ایرانشهری و رویای شهریاری!

هادی حزباوی : ایرانشهری پروژه نامتقارن و نامتعّین دکتر جواد طباطبایی است, استادی که با مطالعه آثار ملاصدرا و شرح منظومه ملا هادی سبزواری وارد عرصه اندیشگی شد, و با حضور در حلقه آلتوسر ساختارگرا و داعیه خوانش و فهم اصیل هگل به جولانگاه اندیشمندی راه یافت. و در ادامه به تامل و کاوش در […]

هادی حزباوی : ایرانشهری پروژه نامتقارن و نامتعّین دکتر جواد طباطبایی است, استادی که با مطالعه آثار ملاصدرا و شرح منظومه ملا هادی سبزواری وارد عرصه اندیشگی شد, و با حضور در حلقه آلتوسر ساختارگرا و داعیه خوانش و فهم اصیل هگل به جولانگاه اندیشمندی راه یافت. و در ادامه به تامل و کاوش در متون اشعریونی همچو خواجه نظام الملک طوسی و اثر سیاست نامه پرداخت. که چه؟ که مولود ایرانشهری از آن همه جست و خیزهای تئوریک و مطالعاتی پیش گفته بالیدن بگیرد.

اما براستی تاکنون بر شیفتگان نهج ایرانشهری و یا حتی داعیه داران این تحفه افسون ساز که بسان انگاره رهایی بخش برای مریدان در آمده نمی بایست پرتوافکنی هایی نسبت به این تز فرهمندانه از خود بروز دهند؟ آیا دستگاه اندیشه ساز این پروژه نمی تواند بی تعارف از اُس و بنیاد معرفتی ایرانشهری رونمایی کند؟ و اینکه ما با کدامین ایران در این پروژه اندیشگی روبرویم؟ ایران فرهنگی؟ ایران نژادی؟ و یا ایران تاریخی؟ و مرز میان سه مولفه فوق الذکر را چگونه و آیا تاکنون دکتر طباطبایی به بیان در آورده؟! و اینکه اساسا نقطه عزیمت و هدفگذاری آن به کجا میل دارد؟ آیا رمزگشایی هایی در این میان اگر یافت شوند توان غسل تعمید این پروژه از رویکردهای خصم محورانه را در خود دارد؟!

و چرا به ناگه دیگر پروژه های هم دوره از روشنفکری دینی, روشنفکری سکولار و… از چنین بخت و شانسی همچو ایرانشهری که اصالتا مبتنی بر سنت و خواهان بسط اتوریته دولتی تمامیت خواه است, از چنین امتیاز و به ظاهر اقبالی از نخبگان و دانشگاهیان و قدرت رسانه ای* برخوردار نشدند؟آنچه از این پروژه ایرانشهری و بازدمیدن در آن ساطع می شود, نشان از میل به شهریار ماکیاول شدن دارد. فارغ از اینکه شرایط دوره زمانی و بافتار سیاسی ایتالیای تجزیه شده میان دولتهای پنجگانه در ایتالیا با ایران امروز ما نه تنها متفاوت, بلکه نامتجانس است.

بنابراین این گونه پروژه ها که سر در آخور تاریخ نهاده اند هیچگاه نمی توانند در جایگاه شهریاری حداقل در دوران کنونی قد علم کنند; چه آنکه در داخل مرزهای سرزمینی و در عرض پروژه های آوانگارد و پیشرو همچو روشنفکری دینی, سکولار و اندیشه های چپ و…, و چه در بُعد جهانی و موج فزاینده جهانی شدن و زوال تدریجی دولت _ ملتها.در اینجا بنا نیست که در باره مواهب و یا پلشتی های جهانی شدن و اینکه گونه ای از استثمار در لوای جهانی شدن است صحبت به میان آوریم** و از در ارزشگذاری ورود کنیم, بلکه بحث بر سر این است که آیا ایرانشهری که دل در گرو تاریخ گذشته و تاکید بر اعاده مفهوم دولت _ ملت را در سر می پرواند, چگونه میتواند با فضاهای بوجود آمده جهانی و شهروندانی که امروزه با برخورداری از تعاملات فرهنگی, اقتصادی, رسانه ای و حس مشارکت جهانی انتظار تمکین به حدود و ثغور ایرانشهری مدنظر داعیه داران آن را داشته باشیم؟!
امروزه کافی است به مولفه های اقتصادی, فرهنگی, زیست محیطی, نظامی و حتی سیاسی در بُعد جهانی و ایضا ارتباطات رسانه ای که به زعم مک لوهان از مشخصات دهکده جهانی است, نگاهی بیندازیم تا ببینیم که آیا پروژه ای همچو ایرانشهری توان رویارویی به این میل فزایندهِ مردم به شهروندی جهانی (فارغ از غلیان احساسات به هنگام بازیهای ورزشی) را در خود دارد؟بماند که این پروژه حتی رویای شهریاری و تقدم بر دیگر پروژه های اندیشگی در ایران فعلی همچو روشنفکری دینی, سکولار و چپ گرایان را نیز نمی تواند برای خود رقم بزند.

_________

پ.ن*: گفته می شود که تیم دکتر طباطبایی بالغ بر ۱۵ نشریه و تریبون را در اختیار دارند.
علاوه بر این از اتحاد محمد قوچانی لیبرال با کرباسچی در حمایت از مهرنامه نیز باید تامل کرد.

پ.ن**: رجوع شود به کتب منتشره درباره جهانی شدن همچو تالیفات حسین سلیمی, و یا محمد محفوظ و کتاب العولمه و تحولات العالم.