دانایی نظری و جهل عملی!

در سال۶۱ عضوتیم فوتبال نوجوانان خوزستان بودم ؛ جنگ و جبهه رفتار اصلی و فرهنگ مسلط بر جامعه وقت بود ، و تقریبا در همه شئون زندگی خوزستانیها وبخصوص مناطقی که درگیر مستقیم بودند ،نقش اصلی را ایفا میکرد ، برایمان در آن موقع که تمرین و مسابقه زیر آتش توپ و خمپاره بسیار سخت […]

در سال۶۱ عضوتیم فوتبال نوجوانان خوزستان بودم ؛ جنگ و جبهه رفتار اصلی و فرهنگ مسلط بر جامعه وقت بود ، و تقریبا در همه شئون زندگی خوزستانیها وبخصوص مناطقی که درگیر مستقیم بودند ،نقش اصلی را ایفا میکرد ، برایمان در آن موقع که تمرین و مسابقه زیر آتش توپ و خمپاره بسیار سخت و یک خط در میان بود ،حضور در اردوی تیم ملی و انتخاب شدن در تیم ملی مثل یک خواب بود ،گویا برای انتخاب تیم نوجوانان یک مربی لهستانی در نظر گرفته شده بود و قراراین بود که منتخب بازیکنان استانها به نوبت و در یک برنامه زمانبندی به تهران اعزام و از آنها تست گرفته شود ، در هر دوره ۴ الی ۵ استان و از هر استانی ۶ الی ۸ نفر را دراین غربال گری شرکت میدادند ،از استان خوزستان بنده بهمراه ۷ بازیکن دیگر ساک هایمان را بسته وبهمراه کمک مربی و در یک بعد از ظهر بو سیله اتوبوس به طرف دهکده المپیک تهران حرکت کردیم ، صبح روز بعد رسیدیم و پس از پذیرش در یکی از خوابگاههای دهکده مستقر شدیم، بعد از استقرار در کمپ بعداز ظهر همان روز در تمرین حاضر شدیم وآن تمرین بدون اتفاقی خاص گذشت.

فردا صبح هم تمرین داشتیم و بعدازظهر قرار بود یک مسابقه آزمایشی برگزار شود و تعدادی خط بخورند ،برای بعدازظهر همه دلواپس بودیم ،اما من با توجه به قد و قواره ام و جنگندگی در دفاع ، بعید می دانستم خط بخورم ، زمان مسابقه رسید ،پس از ارنج تیم ها من در دفاع آزاد قرار گرفتم ، بازی خوبی بود ، حسب بر داشت خودم خیلی خوب بازی کردم ،هر چند یک پنالتی هم به تیم حریف دادم اما بنظرم آمد در مجموع خیلی خوب بودم . مسابقه که تمام شد و پس از اینکه بازیکنان دور هم نشستند تا ببینند نظر مربی ،چه بوده است ،

مترجم لیست به دست آمد ،بدون مقدمه اسامی ۴ نفر از بازیکنانی که آنروز خط خورده و باید ترک اردو نمایند را خواند : فاضل خمیسی خوزستان!! اولین نفر بودم ،سه نفر دیگر خوزستانی نبودند ، بغض گلویم را فشرد ، احساس کردم همه مرا نگاه میکنند ، دیگر متوجه سایر صحبت ها نشدم ،به بهانه ی لباس پوشیدن به گوشه ی زمین رفتم و ناگهان در تنهایی بغضم ترکید ،همانطور که گریه میکردم ،احساس کردم کسی بالای سرم ایستاده است ؛سر بلند کردم دیدم ،مربی لهستانی و مترجم هستند ، مربی لهستانی حرفهایی زد که تاکنون برایم درس بود و آن حرفها که توسط مترجم بیان شد، بدین مضون بود : ایشان (مربی) میگوید از اینکه خط خوردید متاسفم و حق شماست که بدانید دلیل خط خوردنتان چیست ؟ و ادامه داد : شما به دو دلیل از همراهی تیم محرومید ۱- زیاد میدوید و کمتر توپ را میدوانید و دوم؛ هوش جاگیری و پیش بینی شما در رابطه با حملات حریف ضعیف است ، موفق باشید ، اینها را گفتند و بدون شنیدن خواسته یا توجیه من رفتند که به سایر امور برسند ،
از این خاطره اکنون در حدود ۳۴ سال میگذرد و احساس میکنم چقدر از ما بیخودی میدویم و جاگیریمان در رویدادها بدلیل هوش پایین استراتژیکمان چقدر اشتباه است که هزینه های هنگفت بر ما و جامعه تحمیل نموده است.متاسفانه از دوره دبیرستان و حتی دانشگاه اساتید وقتی پای یک مبحث استاندارد و بایدها کشیده میشود و مجبور میشوند توضیح دهند ،معمولا به جهت در مخمصه نیافتادن و موضوع به جاهای باریک نکشیدن اینطور بیان میدارند این حرفها در کلاس است و ما به بیرون کاری نداریم ، و ادامه میدهند اینها غالبا در جامعه ما امکان پذیر نیست و ما سوئیس و آلمان نیستیم !!

لذا از همان آموزشهای اولیه و فرهنگی که آقای نراقی با کتاب جامعه شناسی خودمانی به خورد جامعه داده شده میبینیم ،که اگر مدیری بخواهد یک کار علمی و تطبیقی در جهت رشد جامعه انجام دهد با چالشهای متعددی روبرو میشود که نه تنها دانش خود را به بایگانی میسپارد بلکه در عمل بدنبال اجرای تصمیم های میافتد که جاهلانه و فقط برای یکرنگی با مجموعه مدیریتی است که تخطئی از آن ممکن است منجر به حذف از چرخه مدیریت شود.شاید ارتباط خاطره با موضوع پیش گفت در این باشد که من باره از زبان مربیان میشنیدم که بجای اینکه خود بدویم باید توپ را بدوانیم و یکی از اصول برتری در مسابقات جاگیری متاسب است ، اما در عمل علیرغم آگاهی به آنها ،اما جهل در عمل داشتم ،

امروزه اولویت بندی فعالیتها و استفاده عملی از یافته های علمی و پژوهشی با تطبیق استانداردها و مدیریت منابع و زمان الفبای مدیریت است ، امروزه دیگر شکست و پیروزی پای مدیران ثبت میشود و به این دلیل است که شاهد هستیم در شرکتهای تجاری بزرگ با جابجایی مدیران نرخ بورس آنها دچار فراز و نشیب میشود ، اکنون و در زمانی که زلزله ۷ ریشتری در ژاپن و سونامی های وحشتناک در برخی از کشورها بدون حادثه کنترل میشوند ، قطعی آب و برق و تلفن و… تقریبا سه میلیون نفر و اتلاف هزاران نفر ساعت و میلیونها تومان بهره وری نیروی انسانی به گردن مه یا گرد و خاک فاجعه ای در مدیریت محسوب میشود ،اینکه مدیران نتوانند رصد کنند ، و جامعه را از نگرانی دور نمایند با مردم عادی هیچ فرقی ندارند ! مدیریت اسلامی و علمی در جامعه ای که ۳۰ هزار دانشجوی هوا،فضا دارد نباید علاج واقعه بعد از وقوع بکند و باید دانسته شود مدیریت چنانچه ناکارمد باشد از مصادیق غضب است .

فاضل خمیسی