ابن خلدون و قصه نامگذاری در اهواز!

دروازه، خزعلیه، آسیه آباد، عامری، صخیریه، حصیرآباد و در نهایت نامی از جنس دیگر، زیتون کارگری؛ محلاتی هستند در کنار همدیگر! به جغرافیای شهر که نگاه کنید و نقشه را تورقی بفرمایید خواهید دید که این چند محله به همدیگر چسبیده اند اما پرسش این است که چرا نام زیتون کارگری با سایر محله های […]

دروازه، خزعلیه، آسیه آباد، عامری، صخیریه، حصیرآباد و در نهایت نامی از جنس دیگر، زیتون کارگری؛ محلاتی هستند در کنار همدیگر! به جغرافیای شهر که نگاه کنید و نقشه را تورقی بفرمایید خواهید دید که این چند محله به همدیگر چسبیده اند اما پرسش این است که چرا نام زیتون کارگری با سایر محله های همسایه اش در نوع ترکیب و آوا و … همسان نیست و در این ناهمسانی چه قصه ای نهفته است؟!

امروزه برخی گاه به اشاره و گاه به تاکید و گاه به … میگویند اهواز شهر اقوام مختلف است و برخی که چند سالی از بودنشان در این شهر نمی گذرد تو بگو ده یا بیست یا سی یا چهل و یا هفتاد سال، با توهمی به دور از همه داده های جغرافیایی و اجتماعی در پی انکار ماهیت تاریخی این شهر و مردمش هستند و برای رسیدن به این قصه حتی ابایی از تجدید نامها و عناوین ندارند که گاه پا را فراتر می نهند و اگر می توانستند حتی مختصات جغرافیایی را هم دستکاری میکردند تا به دور از منطق ابن خلدون که جامه را نشانه ای از جغرافیا می‌داند، لباسهای ویژه سرزمینهای سرد را به عنوان سندی تازه رو کنند، اما دریغ که گرمای دیوانه کننده اطراف، نشان از منطق مستحکم ابن خلدون دارد.

نامها چه هستند؟ و چگونه می توان با ارجاع به نامی و عنوانی در پی حقیقت و باطنی بود؟ آیا می توان مستند به نامی مدعی بخشی و یا همه واقعیت و حقیقت پدیده ای بود؟ آیا نام عنصری مجزا از حقیقت جاری است؟ آیا نام همان کنه کیان و بودن و صیرورتی است که در جهان بیرون از ذهن اتفاق می افتد؟ و اساسا نام به چه کاری می آید به جز ردیف کردن اشیا و صف بندی آدمها در میان الفبا و اصوات؟!

اگر کسی بخواهد حقیقتی را از ماهیت خود ساقط کند بهترین کار همین است که نام را به زنجیری از الفبا و صوت تقلیل دهد اما نام جدای از هر کارکردی که دارد،معمولا راوی قصه ای است که در بخشی از مکان و زمان اتفاق افتاده، مثلا به نام آسیه آباد که محله ای قدیمی در اهواز است توجه کنید، این نام قصه ای دارد که اهوازیهای دیروز و برخی از امروزیها میدانند و من نیز نیازی به بازگفتنش نمی بینم به این دلیل که با پوزش از خوانندگان محترم، متن مطول نشود! _ آنکه نمی داند برود محترمانه از یک اهوازی به ما هو اهوازی بپرسد و قصه اش را بشنود_ نامهای دیگر محلات این شهر هم دست کمی از آسیه آباد ندارند، صخیریه، عامری، زویه و باز میگردیم به زیتون کارگری.محله ای که نشانه ای از عصر ظهور و نفوذ نفت در شهری دارد که روزگارش پیشتر با نخل و آب و ماهی و کوسه های کارون گره خورده بود و نفت، صنعتی بود که بسیاری از مردم را از شهر های دور و نزدیک به اهواز کشاند و اینگونه بود که درست در جنب خزعلیه و دروازه محله ای به این نام سبز شد و مردمی در آن مسکن گزیدند و ما نیز در همین محله همسایه دیگران شدیم.

ما البته از جای دیگر اهواز به دلیل رونق تازه این محله و … سکنی گزیدیم و آخر هفته هایمان در همین محله میگذشت و در ایام کودکی خاصه در فصل تابستان که معمولا همسایه ها به شهرهای زادگاهشان سفر میکردند مبهوت میماندیم که چرا ما زادگاهی دیگر نداریم و آنوقت پاسخ میشنیدیم که فامیل های ما همگی در همین شهر زنده و مرده شان یا نفس میکشند و یا نفس کشیدن را از یاد برده اند، در پرانتز بگویم که بعد از بزرگ شدن و خواندن کتاب صدسال تنهایی مارکز فهمیدم که چگونه مرده ها سرنوشت زنده ها را با خاک گره میزنند.امروزه میشنویم که بر این خیابان و آن مجتمع و … نامهایی میگذارند که اگر عجیب نباشند اما و قطعا غریب با متن هستند و حالا پرسش اصلی این است که آیا نامهایی که استعاریند و نفسشان در جای دیگری به خاک خفته، توان تغییر مختصات جغرافیایی اهواز را دارند، اهواز نه تو بگو هر شهر دیگری؛ آیا میتوان با چندصباحی داشتن چیزی و یا جایی، ماهیت آن چیز و یا جا را به صرف نامی تغییر داد؟ خاصه اگر آن چیز و یا جا مالکی داشته باشد که پیشتر مراسم نامگذاری را به انجام رسانده و …؟

فقط به اشاره بگویم که معمولا ماهیت شهرها در نوعیت جامه و جان و زبان و نامها با روستاهایش گره خورده و برای شناخت نوع نامگذاری قریب با شهری و نه غریبه با متن؛ میتوان تا پنجاه کیلومتر اطراف مثلا اهواز را رصد کرد تا علمای تازه راه یافته به کانون نامگذاری بر اشیا و مکانها! راه درست نامگذاری را یاد بگیرند و این ربطی به ابن خلدون هم ندارد!

غلامرضا جعفری