ادبیات | پایگاه خبری تحلیلی عصر ماه اهواز
کل اخبار 42493 اخبار امروز : 0
  • تاریخ : شنبه - ۱ - اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 20 - April - 2024
  • ساعت :

    ادبیات

    روستاهای برباد رفته – ۱۴
    22/06/2023

    روستاهای برباد رفته – ۱۴

    سید شریف موسوی آل سیدعرب : به مسجد حاج عبدالله رسیدم وپیرمردان وجوانان درحال رفتن به طرف مسجد را دیدم که میخواهند نماز مغرب و عشاء را به امامت شیخ علی کرمی اقامه کنند. آفتابِ در حال وداع با زمین ملاکاظم ابو فیصل و ملا فری ابو عبود راهم به طرف مسجد کشانده تا آماده […]

    شازده را قطار زد – ۳۷

    شازده را قطار زد – ۳۷

    عبدالله سلامی : غروب روز پنجشنبه عمو حسن به اتفاق ابراهیم سوار تاکسی و به سمت جوجه حسن آقا کوت عبدالله به راه افتاده بودند ، عمو حسن رو به ابراهیم کرد و گفت : این دوستت اسمش چیه ؟ ابراهیم گفت : خسرو . عمو حسن گفت : بله خسرو ، چکاره است ، […]

    قصیده زیبا از دکتر محمد جوروند در پاسداشت واقعه جهاد مردم عرب خوزستان ضد استعمار انگلیس
    17/06/2023

    قصیده زیبا از دکتر محمد جوروند در پاسداشت واقعه جهاد مردم عرب خوزستان ضد استعمار انگلیس

    قصیده زیبایی از دکتر محمد جوروند به مناسبت برگزاری نمایشگاه جهاد مردم عرب خوزستان و تجلیل از مقام شهدا و مجاهدان این واقعه تاریخی که به شرح زیر می باشد: با چوب و سنگ و خنجر و شمشیر ره بستند بر هر چه از تیر و تفنگ و تیر ره بستند مردانی از جنس شرف […]

    روستاهای برباد رفته – ۱۳
    16/06/2023

    روستاهای برباد رفته – ۱۳

    سید شریف موسوی آل سیدعرب : عشق من و تو ای دیارم انچنان پایدار است که فقط با مرگ پایان می یابد . گرچه می دانم مرگ عاشق و معشوق پایانی دردناک و آزار دهنده چون سرنوشت رمئوو ژولیت خواهد بود . ای دیارم تو اسیر گزند تندباد حوادث گشته ای و من در فراقت […]

    به بهانه ی لغو رونمایی از یک کتاب!

    به بهانه ی لغو رونمایی از یک کتاب!

    علی درفش : از اوایل هفته جاری یعنی شنبه ۱۹ خرداد۱۴۰۲ بااداره آموزش وپرورش شهرستان شادگان جهت برگزاری مراسم رونمایی از کتاب مجموعه داستان *درجست و جوی گذشته ای نو* ازنویسنده گرامی جناب آقای سیدکاظم قریشی هماهنگی ها و توافق لازم صورت گرفت . بعداز گرفتن موافقت از اداره ، برگزارکنندگان به تدارک برنامه و […]

    شازده را قطار زد – ۳۷
    12/06/2023

    شازده را قطار زد – ۳۷

    عبدالله سلامی : غروب روز پنجشنبه عمو حسن به اتفاق ابراهیم سوار تاکسی و به سمت جوجه حسن آقا کوت عبدالله به راه افتاده بودند ، عمو حسن رو به ابراهیم کرد و گفت : این دوستت اسمش چیه ؟ ابراهیم گفت : خسرو . عمو حسن گفت : بله خسرو ، چکاره است ، […]

    شازده را قطار زد – ۳۶
    09/06/2023

    شازده را قطار زد – ۳۶

    عبدالله سلامی :..سحر امروز ، بانگ خروس ، شازده را از خواب بیدار نکرده بود ، سر و صدای پشت خانه شازده که به محله شچه منتهی می شد ، شازده را از خوابش پرانده بود . شازده با شتاب روی پشت بام رفت و به محلی که از آنجا سر و صدا شنیده می […]

    شازده را قطار زد – ۳۵

    شازده را قطار زد – ۳۵

    عبدالله سلامی : بعدازظهر فردای آن شب حسن قیاسی در خانه شازده را کوبید ، شازده در را باز کرد ، حسن قیاسی سلام کرد ، شازده با شعف زیاد گفت : حسن پسرم ، تویی ؟ چه عجب یادی از مادرت کردی ؟ حسن قیاسی گفت : شازده خانم ، بخدا خیلی گرفتار بودم […]

    سه – هیچ !

    سه – هیچ !

