله سلامی : …ظهر روز جمعه با اطلاع قبلی پری برای ترخیص شازده ، به بیمارستان جندی شاپور مراجعه کرده بود . پری بعداز انجام کار حساب و کتاب مربوط به ایام بستری و طبابت مادر خوانده اش ، نزد شازده آمده بود ، شازده روی کمر دراز کشیده بود و اشک می ریخت ، […]
عبدالله سلامی :….برای اولین بار جعفر ترجیح داده بود تا از لب شط به سمت خیابان ۲۴ متری برود ، کف مشت کرده دست هایش در جیب شلوارش بود و سر و صورتش را به طرف زمین خم کرده بود و هر چه بر سر راهش بود با پا زیر آن می زد و شوت […]
عبدالله سلامی :.. دیروز با تشخیص و توصیه دکتر میاحی متخصص بیماریهای زنان ، شازده در بیمارستان جندی شاپور بستری شده بود و امروز صبح ، پری برای ملاقاتش به بیمارستان آمده و یک فلاسک چای تازه دم همراه آورده بود ، وارد اتاق شازده شد ، شازده روی تخت هنوز خواب بود ، پری […]
سید شریف موسوی آل سیدعرب :خاکهای نشسته بر سر وصورت و لباس را پاک نکرده از مصطاح به طرف شریعه رفتم . انگشتان دست راستم را در هم پیچاندم که گویی دستی را میفشارم نمی دانم چرا به دیارم که میرسم ،خودرا گم می کنم وعشق وریزدن معنی پیدا می کند . درانجا عشق، به […]
عارف خصافی :الأمثال، فن بیان _ یقرّب المراد إلی العقول و یثبّت المعانی فی النفوس لأجل ایجاز اللّفظ و إصابه المعنی و حُسن التشبیه.حَمَل بین ثنایاه جوانب شتّی من التراث الفکری و الإجتماعی. المثل، یحتفظ بصورته و لا یتغیّر بل یجری کما جاءت من مکانها لهذا کثُرت الأمثال القصصیه و القیاسیه فی الأدب.من خلال دراستنا […]
عبدالله سلامی :… اغلب اهالی اهواز قدیم که خانه هایشان مشرف به شط بود ، زن ، مرد ، پیر ، جوان و بچه های قد و نیم قد با چهره های غمگین و گرفته کنار شط ایستاده بودند و نگاهشان را به شط دوخته بودند زعلان و برادرانش سوار بر بلم هایشان بودند و […]
عبدالله سلامی : در گوشه ای از بازار اهواز قدیم نعیمه و تنی چند از زنان لبنیات فروش ، بساط لبنیات خود را روی زمین پهن کرده بودند ، لبنیات نعیمه زبان زد اهالی اهواز قدیم بود و اغلب مشتریان یک روز قبل لبنات مورد نیاز خود را به او سفارش می دادند . روز […]
سید شریف موسوی آل سیدعرب : با چشمانی گریان و دلی پر از درد از جایم بلند شدم . بر روی تله ها و خرابه روستا قدم زنان در رویای خویش به زمانی سیر کردم که سنگها وخشتهای زیر پایم خانه و چندل ها ی پوسیده وپراکنده سقف وتکه های باقی مانده از بوریا و […]
عبدالله سلامی : قیاسی خانه ی شازده را ترک کرده بود و همراه با دوستش رحمن ، برای تماشای فیلم مصری که فرید الاطرش و سامیه جمال در آن بازی می کردند ، به سینمای میهن رفته بود . در خانه، پری در چند قدمی جایی که شازده نشسته بود ، مشغول شستن ظرفها بود […]
توفیق بنی جمیل : آن شب را بر خلاف روزهای قبل که خیلی زود به اهواز بر می گشتم نزد خواهرم در فلاحیه ماندم. راستش در اهواز بزرگ شده و حوصله ی ماندن و تحمل دم بالا و لزج هور را نداشتم و دروغ نگویم این هوا کلافه ام می کرد اما با اصرار خواهرم […]
عبدالله سلامی :. ساعت یک بعدازظهر صدای بلند و ممتد بوق قطار بلند شده بود ، شازده و پری دور سفره نشسته بودند و خورش بامیه می خوردند ،شازده دست از خوردن غذا کشید و کمی مکث کرد و گفت : لابد خبری شده ، این بار صدای بوق قطار خیلی طول کشید . صدای […]