فلسفه مرگ یا مشارکت ؛ استعلا از دریچه اصلاحات!

مقالات و تولید ادبیات سیاسی در گفتمان اصلاحات، توده ای از پاره نوشته ها، نامه ها و اشعار – این همه بعضاً به شکل ادبی و اندیشگی باب شد و بعضاً به صورت میراثی سترگ در دو دوره آقای خاتمی، جمع آوری شده و روی هم رفته به صورتی در آمد که امروزه مفهوم اصلاحات […]

مقالات و تولید ادبیات سیاسی در گفتمان اصلاحات، توده ای از پاره نوشته ها، نامه ها و اشعار – این همه بعضاً به شکل ادبی و اندیشگی باب شد و بعضاً به صورت میراثی سترگ در دو دوره آقای خاتمی، جمع آوری شده و روی هم رفته به صورتی در آمد که امروزه مفهوم اصلاحات برای همگان دسترس پذیر شده است!

اما اثری که اصلاحات بر جای نهاد، گویی دیواره ای بتنی را با دینامیت منفجر ساخته باشند. آن دیواره ای که از قبل و از اوائل انقلاب شکل گرفته بود، شکل یک کل را افاده می کرد.کلی که هیچ راه و نگرشی دیگر را بر نمی تابید، اما امروزه از چشم آنکس که بر سبیل تصادف، کلید امکانات تازه را در میان ویرانه های آن دیواره بتنی یافته است، پوشیده نیست که اصلاحات زاده آن حادثه فروافتادگی دیوار رادیکالیسم انقلابی ست!

همین معنا در مورد گرایش رومانتیک به مرگ در عمل سیاسی خود را واگویه می سازد، که آن دیواره امروزه تنها اسمی را یدک می کشد که حتی با چسبندگی به مفاهیمی همچو حقوق شهروندی، قومی و محلی نمی تواند خود را احیا سازد و باعث میرایی فعالینی می شوند که از روزن آن بدنبال اعاده حقوق حقه خود باشند!.اما مشارکت یا فلسفه مشارکت با اصلاحات رابطه خونی دارد، چرا که مشارکت متضمن معنای ناتمامی و نابسندگی خود ماست!.مشارکت نه به معنای عینی سازی دیگری، بلکه به آن معناست که: آدمی نمی تواند صرفاً بر بنیاد خودش درک شود، بلکه باید براساس ایده ها، برنامه و چه باید کردها، قدم در پیش بگذارد!

هدف از این مشارکت با عطف به مانیفست ذاتی اصلاحات که همان برآمدن حقوق شهروندی، قومی، قانونگرایی و…و تجلی اراده مردمی در سطوح بالای کشوری، سیاسی و… می باشد، مدنظر است.و هدف نهایی همان استعلاست!.و استعلا همواره همبسته مشارکت است.اما استعلایی باید مهم دانسته شود که در میانه راه قطع و بریده نشود؟!.استعلای حقوق انسانی هر دم از نو خود را تکرار می کند، اشتیاق و شور ما در راه استعلا به ماسوای خویش پایان ناپذیر است!