    دکتر فاضل خمیسی : تیمِ حریف خیلی قوی بود، انگار تو زمین سرگیجه گرفته و هنوز ۲۰ دقیقه از زمان بازی نگذشته که دوگل خوردیم، مربی از کنار زمین همینطوری بدون هیچ برنامه ای فقط اسممان را فریاد میزد و دم و دقیقه روی زمین تف میانداخت! بازیکنان تیم مقابل حالا به جز گل زدن، […]

    شازده را قطار زد – ۳۴
    07/06/2023

    شازده را قطار زد – ۳۴

    عبدالله سلامی:.. پری برای پایان امروز و شروع روز دیگر ، ثانیه شماری می کرد و گربه اش دیگر مانند سابق نزدیکش نمی شد ، شب آمد و صبح رسید و خروس ِ مرغ های شازده بانگ سحر را سر نداده بود . شازده بیدار شده و در اتاقش به نماز ایستاده بود . پری […]

    شازده را قطار زد – ۳۳

    شازده را قطار زد – ۳۳

    عبدالله سلامی : در محلات اهواز قدیم ، شایعات زیادی از دعوای جعفر و دوستانش با آن دو غریبه بر سر زبانها افتاده بود ، شازده در راه بازگشت به خانه ، سری به نعیمه زده و کنارش نشسته بود . نعیمه رو به شازده کرد و گفت : خوش بحالت که شوهر نداری ، […]

    روستاهای برباد رفته – ۱۱

    روستاهای برباد رفته – ۱۱

    سیدشریف موسوی آل سیدعرب : در کشاکش ابر و افتاب، گرما به تن خسته ام چون ضارب عودی داغ می نوازد .خورشید چون شمع و پروانه عاشقانه مشغول برنزه کردن پوستم بود .باد در حال نواختن آهنگی غمناک سراسیمه گاهی به شرق و گاهی به غرب می وزد ، گویی در جستجوی درختانی است که […]

    شازده را قطار زد – ۳۲

    شازده را قطار زد – ۳۲

    عبدالله سلامی :.. ده روز از اول ماه محرم سپری شده بود ، پری در گوشه ای از اتاقش کز کرده و به یک نقطه ‌خیره شده و چشمانش پلک نمی زدند ، گربه اش در چند قدمی روبرویش لم داده و منتظر بود تا پری صدایش کند ، مرغها از اینکه مثل همیشه و […]

    شازده را قطار زد – ٣١
    05/06/2023

    شازده را قطار زد – ٣١

    عبدالله سلامی : …صبح روز جمعه است ، جعفر برحسب عادت ، قلابش را بر داشت و از خانه به سمت شط راه افتاد ، این بار کمی دیر بیدار شده بود ، به لب شط رسید و سر جای همیشگی اش نشست . قلابش را در دامن آب انداخت ، لب شط و در […]

    یومیات رجل بطران ؛ قرض الحکومی للولاده

    یومیات رجل بطران ؛ قرض الحکومی للولاده

    سید نشعان آلبوشوکه : های چم یوم تاریخ کارت الدعم الحکومی (الیارانه) بطل ، بینی و بینکم تره احنه اول الله وتالی الیارانه، یعنی لو ما الحکومه لحگت النه چا هسه کاتلنه الیوع . الساعه سبعه اخذت الکارت وطلعت من آلبیت ،گلت اطلع هرفی حتی البنک لایکون زحام ، بس مو کل وکته الفگر ایدعم […]

    شازده را قطار زد – ۳۰
    04/06/2023

    شازده را قطار زد – ۳۰

    عبدالله سلامی:.. یکروز قبل از فرارسیدن ماه محرم ، جعفر بخاطر بیماری و اصرار و توصیه های مکرر مادرش بلاخره عقد با دختر دایی اش حاج صالح را پذیرفته بود و یک روز قبل از فرا رسیدن ماه محرم ، در دفتر ازدواج و طلاق سید حمزه ، مراسم عقد با نسیمه را انجام داد […]

    شازده را قطار زد – ۲۹

    شازده را قطار زد – ۲۹

    عبدالله سلامی : ..امشب روز موعود ِ سفر به کربلا فرا رسیده و نعیمه منزل شازده آمده بود تا به اتفاق تنی چند از زنان محله ، دسته جمعی به سمت مکانی که سید سالم برای اعزام زوار تعیین کرده بود ، حرکت کنند . محل اعزام ، یک قطعه زمین خالی ، نزدیک به […]

    شازده را قطار زد – ۲۸

    شازده را قطار زد – ۲۸

    عبدالله سلامی : امروز ابو لطیف دندانساز دروه گرد اهل سوریه ، آخرین دندان شازده را کشیده و به شازده توصیه کرده بود تا همچنان غره غره آب و نمک را ادامه بدهد . شازده هر بار که داندانهایش را می کشید می رفت و روبروی آینه می ایستاد و به قیافه اش نگاه می […]

    اشازده را قطار زد – ۲۷

    اشازده را قطار زد – ۲۷

    عبدالله سلامی : . شانس و اقبال جعفر امروز خوب و با دست پر از لب شط به خانه بازگشته بود ، دو ماهی شبوط که هر کدام نزدیک به دو الی سه کیلو وزن داشتند با قلاب صید کرده بود . وقتی وارد خانه شد مادر بیمارش هنوز خواب بود ، ماده گربه سیاه […]

    شازده را قطار زد – ۲۶
    02/06/2023

    شازده را قطار زد – ۲۶

    عبدالله سلامی : ..یدالله پهلوان معرکه گیر ، روی محوطه زمین خالی جفت دیوارهای پلیت خطوط سچه ی قطار ، با نیم تنه برهنه دراز کشیده بود و با یک سنگ بزرگ و سنگین روی سینه اش می کوبید و دست یارش که یک پسر بچه ۱۵ الی ۱۶ ساله بود بالای سر پهلوان ایستاده […]

    برو بالا